جنگ و کارزار. (غیاث). رزم و جنگ و نبرد. (ناظم الاطباء) : چون جنگ قائم شد... فور، اسکندر را به مبارزت خواست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 90). کمات جنود... در مبارزت آمدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 193). - مبارزت کردن، رزم کردن. (ناظم الاطباء)
جنگ و کارزار. (غیاث). رزم و جنگ و نبرد. (ناظم الاطباء) : چون جنگ قائم شد... فور، اسکندر را به مبارزت خواست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 90). کمات جنود... در مبارزت آمدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 193). - مبارزت کردن، رزم کردن. (ناظم الاطباء)
از ’ب رء’، با هم جدا گردیدن و با زن صلح کردن بر جدائی. (منتهی الارب). صلح کردن با زن خود بر جدائی و تفریق. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم مبارات شود
از ’ب رء’، با هم جدا گردیدن و با زن صلح کردن بر جدائی. (منتهی الارب). صلح کردن با زن خود بر جدائی و تفریق. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم مبارات شود
عمل ’مبارز’. جنگجویی: دیگری گفت سبکتکین به مبارزی و مروت و سخاوت...از همه مقدم تر است. (سیاست نامه، از فرهنگ فارسی ایضاً). و سپاهسالاری بود که به مبارزی او را با هزار مرد برابر نهاده بودند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 102)
عمل ’مبارز’. جنگجویی: دیگری گفت سبکتکین به مبارزی و مروت و سخاوت...از همه مقدم تر است. (سیاست نامه، از فرهنگ فارسی ایضاً). و سپاهسالاری بود که به مبارزی او را با هزار مرد برابر نهاده بودند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 102)
مردمان شهر تبریز. (ناظم الاطباء). جمع برساختۀ تبریزی:... جدش (میرزا معصوم) از کدخدایان معتبر تجار بود چنانچه در میان تجار تبارزه به کدخدایی و پاکیزه وصفی او کم کسی بود. (تذکرۀ نصرآبادی) (آنندراج) (از بهار عجم)
مردمان شهر تبریز. (ناظم الاطباء). جمعِ برساختۀ تبریزی:... جدش (میرزا معصوم) از کدخدایان معتبر تجار بود چنانچه در میان تجار تبارزه به کدخدایی و پاکیزه وصفی او کم کسی بود. (تذکرۀ نصرآبادی) (آنندراج) (از بهار عجم)
همدیگر ستیهیدن و دور دور یک جانب بودن و خلاف کردن و خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معاندت، مجانبت. مخالفت. مغاضبت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، گرفته و ترنجیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منقبض شدن. (از اقرب الموارد)
همدیگر ستیهیدن و دور دور یک جانب بودن و خلاف کردن و خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معاندت، مجانبت. مخالفت. مغاضبت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، گرفته و ترنجیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منقبض شدن. (از اقرب الموارد)
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان