دارای اجر و پاداش نیک مخصوصاً آنکه اولاد وی مرده باشد. (ناظم الاطباء). اجر داده شده و ثواب داده شده. (غیاث). اجر داده شده. (آنندراج). پاداش داده شده. پاداش یافته. اجر گرفته. اجرت گرفته. مزد یافته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : لگد سیصد هزاران بر سر من زنی و زمن بدان باشی تو مأجور. منوچهری. نه مرا حاجتی از اومقضی نه مرا طاعتی از او مأجور. مسعودسعد (دیوان چ یاسمی ص 45). صائم الدهر از ضرورت لبس بر چنین طاعتی نه مأجور است. مسعودسعد. ، توسعاً، مقبول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
دارای اجر و پاداش نیک مخصوصاً آنکه اولاد وی مرده باشد. (ناظم الاطباء). اجر داده شده و ثواب داده شده. (غیاث). اجر داده شده. (آنندراج). پاداش داده شده. پاداش یافته. اجر گرفته. اجرت گرفته. مزد یافته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : لگد سیصد هزاران بر سر من زنی و زمن بدان باشی تو مأجور. منوچهری. نه مرا حاجتی از اومقضی نه مرا طاعتی از او مأجور. مسعودسعد (دیوان چ یاسمی ص 45). صائم الدهر از ضرورت لبس بر چنین طاعتی نه مأجور است. مسعودسعد. ، توسعاً، مقبول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
حوض آب. (مهذب الاسماء). کولاب مؤجّل. ج، مآجل. (منتهی الارب). کولاب و تالاب. (ناظم الاطباء). جایی که آب در آن گرد آمده باشد. (از اقرب الموارد). استخر. کول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
حوض آب. (مهذب الاسماء). کولاب مُؤَجَّل. ج، مآجل. (منتهی الارب). کولاب و تالاب. (ناظم الاطباء). جایی که آب در آن گرد آمده باشد. (از اقرب الموارد). استخر. کول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
زندان. ج، مآصر و عامه آن را معاصر خوانند. (منتهی الارب) (آنندراج). زندان. (ناظم الاطباء) ، زنجیر یا طنابی که به پهنای نهر کشند تا از عبور کشتی ممانعت کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانعی که در سر راه و یا در مقابل کشتیها در رودخانه ایجاد کنند تا ده یک را وصول کنند. (از اقرب الموارد)
زندان. ج، مآصر و عامه آن را معاصر خوانند. (منتهی الارب) (آنندراج). زندان. (ناظم الاطباء) ، زنجیر یا طنابی که به پهنای نهر کشند تا از عبور کشتی ممانعت کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانعی که در سر راه و یا در مقابل کشتیها در رودخانه ایجاد کنند تا ده یک را وصول کنند. (از اقرب الموارد)
نعت فاعلی از ایجار. رجوع به ایجار شود. به کرایه دهنده. (از منتهی الارب، مادۀ اج ر). اجاره دهنده. کرایه دهنده. (ناظم الاطباء) ، به مزد خواهنده. (از منتهی الارب). به مزد خواهنده کسی را. (آنندراج) ، پاداش عمل دهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، آن که استخوان در رفته و یا شکسته را جبیره می کند. (ناظم الاطباء). آنکه بندد استخوان را بر کجی. (آنندراج). کسی که استخوان را به کژی ببندد. (از منتهی الارب) ، زنی که خود را رسوا می کند و زنا می دهد. (ناظم الاطباء). زن که مباح کند خود را به مزد. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به مؤجره شود
نعت فاعلی از ایجار. رجوع به ایجار شود. به کرایه دهنده. (از منتهی الارب، مادۀ اج ر). اجاره دهنده. کرایه دهنده. (ناظم الاطباء) ، به مزد خواهنده. (از منتهی الارب). به مزد خواهنده کسی را. (آنندراج) ، پاداش عمل دهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، آن که استخوان در رفته و یا شکسته را جبیره می کند. (ناظم الاطباء). آنکه بندد استخوان را بر کجی. (آنندراج). کسی که استخوان را به کژی ببندد. (از منتهی الارب) ، زنی که خود را رسوا می کند و زنا می دهد. (ناظم الاطباء). زن که مباح کند خود را به مزد. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به مؤجره شود
جمع ماجر، سلاکی ها سلاکی آن چه به سلاک گرفته شود جمع ماجر مکانهای اجاره یی: همچنانست که مارا مباح کرده اند از منا کح و ماجر در حال غیبت امام. آنچه که اجاره شود مکان اجاره یی جمع ماجر
جمع ماجر، سلاکی ها سلاکی آن چه به سلاک گرفته شود جمع ماجر مکانهای اجاره یی: همچنانست که مارا مباح کرده اند از منا کح و ماجر در حال غیبت امام. آنچه که اجاره شود مکان اجاره یی جمع ماجر