حذار. با یکدیگر تخویف نمودن. (منتهی الارب). از یکدیگر بیم داشتن، از کسی حذر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). پرهیز کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترسیدن از کسی و دوراندیشی نمودن. (از ناظم الاطباء)
حذار. با یکدیگر تخویف نمودن. (منتهی الارب). از یکدیگر بیم داشتن، از کسی حذر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). پرهیز کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترسیدن از کسی و دوراندیشی نمودن. (از ناظم الاطباء)
فرزندان منذرند. (منتهی الارب). آل و تبار منذر و فرزندان آن. (ناظم الاطباء). آل منذر. ملوک حیره. (از اقرب الموارد). ملوک لخمی یا ملوک حیره اند که به آل نصر نیز شهرت دارند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به آل نصر و لخم (ملوک...) در همین لغت نامه و تاریخ اسلام تألیف فیاض چ 3 صص 36-40 شود
فرزندان منذرند. (منتهی الارب). آل و تبار منذر و فرزندان آن. (ناظم الاطباء). آل منذر. ملوک حیره. (از اقرب الموارد). ملوک لخمی یا ملوک حیره اند که به آل نصر نیز شهرت دارند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به آل نصر و لخم (ملوک...) در همین لغت نامه و تاریخ اسلام تألیف فیاض چ 3 صص 36-40 شود
جماع کردن. (ترجمان القرآن) (دهار) (آنندراج). با کسی جماع کردن. (تاج المصادر بیهقی). جماع کردن زن را، یا هر دو در یک جامه شدن و ظاهر بدن ایشان (زن و مرد) باهم سودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به خودی به کاری قیام کردن. (دهار) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به خودی خود کردن کاری را و به دست خود اجرای آن کار نمودن. (ناظم الاطباء). به خود به کاری در شدن. (آنندراج). و رجوع به مباشرت شود
جماع کردن. (ترجمان القرآن) (دهار) (آنندراج). با کسی جماع کردن. (تاج المصادر بیهقی). جماع کردن زن را، یا هر دو در یک جامه شدن و ظاهر بدن ایشان (زن و مرد) باهم سودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به خودی به کاری قیام کردن. (دهار) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به خودی خود کردن کاری را و به دست خود اجرای آن کار نمودن. (ناظم الاطباء). به خود به کاری در شدن. (آنندراج). و رجوع به مباشرت شود
پیشی گرفتن کسی را و بشتافتن سوی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن. (آنندراج). بشتافتن. (از اقرب الموارد). با کسی پیشی کردن. (دهار). با کسی پیشی گرفتن. (زوزنی)
پیشی گرفتن کسی را و بشتافتن سوی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن. (آنندراج). بشتافتن. (از اقرب الموارد). با کسی پیشی کردن. (دهار). با کسی پیشی گرفتن. (زوزنی)
از دور برافراشته نگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج). برافراشته شدن و نگریستن از دور. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). در نشوءاللغه ص 98 ذیل شمارۀ 5 این کلمه را معادل تلویزیون فرانسوی دانسته است، نبرد کردن در دیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با یکدیگر نگاه کردن چیزی تا کدامیک پیش از دیگری آن را مشاهده کند. (از ذیل اقرب الموارد)
از دور برافراشته نگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج). برافراشته شدن و نگریستن از دور. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). در نشوءاللغه ص 98 ذیل شمارۀ 5 این کلمه را معادل تلویزیون فرانسوی دانسته است، نبرد کردن در دیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با یکدیگر نگاه کردن چیزی تا کدامیک پیش از دیگری آن را مشاهده کند. (از ذیل اقرب الموارد)
مبادرت در فارسی: یازش، شتاب شتابی کردن، دلیری کردن، پیشی پیشی گرفتن پیشی گرفتن سبقت گرفتن، شتاب کردن تعجیل نمودن، اقدام بامری کردن، پیشی سبقت: ... پادشاهی را بمکان او مفاخرت است و دولت را بخدمت او مباردت، تعجیل شتاب، اقدام
مبادرت در فارسی: یازش، شتاب شتابی کردن، دلیری کردن، پیشی پیشی گرفتن پیشی گرفتن سبقت گرفتن، شتاب کردن تعجیل نمودن، اقدام بامری کردن، پیشی سبقت: ... پادشاهی را بمکان او مفاخرت است و دولت را بخدمت او مباردت، تعجیل شتاب، اقدام