جدول جو
جدول جو

معنی مایعرف - جستجوی لغت در جدول جو

مایعرف
آنچه شناخته شده، کالا، متاع، اسباب خانه که برای کسی به جا مانده باشد
تصویری از مایعرف
تصویر مایعرف
فرهنگ فارسی عمید
مایعرف(یُ رَ)
آنچه که شناخته شده. (فرهنگ فارسی معین) (از جانسون) ، به صیغۀ مجهول کنایه از اثاث البیت و رخت خانه و در مصطلحات الشعرا نوشته تمامت مال که ته بساط کسی باشد... (بهار عجم)... مراد متاع خانه و مالی که ته بساط کسی باشد. (غیاث) (آنندراج). همه دارایی. (ناظم الاطباء) :
شاید ای تاک، از پسر هم بهره ای باشد ترا
از چه رو مایعرف خود صرف دختر می کنی.
ملاطغرا (از بهار عجم و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مایعرف
آنچه که شناخته شده
تصویری از مایعرف
تصویر مایعرف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از حالت های سه گانۀ ماده که در آن شکل ماده از شکل ظرف خود تبعیت می کند، آبگونه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعرف
تصویر متعرف
جوینده و خواهندۀ چیزی برای شناختن آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعرف
تصویر اعرف
آگاه تر، معروف تر، شناخته شده تر، شناساتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرف
تصویر معرف
شناساننده، آشنا کننده، تعریف کننده، در علم منطق قضیۀ معلومی که موجب کشف مجهولی شود
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
چیزهای روان و سیال و گداخته. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مایعه مؤنث مایع. و رجوع به مایع شود
لغت نامه دهخدا
(یَ مُ)
ابوسعد گوید که شهری بر کنار جیحون است و گروهی از فضلا بدانجا منسوب اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از استعراف. شناختن خواهنده. (منتهی الارب). شناسنده. (اقرب الموارد) ، دریای موج برآورنده، آماده گردندۀ بدی. (منتهی الارب). رجوع به استعراف شود
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است از آن طی. و آنان را در آنجا نخلی است که آنرا ’افیق’ گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(یِ عَ)
مؤنث مایع. ج، مایعات. رجوع به مایع و مایعات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَرْ رِ)
آن که می خواهد و می جوید چیزهایی پنهانی را و آن که تجسس از معرفت می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که اعتراف می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تعرف شود، (اصطلاح تصوف) سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و به زودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط بازشناسد. رجوع به مصباح الهدایه ص 8 و نفحات الانس جامی ص 6 و فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معرف
تصویر معرف
تعریف کننده و شناساننده
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز روان مثل آب و سرکه که بر روی زمین جاری شود، جسمی که روان باشد، آبکی، سیال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعرف
تصویر اعرف
شناخته تر، کمیاب تر، درازتر، استوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ما یعرف
تصویر ما یعرف
آنچه شناخته شد مال و اثاثه خانه که بازمانده و ته بساط باشد
فرهنگ لغت هوشیار
شناختخواه، جست و جو گر طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که باول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط باز شناسد، جمع متعرفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایعه
تصویر مایعه
در تازی مائعه مونث مائع آبگونه مونث مایع جمع مایعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایعات
تصویر مایعات
جمع مائعه، آبگونگان جمع مایعه (مایع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معرف
تصویر معرف
((مُ عَ رِّ))
شناساننده، تعریف کننده، مجموعه ای از تصورات معلوم که موجب شناسایی یک مجهول می گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعرف
تصویر متعرف
((مُ تَ عَ رِّ))
طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور و وسایط و روابط باز شناسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعرف
تصویر اعرف
((اَ رَ))
شناساتر، داناتر، شناخته تر، معروف تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مایع
تصویر مایع
((یِ))
هر جسم روان مثل آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معرف
تصویر معرف
شناسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مایع
تصویر مایع
آبگون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مایع
تصویر مایع
Liquid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مایع
تصویر مایع
liquide
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مایع
تصویر مایع
líquido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مایع
تصویر مایع
płynny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مایع
تصویر مایع
жидкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مایع
تصویر مایع
рідкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مایع
تصویر مایع
vloeibaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مایع
تصویر مایع
flüssig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مایع
تصویر مایع
líquido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی