جدول جو
جدول جو

معنی مباذره - جستجوی لغت در جدول جو

مباذره(سَ طَ)
اسراف کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبارکه
تصویر مبارکه
(دخترانه)
مؤنث مبارک، خوش یمن، خجسته، فرخنده، از نامهای فاطمه (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
گفتگو، گفتن و شنیدن، با هم بحث کردن، گفت و شنو، گفت و شنفت، گفت و شنود، گفت و شنید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
با کسی چیزی بدل کردن، چیزی عوض چیز دیگر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبادرت
تصویر مبادرت
اقدام کردن به کاری، پیشی گرفتن، شتاب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبازره
تصویر قبازره
زره قبامانند، کژآکند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ سِ رَ)
ماده که مائل نر گردد پیش از ایام خواهش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
پیشی گرفتن. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ کَ عَ)
عذر ثابت ناشدن جهت کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ حَ)
مفاخرت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
حذار. با یکدیگر تخویف نمودن. (منتهی الارب). از یکدیگر بیم داشتن، از کسی حذر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). پرهیز کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترسیدن از کسی و دوراندیشی نمودن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ذِ رَ)
فرزندان منذرند. (منتهی الارب). آل و تبار منذر و فرزندان آن. (ناظم الاطباء). آل منذر. ملوک حیره. (از اقرب الموارد). ملوک لخمی یا ملوک حیره اند که به آل نصر نیز شهرت دارند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به آل نصر و لخم (ملوک...) در همین لغت نامه و تاریخ اسلام تألیف فیاض چ 3 صص 36-40 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ قَ دَ)
جماع کردن. (ترجمان القرآن) (دهار) (آنندراج). با کسی جماع کردن. (تاج المصادر بیهقی). جماع کردن زن را، یا هر دو در یک جامه شدن و ظاهر بدن ایشان (زن و مرد) باهم سودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به خودی به کاری قیام کردن. (دهار) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به خودی خود کردن کاری را و به دست خود اجرای آن کار نمودن. (ناظم الاطباء). به خود به کاری در شدن. (آنندراج). و رجوع به مباشرت شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
پشکل افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ جَ)
آمدن بامداد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با کسی بامداد به جایی یا به شغلی شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
پیشی گرفتن کسی را و بشتافتن سوی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن. (آنندراج). بشتافتن. (از اقرب الموارد). با کسی پیشی کردن. (دهار). با کسی پیشی گرفتن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
فروتنی نمودن، اقرار کردن و شناختن و دانستن چیزی را. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از دور برافراشته نگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج). برافراشته شدن و نگریستن از دور. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). در نشوءاللغه ص 98 ذیل شمارۀ 5 این کلمه را معادل تلویزیون فرانسوی دانسته است، نبرد کردن در دیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با یکدیگر نگاه کردن چیزی تا کدامیک پیش از دیگری آن را مشاهده کند. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مباهره
تصویر مباهره
خود ستایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
بحث و جدال و مجادله، با یکدیگر پژوهیدن علم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباداه
تصویر مباداه
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن، تبادر، مبادره، چالاکی، تعجیل و شتابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
معاوضه، تاخت زدن پایاپای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادهه
تصویر مبادهه
فرو گرفتن ناگاه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبازره
تصویر قبازره
زره قبامانند قبایی زره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبابره
تصویر جبابره
گردنکشان طاغیان، دلاور جمع جبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباکره
تصویر مباکره
آمدن بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباصره
تصویر مباصره
دید بانی
فرهنگ لغت هوشیار
مباشرت در فارسی: کار گزاری پاکاری پیشکاری، سرپرستی، جالش گای آرامش، کار پردازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباذنه
تصویر مباذنه
فروتنی نمودن، اقرار کردن و شناختن و دانستن چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
مبادرت در فارسی: یازش، شتاب شتابی کردن، دلیری کردن، پیشی پیشی گرفتن پیشی گرفتن سبقت گرفتن، شتاب کردن تعجیل نمودن، اقدام بامری کردن، پیشی سبقت: ... پادشاهی را بمکان او مفاخرت است و دولت را بخدمت او مباردت، تعجیل شتاب، اقدام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباعله
تصویر مباعله
زنا شویی، گای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
گفتمان، گفتاورد، گفت و شنود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
داد و ستد، هم گهولی، گهولش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبارزه
تصویر مبارزه
پیکار، چالش، ستیز، نبرد
فرهنگ واژه فارسی سره