جدول جو
جدول جو

معنی ماژدر - جستجوی لغت در جدول جو

ماژدر
(دَ)
مخفف مار اژدر است که ماربزرگ باشد و عربان ثعبان گویند. (برهان) (آنندراج). مار بزرگ که به تازی ثعبان گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اژدر
تصویر اژدر
در افسانه ها ماری بسیار بزرگ که از دهانش آتش بیرون می آمد، اژدها، در امور نظامی نوعی موشک زیرآبی که پس از برخورد به هدف منفجر می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماژور
تصویر ماژور
سرگرد، افسر ارتش بالاتر از سروان، یاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادر
تصویر مادر
انسان یا حیوان مادۀ دارای فرزند
کنایه از اصلی، اولیه مثلاً دانشگاه مادر،
کنایه از برانگیزنده، باعث
کنایه از زمین، خاک، برای مثال جان گرامی به پدر باز داد / کالبد تیره به مادر سپرد (رودکی - ۴۹۶)،
کنایه از هر یک از عناصر چهارگانه
مادر فولاد زره: کنایه از زن زشت، پیر، بسیار حیله گر و مکار. دراصل، مادر دیوی به نام فولادزره بوده که داستان آن در کتاب امیرارسلان آمده است
فرهنگ فارسی عمید
(وَ ئَنْ نَ)
دهی از دهستان اصفهک است که در بخش طبس شهرستان فردوس واقع است و 116 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ژُ)
بسیار بزرگ. کبیر. بسیار قابل توجه، یکی از اصطلاحات موسیقی غرب است، که مد و گام و تن را بدان مشخص سازند. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(ژُ)
یکی از درجات نظامی معادل یاور سابق و سرگرد امروزی است، اما این کلمه دیگر در ارتش ایران بکار نمی رود
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
دریاچه ای است در شمال ایتالیا مابین سویس و ایتالیا که 212 کیلومتر مربع وسعت دارد. جزایر ’بوررومه’ در این دریاچه واقع است و مناظر زیبائی دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مادر
تصویر مادر
ام، والده، ماما، ماد، مام، زنی که یک یا چند بچه بدنیا آورده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماژور
تصویر ماژور
فرانسوی سرگرد در ارتش، یاور در شهربانی سرگرد یاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اژدر
تصویر اژدر
اژدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماژور
تصویر ماژور
((ژُ))
سرگرد، یاور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اژدر
تصویر اژدر
((اَ دَ))
ابزاری جنگی که با آن کشتی را غرق کنند، اژدها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادر
تصویر مادر
((دَ))
زنی که دارای فرزند است، مام، والده، ام، اصلی، اولیه، نخستین، صنایع مادر، زمین، خاک
مادر فولادزره: کنایه از زن پیر و چاق و مهیب و بدجنس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادر
تصویر مادر
والده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مادر
تصویر مادر
Mother
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مادر
تصویر مادر
mère
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مادر
تصویر مادر
মা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مادر
تصویر مادر
אֵם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مادر
تصویر مادر
母亲的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مادر
تصویر مادر
mama
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مادر
تصویر مادر
어머니
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مادر
تصویر مادر
matka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مادر
تصویر مادر
माँ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مادر
تصویر مادر
madre
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مادر
تصویر مادر
madre
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مادر
تصویر مادر
Mutter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مادر
تصویر مادر
moeder
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مادر
تصویر مادر
мати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مادر
تصویر مادر
мать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مادر
تصویر مادر
mãe
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مادر
تصویر مادر
แม่
دیکشنری فارسی به تایلندی