- مایده
- خوردنی، خوانی که برآن طعام باشد، یا مائده خرگهی. نعیم بهشتی نعیم آسمانی. یا مائده مسیح. روایت کنند که تا مدتی هر روز بوسیله ابر خوانی برعیسی ع نازل میشد و درآن ماهیی بود بریان بی خار که روغن ازو می چکید. نزدیک سر آن نمک و متصل به دم آن سرکه و بر حوالی خوان انواع تره ها چیده بود و پنج گرده نان بر یکی روغن زیتون بردیگری عسل برسوم روغن زرد برچهارم پنیر و بر پنجم قدید (گوشت بریان) بود
معنی مایده - جستجوی لغت در جدول جو
- مایده ((یِ دَ یا دِ))
- خوردنی، خوان، سفره، جمع مائدات. موائد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بهره، سود، هوده
باقیمانده، تتمه، باقی، قسط، بقیه
هم افزایی
مونث زاید، سر پستان زایدتان. یا زایده اعور روده کور. یا زایده پستانی قسمتی از استخوان گیجگاه را تشکیل داده و در عقب مجرای گوش خارجی واقع است زایده حمله یی. یا زایده تاج خروسی زایده ایست که در سطح سهمی در امتداد خط وسط صفحه افقی قرار گرفته است و به شکل مثلثی است که قاعده آن در پایین و راس در بالا است و بتدریج از جلو به عقب نازک میشود و دارای سه کنار و دو سطح طرفی میباشد. یا زایده حمله یی زایده پستانی. یا زایده خاری زایده شوکی. یا زایده خنجری قسمت انتهایی قص که به غضروف مشترک دنده ها در انتها متصل است. یا زایده شوکی زایده ایست که در خط وسط هر مهره قرار گرفته و شبیه به تیغ یا خاری میباشد و از محل اتصال دو تیغه در عقب مهره شروع شده و از جلو به عقب و کمی از بالا به پایین متوجه است زایده شوکیه فقار زایده خاری. یا زایده کاسه چشمی زایده ایست که در طرف خارج و داخل قوس کاسه چشمی استخوان پیشانی قرار دارد. آنکه طرف داخل است) زایده کاسه چشمی داخلی (و آنکه طرف خارج است) زایده کاسه چشمی خارجی (نام دارد. یا زایده کلیه غده فوق کلیوی. یا زایده نیزه یی زایده ای که در قسمت تحتانی خلفی استخوان صدغ قرار دارد و با آن رباطها و عضلات دسته ریولان میچسبد زایده سهمی شقیقه
مانده، باقی گذاشته، برای مثال نماندم به کین تو مانیده چیز / به رنج اندرم تا جهان است نیز (فردوسی۲ - ۱۳۹۱)
بهره، سود، نتیجۀ سودمند، توضیح سودمند
حاصل، سود، درآمد، ویژگی آنچه بازمی گردد، بازگردنده
ویژگی مادۀ غذایی کهنه یا غیرقابل مصرف مثلاً غذای مانده، باقی مانده، خسته، در علم حسابداری باقی ماندۀ حساب، تفاوت جمع اقلام دریافتی و پرداختی، کنایه از بی نصیب
مؤنث واژۀ ماجد، بزرگوار، گرامی، خوش خو، بخشنده، جوانمرد
سود، بهره، نتیجه
دست کشیده لمس کرده مس کرده، بهم فشار داده، مشت و مال داده، چیزی روی جسمی کشیده، گوشمالی داده، تصادف کرده (دو اتومبیل با هم)، از بین رفته کان لم یکن محسوب شده، مستعمل: تو چشم مرا نیز بمالیده ازاری روشن کن ازیرا که من ایزار ندارم. (سنائی مصف. 713) -9 بالازده باز مالیده، انگشتو
ماجده در فارسی: بزرگوار: زن مونث ماجد جمع مواجد
بسته شده، منعقد شده
مادیت در فارسی پارسی تازی گشته ماتکیک، ماتک گروی لاتینی تازی گشته گیاه برهوه (برهوه صابون) مونث مادی: امورمادیه
خوردنی، طعام
مائله در تازی مونث مائل بنگرید به مایل مونث مایل
در تازی مائعه مونث مائع آبگونه مونث مایع جمع مایعات
عضله
جنبیده حرکت کرده برفتار آمده، اقتفا کرده، خزیده (جانور)
مونث مدید
افزودگی از طرفین، حراج
این واژه گویا پارسی و همان مزاد است و آن را خربنده و خیز بگیر نیز می گویند
مشیده در فارسی مونث مشید: بر افراشته، استوار مونث مشید: قصور مشیده
مصیده در فارسی مونث مصید شکار ابزار دام آلت صید جانوران: دام، جمع مصائد (مصاید)
مکیدت در فارسی: دستان سازی، بد اندیشی بد سگالی، چاره گری فریب
مونث مفید
بد اندیشی بد سگالی ترفندگری
مونث هاید، نامی است ازنامهای زنان