جدول جو
جدول جو

معنی ماهیک - جستجوی لغت در جدول جو

ماهیک
(یَ)
ماهی خرد. ماهی کوچک:
آن طفل بین که ماهیکان چون کند شکار
بر سوزن خمیده چو یک پاره نان کند.
خاقانی.
و رجوع به ماهی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهک
تصویر ماهک
(دخترانه)
ماه کوچک، نام یکی از پادشاهان سکائی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهین
تصویر ماهین
(دخترانه)
منسوب به ماه، مانند درخشان و نورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهی
تصویر ماهی
(دخترانه)
جانوری مهره دار، آبزی معروف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهیت
تصویر ماهیت
حقیقت، طبیعت، نهاد، سرشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهک
تصویر ماهک
قسمت سفید رنگ و هلالی انتهای ناخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهی
تصویر ماهی
جانوری آبزی، مهره دار، خونسرد و دارای آبشش و باله که بعضی از انواع آن بدنی پوشیده از فلس دارند
ماهی خاویار: در علم زیست شناسی هر یک از ماهی های خوراکی غضروفی، شامل اوزن برون، تاس ماهی و فیل ماهی که تخم آن ها به صورت خاویار مصرف می شود
ماهی آزاد: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی دریازی با بدن کشیده که در رودخانه تخم ریزی می کند، آزادماهی
ماهی برقی: در علم زیست شناسی نوعی ماهی با بدنی پهن و پوستی صاف که به وسیلۀ دستگاه مخصوصی که در بدن خود دارد نیروی برق تولید می کند، ماهی اژدر، سفره ماهی
ماهی پرنده: در علم زیست شناسی نوعی ماهی با باله های پهن که در آب های گرم زیست می کند و می تواند تا ۵ متر از سطح آب بالا بجهد
ماهی دودی: نوعی ماهی سفید که آن را از دریا صید می کنند و پس از خالی کردن شکم او گوشتش را مدتی در نمک می گذارند و بعد دود می دهند و نگه می دارند
ماهی سفید: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی با گوشتی سفید که در دریای خزر زیست می کند
ماهی شیم: در علم زیست شناسی نوعی ماهی سفید با خال های سیاه در پشت
ماهی قزل آلا: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی از خانوادۀ ماهی آزاد، با پوستی پوشیده از خال های تیره که معمولاً در رودخانه ها زندگی می کند
ماهی کولی: در علم زیست شناسی نوعی ماهی کوچک با قدی در حدود ۳۰ سانتی متر، شکمش سفید و پشتش آبی رنگ است
فرهنگ فارسی عمید
قلمی دارای محفظه ای از جوهر و نوک نمدی که برای نوشتن و نقاشی کابرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای رنگی که از مواد شیمیایی تهیه می شود و زنان برای رنگ کردن لب خود به کار می برند، روژلب
فرهنگ فارسی عمید
ترجمه سمک و حوت، (آنندراج)، حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند، (ناظم الاطباء)، در اوستا، ’مسیه’ (ماهی)، پهلوی، ’ماهیک’، هندی باستان، ’مستیه’ (ماهی)، کردی، ’ماسی’، بلوچی، ’ماهی’، ’ماهیگ’، ’ماهیغ’، افغانی، ’ماهئی’، لری، ’موسی’، زازا، ’ماسی’، گیلکی، ’موهی’، مازندرانی و طالشی، ’مویی’، گبری، ’موسو’، اورامانی، ’ماس (آوی)’، جانورانی ذی فقار که در آب زیست کنند، شکل ماهیان غالباً دوکی است و از این جهت برای حرکت در آب کاملاً متناسب است بدن غالب آنها از پولکهای کوچک مستور است، انواع ماهی بسیار است، (حاشیۀ برهان چ معین)، جانوری است ذی فقار و آب زی از ردۀ ماهیان که دارای اقسام متعدد است، حوت، ماهیان (ماهی ها) رده ای از جانوران آب زی هستند که پست ترین ذی فقاران بشمار می آیند، وجود برانشی در دورۀ نمو جنینی بقیۀحیوانات ذی فقار از جمله انسان و همچنین صفات دیگری که ذی فقاران عالی در دورۀ جنینی نشان می دهند ثابت می کند که ماهیان اجداد تمام مهره داران دیگر می باشند، ماهیان بعلت سازش با زندگی در آب شکل بدنشان از دیگرذی فقاران متمایز است و این سازش بیشتر در شکل بدن وباله ها که اندامهای حرکتی حیوانند و دستگاه تنفس، حاصل گشته است، شکل ماهیها عموماً دوکی است و از این جهت برای حرکت در آب کاملاً مناسب است، اعضای حرکتی ماهیها شامل هفت باله است که سه عدد فرد و دو زوج می باشند، باله های فرد عبارتند از بالۀ دمی و بالۀ پشتی و بالۀ شکمی، باله های زوج عبارتند از یک زوج بالۀ سینه ای و یک زوج بالۀ شکمی، در ماهیان فلس دار، جهت خواب فلسها از جلو به عقب است و بدین جهت به سهولت در آب شنا می کنند، (فرهنگ فارسی معین) :
ماهی دیدی کجا کبودر گیرد
تیغت ماهی است دشمنانت کبودر،
رودکی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
به دست ار به شمشیر بگذاردم
از آن به که ماهی بیوباردم،
رودکی (یادداشت ایضاً)،
من شست به دریا فروفگندم
ماهی برمید و ببرد شستم،
معروفی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
یکی را همی تاج شاهی دهد
یکی را به دریا به ماهی دهد،
فردوسی،
شهنشاهش به بالین زار و گریان
بسان ماهیی بر تاوه بریان،
(ویس و رامین)،
بمانده ماهی از رفتن بناکام
تو گفتی ماهیی است افتاده در دام،
(ویس و رامین)،
همه احوال دنیایی چنان ماهی است در دریا
به دریا در ترا ملکی نباشد ماهی ای غازی،
ناصرخسرو،
زماهیی که در او خار نیست این گله چیست
بلی ز ماهی پرخار دیده اند ضرر،
مسعودسعد،
دست فگار نرسد زی نگار چین
ماهی به تابه صید مکن در شکارگیر،
سنائی،
گرد دریا و رود جیحون گرد
ماهی از تابه صید نتوان کرد،
سنائی،
ماهیخواری بر لب آبی وطن ساخته بود و بقدر حاجت ماهی می گرفتی و روزگاری در خصب و نعمت می گذاشت، (کلیله و دمنه چ مینوی ص 82)، مادت معیشت من آن بود که هر روز یگان دوگان ماهی می گرفتمی، (کلیله و دمنه چ مینوی ص 83)، در این آبگیر ماهی بسیار است تدبیر ایشان بباید کرد، (کلیله و دمنه چ مینوی ص 83)،
گیرد از امن در حوالی تو
مرغ و ماهی چو در حرم احرام،
انوری،
هفت اندام ماهی از سیم است
هفت عضو صدف ز سنگ چراست،
خاقانی،
بر غمم گفتی صبوری کن بلی شاید کنم
هیچ جایی صبر اگر بی آب ماهی می کند،
ظهیر فاریابی،
این موضع دریا و رود نیست و نه دکان صیاد ... که ماهی تواند بود، (سندبادنامه ص 47)، امروز به نیت و اندیشۀ آن آمده ام تا از ماهیان این نواحی ... استحلالی کنم، (مرزبان نامه)، ماهی چون این فصل بشنید یکباره طبیعتش بستۀ دام خدیعت او گشت، (مرزبان نامه)، گفت این فصل که از من شنیدی به ماهیان رسان، (مرزبان نامه)،
معروف شده مخالف تو
همچون ماهی به بی زبانی،
سیف اسفرنگ،
گر حرز مدح او را بر خط بحر خوانند
ماهی بی زبان را بخشد زبان قاری،
سیف اسفرنگ،
پس کلوخ خشک درجوکی بود
ماهیی با آب عاصی کی شود،
مولوی،
عقل اول راند بر عقل دوم
ماهی از سر گنده گردد نی زدم،
مولوی،
دام هر بار ماهی آوردی
ماهی این بار رفت و دام ببرد،
سعدی،
مبر آبم اگر گشتم چو ماهی صید این دریا
که صدچون من به دام آرد کسی کو می کشد شستم،
خواجوی کرمانی،
ماهی از دریا چو در صحرا فتد
می تپد تا باز در دریا فتد،
(از اختیارات شیخ علی همدانی، از امثال و حکم)،
عاشق چو برون فتاد از عشق بسوخت
یا در آب است یا در آتش ماهی،
واعظ قزوینی،
انواع ماهی: 1 - اردک ماهی، گونه ای ماهی استخوانی از دستۀ فیزوستوم ها که فکینش شباهت به منقار اردک دارد (علت وجه تسمیه)، طول این ماهی تا یک متر هم می رسد و بسیار پرخور است و انواع و اقسام ماهیهای کوچکتر از خود رابا حرص و ولع زیاد می خورد، شبها از دریا به رودخانه می آید و به نقاطی که ماهیها استراحت کرده اند می رود و آنها را طعمه خود قرار می دهد، از این جهت وجودش برای ماهیان مفید دیگر خطرناک است، بعضی از گونه های این ماهی در دریای خزر نیز فراوان است، (فرهنگ فارسی معین)،
2 - اره ماهی، رجوع به همین مدخل شود،
3 - اژدر ماهی، گونه ای ماهی پهن از دستۀ سفره ماهیها که اسکلت بدنشان غضروفی است و بواسطۀ داشتن دستگاه مولد الکتریسیته از سفره ماهیهای دیگر مشخصند، بدین معنی که در طرفین سر دو عضو کلیوی شکل دارند که هر کدام از عده صفحاتی درست شده است و هر صفحه مانند پیل ولتا می باشد که یک طرف آن دارای الکتریسیتۀ مثبت و سمت دیگر الکتریسیتۀ منفی است و شارژ الکتریکی این دو عضو مولد الکتریسیته تکانهای شدید متوالی شبیه کزاز ماهیچه ای هنگام ورود الکتریسیتۀ متناوب به بدن تولید می کند و قدرت الکتریکی آن تا 30 ولت می باشد، قد این ماهی تا یک متر می رسد و در سواحل اقیانوس اطلس فراوان است، ماهی برقی، (فرهنگ فارسی معین)،
4 - اسپرماهی، سفره ماهی، رجوع به سفره ماهی شود،
5 - پروانه ماهی، گونه ای ماهی استخوانی که بالهای سینۀ آن پهن و بالۀ دمش گرد و قرمزرنگ است و قدش تا 16 سانتیمتر می رسد، رنگ بدنش سبز یا قهوه ای زرد رنگ با خطهای سیاه است و باله هایش رنگارنگ می باشد (وجه تسمیه به مناسبت رنگارنگ بودن این ماهی است) محل زندگی این ماهی در رودخانه ها و دریاچه های آمریکای جنوبی است، (فرهنگ فارسی معین)،
6 - پولاد ماهی، گونه ای ماهی استخوانی که در دریای خزر نیز موجود است، (فرهنگ فارسی معین)،
7 - تاس ماهی، رجوع به ’تاس ماهی’ در همین لغت نامه شود،
8 - چلچله ماهی، گونه ای ماهی استخوانی از دستۀ آکانتوپتریژین که قدش در حدود 6 سانتیمتر است، شکل دم و بالۀ شنای این جانور شبیه پرستو است، پهلوهایش قهوه ای رنگ و شکمش سبز و تمام بدنش دارای خطوط موازی سبز یا آبی است، این ماهی مخصوص دریاچه های چین و مالزی است و جهت زینت در اطاقها نگهداری می کنند، ماهی نر با آب دهانش در ته آب حبابهائی از هوا می سازد و ماهی ماده در این حبابها تخم ریزی می کند، تخمها پس از 60 ساعت شکفته شده و نوزاد ماهی از تخم خارج می گردد، این ماهی گوشتخوار است و اگر در منزل در ظرف آب نگهداری شود باید گوشت گاو بی چربی را چرخ کرده به آن داد یا در صورت امکان برای وی تخم مورچه تهیه کرد، (فرهنگ فارسی معین)،
9 - خورشید ماهی، گونه ای ماهی زیوری ریز استخوانی به طول 12 تا 15 سانتیمتر، وجه تسمیه اش بمناسبت رنگهای درخشان قرمز و طلایی آن است، محل زندگی این ماهی در دریاچه ها و رودهای آمریکای شمالی است، (فرهنگ فارسی معین)،
10 - ریگ ماهی، رجوع به ’سقنقور’ و ’ریگ ماهی’ شود،
11 - سس ماهی، رجوع به ’ماهی ریش دار’ (شمارۀ 45) شود،
12 - سفره ماهی، گونه ای ماهی از راستۀ سلاسین که سر دستۀ تیره خاصی به نام سفره ماهیها میباشد که انواع اره ماهی و اژدر ماهی در این تیره جای می گیرند، سفره ماهی دارای بدنی پهن است و باله های سینه ای در بسیاری مواضع متصل اند، این حیوان برروی شنهای کف دریا می خوابد و به وسیلۀ حرکات موجی بالۀ شنا برمی خیزد، ولی در موقع شنا دارای سرعت بسیار است، اسپر ماهی، (فرهنگ فارسی معین)،
13 - سگ ماهی، الف - تاس ماهی، رجوع به سگ ماهی و تاس ماهی شود، ب - تیره ای از ماهیها که جزو راستۀ سلاسین ها می باشند، اسکلت بدن این ماهیها فقط غضروفی است و جانورانی چابک و قوی و منحصراً گوشتخوارند، غالباًعظیم الجثه می باشند و برخی اقسام آن ممکن است تا 20متر طول پیدا کنند، انواع ماهیهای درنده و مخوف از قبیل انواع کوسه ها جزو این تیره محسوبند، نمونه ای ازاین تیره، سگ ماهیی به نام کار کاردن می باشد، (فرهنگ فارسی معین)،
14 - شاه ماهی، نوعی ماهی استخوانی دریازی از راستۀ تله اوستئن ها (طول در حدود 25 سانتیمتر) که دارای گونه های متعدد است، قد این ماهی کوتاه است ودارای دو بالۀ شنای پشتی است و در فک پایین دارای دو زایدۀ ریش مانند است، زمینۀ بدنش متمایل به قرمز و دارای نقاط تیره در پهلوها و یک سطح تیره در پشت است، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به شاه ماهی شود،
15 - شگ ماهی، گونه ای ماهی ریز استخوانی از راستۀ تله اوستئن های دریازی که در دریای خزر نیز فراوان است و در حقیقت یکی از گونه های ماهی حشینه است که انواع آن را اهالی شمال به نام کولی و ریزه کولی نامند، ماهی کولی، (فرهنگ فارسی معین)،
16 - شمشیر ماهی، گونه ای ماهی استخوانی دریازی از راستۀ تله اوستئن ها و از دستۀ آکانتوپتریژین ها که طولش بالغ بر5 متر است، قسمتی از استخوان فک بالای این ماهی طویل شده به شکل شمشیر درآمده (علت وجه تسمیه)، این ماهی در اکثر دریاها می زید و از زایدۀ فک بالایش که بصورت شمشیر است جهت دفاع و احیاناً حمله به حیوانات دیگر استفاده می کند، سیف، سیف ماهی، سمک الذهبی، ماهی طلایی، (فرهنگ فارسی معین)،
17 - شیر ماهی، گونه ای ماهی استخوانی دریازی از راستۀ تله اوستئن ها که قد کوتاهی دارد و جزو ماهیانی است که در خلیج فارس نیز صید می گردد، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به شیر ماهی شود،
18 - کوسه ماهی، رجوع به کوسه درردیف خود شود،
19 - گاو ماهی، گونه ای ماهی کوچک استخوانی از تیره سیپرینیده ها که اقسام آن روخانه ای است و برخی نمونه های دریازی نیز دارد، این ماهی بیشتر به ماهی سیاه رودخانه معروف است، ماهی سیاه رودخانه، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به گاو ماهی در ردیف خود شود،
20 - لرز ماهی، رجوع به اژدر ماهی شود،
21 - لعل ماهی، رجوع به لعل ماهی شود،
22 - مارماهی، رجوع به مارماهی شود،
23 - ماش ماهی، رجوع ماش ماهی شود،
24 - ماهی آزاد، گونه ای ماهی استخوانی از راستۀ تله اوستئن ها و از دستۀ فیزستوم ها که کیسۀ هوایی شنا در آنها با مری مربوط است، این ماهی سردستۀ تیره خاصی به نام ماهیان آزاد یا سالمونیده ها می باشد، محل ماهی آزاد در دریاهای سرد و معتدل نیمکرۀ شمالی زمین است و در بحر خزر نیز وجوددارد، ماهی آزاد از بهترین و زیباترین ماهیها و درازاندام و درخشان و خوش هیکل است و جزو ماهیان فلسدار می باشد و از حیوانات کوچک تغذیه می کند، قد آن تا 2 متر می رسد، ماهی آزاد نر در سن جفت گیری کمرش آبی و پهلویش خاکستری نقره ای و شکمش قرمز رنگ است، در این موقع گوشت آن هم صورتی و بسیار خوش طعم می باشد، این ماهی در آب شور دریا می زید و در آب شیرین (رودخانه) تخم ریزی می کند، ماهی آزاد ماده بطور متوسط 20 تا 30 هزار تخم می ریزد و یک هفته پس از تخم ریزی نوزادها از تخم خارج می شوند (فصل تخم ریزی در بهمن و اسفند ماه است) در این هنگام مادر از رودخانه به دریا برمی گردد ولی بچه ها تا سن دوسالگی در رودخانه باقی می مانند و دراین وقت قدشان بین 40 تا 60 سانتیمتر است، پس از سن دو سالگی بچه ها به طرف دریا سرازیر می شوند و بقیۀ عمر خود را در دریا می گذرانند و در آنجا رشد می کنند، آزاد ماهی، (فرهنگ فارسی معین)،
25 - ماهی اسبله، جزو ماهیان بحر خزر است، ماهیی است بزرگ که دهانی فراخ دارد و ریشو میباشد و دو ردیف دندان در دهان دارد، اسبیله، اسبیلی، (فرهنگ فارسی معین)، این نوع ماهی بدون فلس است،
26 - ماهی اسبیلی، ماهی اسبیله، رجوع به ماهی اسبله (شماره 25) شود،
27 - ماهی اشه، رجوع به ’ماهی حشینه’ (شمارۀ 33) شود،
28 - ماهی اشنه، نوعی از ماهی باشد بسیار کوچک و آن را از جانب هرموز آورند و ماهیابه را از آن سازند و معنی ترکیبی آن ماهی نارس باشد چه اشنه به معنی نارس آمده است، (برهان) (آنندراج)،
29 - ماهی برقی، الف - اژدر ماهی، رجوع به اژدر ماهی شود، ب - گونه ای ماهی استخوانی از راستۀ تله اوستئن ها و از دستۀ فیزوستوم ها که بدنی کشیده و دراز شبیه به مارماهی داردو مخصوص رود خانه آمازون است، طول بدنش تا دو متر می رسد که چهار پنجم آن بوسیلۀ دمی اشغال شده و در آنجا یک دستگاه مولد الکتریسیتۀ قوی وجود دارد که تا 800 ولت ممکن است اختلاف پتانسیل داشته باشد، (فرهنگ فارسی معین)،
30 - ماهی پرنده، گونه ای ماهی استخوانی از دستۀ آکانتوپتریژین ها که فاقد کیسۀ هوایی هستند و یا اگر دارای کیسۀ هوایی باشند کوچک و تحلیل رفته است و به مری آنها ارتباطی ندارد، باله های سینه ای این جانور بسیار رشد ونمو کرده و تبدیل به بال حقیقی شده است و جانور به کمک آنها می تواند در حدود 5 متر از سطح دریا ارتفاع بگیرد و مسافتی بالغ بر صد متر پرواز کند و به این وسیله از چنگ دشمنان خود که مورد صیدآنها واقع می شود، فرار نماید، محل زندگی این ماهی در دریای گرم است و حدود 50 گونه از آن شناخته شده است و گونه ای از آن به نام چلچله دریایی در بحرالروم (مدیترانه) نیز وجود دارد، پرنده ماهی، (فرهنگ فارسی معین)،
31 - ماهی تلاجی، ماهی کلمه، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کلمه شود،
32 - ماهی جنگی،گونه ای ماهی استخوانی که جزو ماهیهای زینتی است و اندام رنگارنگی دارد و قدش بین 5 تا 8 سانتیمتر است، بالۀ شنای پشتیش باریک ولی بسیار بلند و دارای 7 تا 10 تیغۀ استخوانی است، این ماهی در آبهای هندوستان و سوماترا و جاوه و برنئو می زید و عشق شدیدی به جنگ دارد و به همین جهت در سیام آن را تربیت کنند و جنگ آن را با ماهیهای دیگر نمایش می دهند، (فرهنگ فارسی معین)،
33 - ماهی حشینه،یکی از گونه های ماهی ساردین است، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به حشینه و ساردین شود،
34 - ماهی حلوا، گونه ای ماهی استخوانی از دستۀ آکانتوپتریژین ها که در باله های شنای خود دارای اشعۀ سخت می باشد و مخصوص دریاهای گرم و معتدل و در خلیج فارس نیز فراوان است، (فرهنگ فارسی معین)،
35 - ماهی حمد، گونه ای ماهی استخوانی از راستۀ تله اوستئن ها و از دستۀ آکانتوپتریژین ها که در حدود 40 گونه از آن شناخته شده و مخصوص دریاهای گرم کرۀزمین هستند و درخلیج فارس نیز فراوان است، قد این ماهی متوسط و بدنش مخطط و کله اش زرد و پیشانیش قهوه ای و زمینۀ بدنش آبی رنگ است، ماهی همبلو، (فرهنگ فارسی معین)،
36 - ماهی حوض، گونه ای ماهی زینتی استخوانی از راستۀ تله اوستئن ها و از تیره سیپرینیده ها که حداکثر طولش تا 20 سانتیمتر می رسد، این ماهی به رنگهای مختلف قرمز و طلایی و ابلق و متمایل به سفید وجود دارد، اصل این ماهی را از چین می دانند ولی امروزه در اکثر نقاط کرۀ زمین در حوضها نگهداری می شود، ماهی سرخ، ماهی قرمز، (فرهنگ فارسی معین)،
37 - ماهی خار، گونه ای ماهی استخوانی از راستۀتله اوستئن ها، وجه تسمیه اش بدان جهت است که به محاذات بالۀ شنای پشتی و در جلو دارای چند تیغۀ استخوانی نوک تیز خار مانند است این ماهی از دو پهلو به هم فشرده است ولی از پشت و سینه و شکم برآمده می باشد، بالۀ شکمی ندارد و روی کمر و دمش خطهای آبی دارد، ماهی پیرزن، (فرهنگ فارسی معین)،
38 - ماهی خاردار رودخانه ای، گونه ای ماهی استخوانی که مخصوص رودخانه ها (آبهای شیرین) است، طولش بین 30 تا 40 سانتی متر و وزنش بین 1 تا 2 کیلوگرم است، بالۀ پشتی این حیوان دارای تیغه های استخوانی نوک تیز خار مانند است، رنگش سبز مایل به زرد و یا قهوه ای قرمز رنگ با خطوط پهن تیره است ولی در فصول مختلف تغییر رنگ می دهد، این ماهی در رودخانه های نیمکرۀ شمالی می زید و گوشتش مطلوب است، (فرهنگ فارسی معین)،
39 - ماهی خاویار، رجوع به خاویار و تاس ماهی شود،
40 - ماهی دراکول، یکی از گونه های ماهی خاویار است که دارای پوزۀ باریک و درازی است، (فرهنگ فارسی معین)،
41 - ماهی درشت قنات، گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که مخصوص آبهای شیرین است ودر رودخانه ها و قناتهای پرآب می زید، قدش به 15 سانتیمتر می رسد، کمرش سبز و سر و پهلوهایش سفید نقره ای است، از حشرات تغذیه می کند، گوشتش پر استخوان می باشد و مزه اش خوب نیست، از فلسهای این ماهی، ماده ای به نام اسانس خاور (مشرق) بدست می آید که از آن مروارید بدل می سازند، از چهل هزار ماهی می توان یک کیلوگرم اسانس به دست آورد، (فرهنگ فارسی معین)،
42 - ماهی ریز، ماهی ریز نوع از ماهی خرد که آن را از دریای اتلانتیک و یا از دریای مدیترانه می گیرند و در روغن زیتون حفظ کرده می خورند، (ناظم الاطباء)، و رجوع به ساردین شود،
43 - ماهی ریز قنات، گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که مخصوص قناتها و رودخانه ها است، قدش تا 10 سانتیمتر میرسد، گوشتش خوشمزه است و به حالت دسته جمعی در ته نهرها حرکت می کند، شکم و پهلوهایش نقره ای می باشد، کمرش قهوه ای خالدار است، (فرهنگ فارسی معین)،
44 - ماهی ریزه کولی، یکی از گونه های شگ ماهی است که سفید رنگ و قدش بین 15 تا 20 سانتیمتر است و در مرداب بندر انزلی نیز فراوان است، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به شگ ماهی (شمارۀ 15) ذیل همین مدخل شود،
45 - ماهی ریش دار، گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که در رودخانه ها می زید و قدش تا یک متر و وزنش بین 5 تا 6 کیلوگرم است، دور دهانش دو جفت رشته به فک اعلی آویخته است (علت وجه تسمیه)، ماهی سس، سس ماهی، (فرهنگ فارسی معین)،
46 - ماهی زرین، الف - نوعی ازماهی باشد که در میان ریگ پیدا شود و چنان صاحب قوت باشد که در میان ریگ ده گز و پانزده گز بدود و آن در نواحی بغداد و ملک سند بهم میرسد و آن را به عوض سقنقور به کار برند، (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی) :
ای تنم ماهی زرین و ره عشق تو ریگ
وی دلم تیهوی خونین و غمت با بزنی،
شرف الدین شفروه (از فرهنگ رشیدی)،
ب - بعضی گویند ماهی زرین همان سقنقور است، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، سقنقور، (ناظم الاطباء)، ج - ماهی قزل آلا، رجوع به ماهی قزل آلا شود،
47 - ماهی ساردین، رجوع به ساردین شود،
48 - ماهی سالور، رجوع به ماهی اسبله (شمارۀ 25) شود،
49 - ماهی سبیلی، رجوع به ماهی اسبله (شمارۀ 25) شود،
50 - ماهی سرخ، رجوع به ماهی حوض (شماره 36) شود،
51 - ماهی سفید، گونه ای ماهی استخوانی از راستۀ تله اوستئن ها که طولش در حدود 50 سانتیمتر است، بهترین گونۀ این ماهی در دریای خزر فراوان است و همه ساله صید می شود و از ماهیهای اصیل دریای مذکور می باشد، گوشتش سفید خوش طعم است، این ماهی را پس از صید در شمال ایران بجهت محفوظ ماندن شکمش را پاره کرده امعاء و احشاء آن را خارج می کنند و نمک سود نموده دود می دهند و به نام ماهی دودی به بازار عرضه می کنند، (فرهنگ فارسی معین)،
52 - ماهی سلور، ماهی صلور، رجوع به صلور و سلور و ماهی اسبله شود،
53 - ماهی سوف، گونه ای ماهی استخوانی از راستۀ تله اوستئن ها که بدنی کشیده و پوزۀ نسبهً باریک و دو بالۀ شنای پشتی دارد، این ماهی گاهی قدش به 1/25 متر هم میرسد و وزنش در این حال بالغ بر 15 کیلوگرم می شود، کمر ماهی سوف خاکستری سبز رنگ و شکمش نقره ای سفید و بالهایش دارای خالهای سیاه رنگ است و بیشتر در ته آب زندگی می کند گوشت این ماهی لذیذ است و تازه و دودی آن مصرف می گردد، از تخم آن نیز خاویار تهیه می گردد، ماهی صوف، سوف، (فرهنگ فارسی معین)،
54 - ماهی سیم، ماهی شیم، (ناظم الاطباء)، گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که دارای فلسهای نسبهً درشت می باشد و بالۀ شنای پشتی آن کوتاه است، شکل بدنش بیضی متناسب و قشنگی است و بالۀ شنای مخرجیش تا حدی طویل است، این ماهی بیشتر در آبهای راکد رودخانه ها می زید و گاهی هم در دریا وارد می شود، طولش تا 50 سانتیمتر می رسد، بیشتر برای ازدیاد، این ماهی را در برکه های مخصوص تربیت ماهی، نگهداری می کنند، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به ماهی شیم (شمارۀ 57) شود،
55 - ماهی شیر، نوعی ماهی در چاه بهار درازی آن گاه به یک ذرع و نیم می رسد، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به شیر ماهی شود،
56 - ماهی شیشک، بیاح، (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نوعی از ماهی، (دهار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
57 - ماهی شیم، ماهی کوچک که بر پشت نقطه های سپید دارد، (آنندراج)، ماهی سیم، قسمی از اره ماهی خرد و کوچک، (ناظم الاطباء) :
تا بود عارض بت رویان چون سیم سپید
تا بود عارض بت رویان چون ماهی شیم،
فرخی،
ماه و ماهی را مانی تو ز روی و اندام
ماه دیده ست کسی نرم تر از ماهی شیم،
ابوحنیفۀ اسکافی،
مرد باید که مار گرزه بود
نه نگار آورد چو ماهی شیم،
ابوحنیفۀ اسکافی،
جز که تو زنده به مرده به جهان کس نفروخت
مار و افعی بخریدی بدل ماهی شیم،
ناصرخسرو،
یقین شناس که باخط مقاومت نکند
رخی چو ماه تمام و تنی چو ماهی شیم،
ازرقی،
زلفهایش به دست من چون شست
من چو صیاد و او چو ماهی شیم،
عمعق بخارایی (از آنندراج)،
پشیزه داغ شود بر مسام ماهی شیم،
انوری (از آنندراج)،
و رجوع به ماهی سیم شود،
58 - ماهی صلور، ماهی سلور، و رجوع به صلور و سلور شود،
59 - ماهی طلایی، الف - ماهی حوض، رجوع به ماهی حوض شود، ب - شمشیر ماهی، رجوع به شمشیر ماهی شود،
60 - ماهی عنبر، کاشالوت، رجوع به کاشالوت و عنبر و گاو عنبر شود،
61 - ماهی غاطوس، به هر فرد از پستانداران راستۀ قطاس ها اطلاق می شود، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به قطاس شود،
62 - ماهی غباد (ماهی قباد)، یکی از گونه های شیر ماهی است، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به شیر ماهی شود،
63 - ماهی قرمز، رجوع به ماهی حوض (شمارۀ 36) شود،
64 - ماهی قزل آلا، گونه ای ماهی استخوانی از راستۀ تله اوستئن ها و از دستۀ فیزوستوم ها که مخصوص آبهای شیرین است و در رودخانه های سرد و معتدل نیمکرۀ شمالی می زید، این ماهی لذیذترین ماهیهای آب شیرین می باشد و در نقاط ییلاقی رودخانه های ایران نیز فراوان است، طول ماهی قزل آلا بطور متوسط بین 25 تا 40 سانتیمتر است، بدنش کشیده و رنگش تقریباً زیتونی است، پهلوهایش دارای خالهای قرمز است و دهانش دندان دارد، ماهی زرین، ماهی قزل آله، (فرهنگ فارسی معین)،
65 - ماهی کپور، گونه ای ماهی از راستۀ تله اوستئن ها و از تیره سیپرینیده ها که جزو ماهیان آبهای شیرین است و در رودخانه ها و آبهای راکد می زید و در شمال ایران نیز فراوان است، رنگش قهوه ای مایل به سبز است و در ناحیۀ پشت تیره تر و در ناحیۀ شکم روشن تر است، طولش بین 30 سانتیمتر تا یک متر است، (فرهنگ فارسی معین)،
66 - ماهی کفال، گونه ای ماهی استخوانی از راستۀ تله اوستئن ها و از دستۀ آکانتوپتریژین ها که در حدود 70 قسم از آن شناخته شده است، فلسهایش نسبهً درشت و گرد و قدآن به اندازۀ ماهی سفید است، این ماهی در اکثر دریاها می زید و قریب 30 سال قبل بوسیلۀ مؤسسات علمی ماهی شناسی کشور شوروی تخم آن در دریای خزر ریخته شد و به وضع حیرت انگیزی نسل آن در این دریا رو به ازدیاد گذاشت بطوریکه اکنون تعدادش از سایر ماهیها بیشتر است و هر سال تعداد زیادی از آن صید می شود، (فرهنگ فارسی معین)،
67 - ماهی کلمه، رجوع به کله مه شود،
68 - ماهی کوسه، لخم (منتهی الارب)، رجوع به کوسه در ردیف خود شود،
69 - ماهی کولی، یکی از گونه های شگ ماهی است، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به شگ ماهی شود،
70 - ماهی گرد، ماهی سیم، (ناظم الاطباء)، و رجوع به ماهی سیم شود،
71 - ماهی لقمه، یکی از اقسام سفره ماهی که دارای بدنی لوزی شکل است، قدش در حدود یک متر و دم آن دراز است، بر روی دم آن زایدۀ اره مانندی قرار دارد که بوسیلۀ آن صیادان و سایر جانوران دریائی را مجروح می کند و چون دارای ترشح سمی است تولید زخمهای خطرناک می نماید، گونه هایی از این ماهی در دریاهای جنوب ایران فراوان است، (فرهنگ فارسی معین)،
72 - ماهی مومک، یکی از گونه های ساردین است، (فرهنگ فارسی معین)،
73 - ماهی وال، ماهی بال:
ماهی وال است طمع دور دار
زود به دم در کشدت وال وار،
ناصرخسرو،
به آب و آتش گستاخ در رود، گویی
سمندر است در آتش، در آب ماهی وال،
امیر معزی،
رجوع به ’بال’ و ’وال’ شود،
- تخم ماهی، رجوع به ترکیب تخم ماهی ذیل تخم و خاویار در همین لغت نامه شود،
- چو ماهی تابه یا چون ماهی برتابه، کنایه از حد نهایی ناشکیبایی است، بی آرام، مضطرب، به ستوه آمده:
شورش من چو ماهی تابه
زین دو مار نهنگ سان برخاست،
خاقانی (از امثال و حکم)،
از آن چون ماهیم بر تابه و چون ماه در نقصان
که همچون روی تو از ماه تا ماهی نمی دانم،
رضی الدین نیشابوری (از امثال و حکم)،
و رجوع به ’مثل ماهی برتابه’ شود،
- ماهی بلورین، کنایه از انگشت معشوق است، (آنندراج) (ناظم الاطباء)،
- ماهی به خشکی بردن، با اقدام به کاری نامعقول خود را در تعب و زحمت انداختن، کار عبث و بیهوده کردن:
بدو گفت موبد که نیکو نگر
براندیش و ماهی بخشکی مبر،
فردوسی،
- ماهی بینی دراز، اسم فارسی دلفین است، (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)، اسم فارسی دلفین است که به عربی خنزیرالبحرو به فارسی خوک ماهی خوانند، (انجمن آرا) (آنندراج)،
- ماهی پرنده، اسم فارسی سفنین بحری است، (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)، حیوانی است بحری شبیه به خفاش دررنگ و بال و شکل و در دنبالۀ آن نیشی مانند خار است چون کسی را بگزد الم عظیم به وی عارض شود و آن سفنین بحری را گویند سفنین بری به ترکیب مرغی است، (انجمن آرا) (آنندراج)،
- ، نوعی ماهی است، رجوع به انواع ماهی شود،
- ماهی تازه، ماهیی است که نمکسود نشده و تازه صید شده باشد، این نوع ماهی را به تازی ابوالمسیح گویند، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- ماهی دودی، ماهی سفید است که پس از صید، امعاء و احشاء آن را خارج کرده، نمک سود کنند و برای آنکه مدت زمان بیشتری محفوظ بماند آن را دود دهند، (دود دادن بدین طریق است که ماهیها را از سقف اطاقی آویخته و در کف اطاق مقداری هیزم ریزند و هیزمها را آتش می زنند و در اطاق را می بندند، هیزمها بطور ناقص سوخته تولید دود فراوان می کنند و ماهیها دودی می شوند) (فرهنگ فارسی معین)،
- ماهی را تا دمش رساندن، (در تداول عامه) قسمت اعظم کاری را انجام دادن، (فرهنگ فارسی معین)،
- ماهی ربیان، ملخ دریایی را گویند که به زبان عربی جرادالبحر خوانند، (برهان) (از ناظم الاطباء)، و رجوع به ترکیب بعد شود،
- ماهی روبیان، ماهی ربیان، ملخ دریایی را گویند و نمک زنند وناپخته خورند و گاهی نیز در روغن بپزند و داخل طعام کنند و با طعام خورند و آن را در فارسی و بنادر میگو گویند و به عربی جرادالبحر خوانند، مبهی است، (انجمن آرا) (آنندراج)، اسم فارسی روبیان، (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)،
- ماهی سرب، ماهیان سرب که به اطراف دام بندند، (آنندراج)، گلوله های سربی به شکل ماهی که به اطراف دام بندند، (از فرهنگ فارسی معین) :
دامن سفره سخت کرد به ترب
چون به اطراف دام ماهی سرب،
سلیم در هجو اکول (از آنندراج)،
- ماهی سقنقور، رجوع به سقنقور شود،
- ماهی شور، 1 - سمک مملوح، سمک مالح، ابوحبیب، سمک مملح، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- ، اسم فارسی سماریس است، (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)، و رجوع به سماریس شود،
- ماهی گول، ماهی خانگی که در حوضهای خانه زندگی کند، (ناظم الاطباء)،
- ماهی گویا، یعنی زبان، (فرهنگ رشیدی) (آنندراج)،
- ماهی نمک زده، سمک مملوح، سمک مملّح، (منتهی الارب)، ماهی نمکسود، ماهی شور،
- ماهی و چشمۀ خضر، کنایه از زبان و دهان معشوق، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)،
- مثل شکم ماهی، موجی نرم، (امثال و حکم ج 3 ص 1455)،
- مثل ماهی از آب بیرون افتاده، بی قرار، آشفته، مضطرب، (امثال و حکم ج 3 ص 1485) :
دل ز بیم آنکه بر تو باد سردی بگذرد
روز و شب چونانکه ماهی را براندازی زآب،
انوری (از امثال و حکم)،
- مثل ماهی برتابه، بی قرار و ناشکیبا، نظیر: مثل اسپند در آتش، مثل ماهی بر خشکی، مثل گندم بر آتش، (امثال و حکم ج 3 ص 1484)،
- مثل ماهی بی آب، ناآرام، بی قرار، و رجوع به ترکیب مثل ماهی برتابه شود:
دلش بی ویس با فرمان شاهی
به سختی بود چون بی آب ماهی،
(ویس و رامین)،
- مثل ماهی در (بر) خشکی، رجوع به ترکیب قبل شود: من و مانند من که خدمتکاران امیر محمد بودیم ماهیی را مانستیم از آب بیفتاده و در خشکی مانده، (تاریخ بیهقی از امثال و حکم)،
بر جگر آبم نماند از دلنواز
همچو ماهی مانده ام بر خشک باز،
عطار (از امثال و حکم)،
ماهی تو به دیدار و منم از غم تو زار
چون ماهی در خشک و چو در ماهی ذوالنون،
امیر معزی،
- مثل ماهی در شست، تپنده، (امثال و حکم ج 3 ص 1486) :
می تپم چون ماهی و دانی چرا
زآنکه در دریا به شست افتاده ام،
عطار (از امثال و حکم)،
مرغ دل چون واقف اسرار گشت
می تپد از شوق چون ماهی زشست،
عطار (از امثال و حکم)،
- مثل ماهی سقنقور، نرم، مبهی، (امثال و حکم ج 3 ص 1486) :
ساق او ماهی سقنقور است
که تقاضا کند بدوعنین،
(از امثال و حکم)،
- مثل ماهی شیم، نرم، پرنگار، (امثال و حکم ج 3 ص 1486)،
- امثال:
ماهی بزرگ، ماهی کوچک را خورد، (امثال و حکم ج 3 ص 1395)،
ماهی را در دریا می فروشد، (امثال و حکم ج 3 ص 1395)،
ماهی را نمی خواهی دمش را بگیر، نظیر: لقمۀ سرسیری است، (امثال و حکم ج 3 ص 1396)،
ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است، (امثال و حکم ج 3 ص 1396)،
ماهی، ماهی را خورد ماهیخوار هر دو را، (امثال و حکم ج 3 ص 1396)،
ماهی و ماست ! عزرائیل می گوید باز تقصیر ماست ؟، نظیر: لاتأکل السمک و تشرب اللبن، (امثال و حکم ج 3 ص 1396)،
، نام برجی است از دوازده برج، (آنندراج)، نام برجی از دوازده بروج فلکی که آبام ماهی دان و یا آبام ماهی سپهر نیز گویند، (ناظم الاطباء)، برج حوت:
ز ماهی به جام اندورن تا بره
نگاریده پیکر بدو یکسره،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 1100)،
ز برج بره تا ترازو جهان
همی تیرگی دارد اندر نهان
چو زین باز گردد به ماهی شود
بدان تیرگی و سیاهی شود،
فردوسی،
جهانی سراسر به شاهی مراست
سرگاو تا برج ماهی مراست،
فردوسی،
ز ره چون به ایوان شاهی شدند
چو خورشید در برج ماهی شدند،
فردوسی،
سر از برج ماهی برآورد ماه
بدرید تا ناف شعر سیاه،
فردوسی،
زگاو و کژدم و خرچنگ و ماهی
نیاید کار کردن زین نکوتر،
ناصرخسرو،
باد بهاری فشاند عنبر بحری به صبح
تا صدف آتشین کرد به ماهی شتاب،
خاقانی،
تا که آن سلطان به خان ماهی آمد میهمان
خازنان بحر در بر میهمان افشانده اند،
خاقانی،
نان زرین به ماهی آمد باز
نمک خوش چه در خور افشانده ست،
خاقانی،
چو سر بر کرد ماه از برج ماهی
مه پرویز شد در برج شاهی،
نظامی،
- خانه ماهی، برج حوت، (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- ماهی بریان چرخ، کنایه از برج حوت:
وقت را از ماهی بریان چرخ
روز نورا میهمان کرد آفتاب،
خاقانی،
- ماهی سپهر، اشاره به برج حوت است و آن برجی باشد از بروج دوازده گانه فلکی، (برهان) (آنندراج)، یعنی برج حوت، (فرهنگ رشیدی)، کنایه از برج حوت است، (انجمن آرا)،
- ماهی فلک، برج حوت که آن راسمکه نیز گویند، صورت حوت، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
،
به گمان قدما ماهیی که گاوی بر آن شد و زمین بر دو شاخ گاو ایستاده است، ماهیی که گاو بر پشت دارد و زمین بر شاخ گاو، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ماهی افسانه ای که به عقیدۀعوام گاوی بر پشت آن قرار دارد و زمین روی شاخهای گاو ایستاده است، ماهیی مفروض در زیر کرۀ خاک که گویند زمین بر دو شاخ گاو و گاو بر ماهی نهاده شده است:
یکی را ز ماهی به ماه آورد
یکی را زمه زیر چاه آورد،
فردوسی،
زمین هفت کشور به شاهی تراست
سر ماه تا پشت ماهی تراست،
فردوسی،
اگر من کنم رای آوردگاه
ندانی تو خود باز ماهی زماه،
فردوسی،
همه بندگانیم و شاهی تراست
زبرج بره تا به ماهی تراست،
فرخی،
گاو زماهی فروجهد گه رزمت
گر تو زمین را زنوک نیزه بخاری،
فرخی،
یکی را زماهی رساند به ماه
یکی را زمه اندر آرد به چاه،
اسدی،
از آن چون ماهیم برتابه و چون ماه در نقصان
که همچون روی تو از ماه تا ماهی نمی دانم،
رضی الدین نیشابوری،
ز ماهی تا به ماه افسرپرستت
ز مشرق تا به مغرب زیر دستت،
نظامی،
نموداری که از مه تابه ماهی است
طلسمی بر سر گنج الهی است،
نظامی،
چو بر شیرین مقرر گشت شاهی
فروغ ملک بر مه شد ز ماهی،
نظامی،
- تا گاو و ماهی (یا تا گاو ماهی)، تا آن سوی زمین، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
،
(اصطلاح تصوف) نزد صوفیه عبارت است از عارف کامل و این معنی بحسب استغراق که کاملان را در بحر معرفت است مناسبت تمام دارد، و لفط ’جز ماهی’ به معنی غیرعارف کامل است، (کشاف اصطلاحات الفنون)، عارف کامل که مستغرق در بحر معرفت است، (فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف دکتر سید جعفر سجادی)





لغت نامه دهخدا
منسوب به ماه یعنی قمری، منسوب به ماه یعنی شهری، (ناظم الاطباء)، منسوب به ولایت ماه، مادی، و از آن است تفاح ماهی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، سودایی و دیوانه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ریزندۀ آب، (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
مخفف اباک، با. وا. فا. مع. و. همراه . بمعیت :
چرا این مردم دانا و زیرکسار وفرزانه
به تیمار و عذاب اندر، ابا دولت به پیکار است
اگر گل کارد او صد برگ ابا زیتون ز بخت او
بر زیتون و آن گلبن بحاصل خنجک و خار است.
خسروی.
دم ّ سگ بینی ابا بتفوز سگ
خشک گشته کش نجنبد ایچ رگ.
رودکی.
نیز ابا نیکوان نماندت جنگ فند
لشکر فریاد نی خواسته نی سودمند.
رودکی.
ابابرق و با جستن صاعقه
ابا غلغل رعد در کوهسار.
رودکی.
سوی شاه هیطال شد ناگهان
ابا لشکر و گنج و چندی مهان.
فردوسی.
هر آنکس که از شهر بغداد بود
ابا نیزه و تیغ پولاد بود.
فردوسی.
نیای من آهنگر کاوه بود
که با فرّ و برز و ابا یاره بود.
فردوسی.
ز قلب سپاه اندر آمد چو کوه
ابا ده هزار آزموده گروه.
فردوسی.
تهمتن سوی شاه بنهاد روی
ابا شادکامی ّ و با رنگ و بوی
ابا زال سام نریمان بهم
بزرگان کابل همه بیش و کم.
فردوسی.
جهاندار بنشست و کاوس کی
دو شاه سرافراز و دو نیک پی
ابا رستم گرد و دستان بهم
همی گفت کاوس هر بیش و کم.
فردوسی.
بیامد کنون چون هزبر ژیان
بکین پدر تنگ بسته میان
ابا نامداران لشکر بهم
چو سام نریمان و گرشاسب جم.
فردوسی.
ز قلب سپه گیو شد پیش صف
خروشان و بر لب برآورده کف
ابا نامداران گودرزیان
کز ایشان بدی راه سود و زیان.
فردوسی.
بر دختر آمد همی گژدهم
ابا نامداران و گردان بهم.
فردوسی.
یکی تخت زرین بلورینش پای
نشسته بر او بر، جهان کدخدای
ابا پهلوانان ایران بهم
همی رای زد شاه بر بیش و کم.
فردوسی.
کمر بر میان بسته رستم چو باد
بیامد گرازان ابا کیقباد.
فردوسی.
سوی زادفرخ شدند آن سه مرد
ابا گوهر و زرّ و با کارکرد.
فردوسی.
بدانم که بهرام بسته میان
ابا او یکی گشته ایرانیان.
فردوسی.
ابا جوشن و خودبسته میان
همه تازی اسبان ببرگستوان.
فردوسی.
همی ماند خسرو بشاهنشهی
ابا گنج و دیهیم و تاج مهی.
فردوسی.
هزار وصد و شصت استاد بود
که کردار آن تختشان یاد بود
ابا هر یکی مرد شاگرد سی
ز رومی ّ و بغدادی و پارسی.
فردوسی.
دوصد مرد برنا ز فرمانبران
ابا دستۀ نرگس و زعفران
همی پیش بودند تا باد بوی
چو آید ز هرسو رساند، بدوی.
فردوسی.
همی راند (خسروپرویز) با تاج و با گوشوار
بزر بافته جامۀ شهریار
ابا یاره و طوق و زرین کمر
بهر مهره ای درنشانده گهر.
فردوسی.
چنین گفت پس شاه را خانگی
که چون تو که باشد بفرزانگی
... ابا هدیه و باژ روم آمدیم
بدین نامبردار بوم آمدیم.
فردوسی.
ابا هرکه پیمان کنم بشکنم
پی و بیخ رادی بخاک افکنم.
فردوسی.
زمستان بدی جای او طیسفون
ابا لشکر و موبد رهنمون.
فردوسی.
ابا کودکی چند و چوگان و گوی
به میدان شاه آمد آن نامجوی.
فردوسی.
ابا زاری و ناله و درد و غم
رسیده بزرگان و رستم بهم.
فردوسی.
بگرد جهان چارسالار من
که هستند بر جان نگهدار من
ابا هر یکی زآن ده و دوهزار
از ایرانیانند جنگی سوار.
فردوسی.
جوانیش را خوی بد یار بود
ابا بد همیشه به پیکار بود.
فردوسی.
سپهبد بیامد بمیدان شاه
ابا جوشن و گرز و رومی کلاه.
فردوسی.
روم خیمه بر طرف هامون زنم
ابادشمنان دست در خون زنم.
فردوسی.
ابا نیزه و تیر و گرز و کمان
برفتند گردان همه شادمان.
فردوسی.
به یک هفته بیمار بود و بمرد
ابا خویشتن نام نیکی ببرد.
فردوسی.
به پیش سپه قارن رزم زن
ابا رای زن سرو شاه یمن.
فردوسی.
ابا رای او بنده را پای نیست
جز او جان ده و چهره آرای نیست.
فردوسی.
بایوان افراسیاب اندرا
ابا ماهروئی ببالین سرا.
فردوسی.
ببندید یکسر میان یلی
ابا گرز و با خنجر کابلی.
فردوسی.
ابا هدیه و سیم و با تخت زر
ز دیبای رومی ّ و رومی گهر.
فردوسی.
بمردار و خونش همی پرورید
ابا بچگانش همی آرمید.
فردوسی.
ز پیش پدر رفت اسفندیار
سوی راه توران ابا گرگسار.
فردوسی.
فرستاده آمد بنزدیک زال
ابا بخت فیروز و فرخنده فال.
فردوسی.
ابا او یک انگشتری بود و بس
که ارز نگینش ندانست کس.
فردوسی.
بشادی به شهر اندرون آمدند
ابا پهلوانی فزون آمدند.
فردوسی.
ز پیش سپهبد برون شد براه
ابا چند تن مر ورا نیکخواه.
فردوسی.
کمر بر میان بست رستم چو باد
بیامد گرازان ابا کیقباد.
فردوسی.
بیاراست یک روز پس شهریار
شد از شهر بیرون ز بهر شکار
ابا او از ایرانیان لشکری
هر آنکس که که بود اگر مهتری.
فردوسی.
فرستاده بازآمد از پیش سام
ابا شادمانی ّ و فرخ پیام.
فردوسی.
ابا ویژگان ماند وامق بجنگ
نه روی گریز و نه جای درنگ.
عنصری.
بزرگان ابا اسرت سرفراز
درفش و سپه پیش بردند باز.
اسدی.
، برابر. مقابل . علی:
ابا لشکر نوذر افراسیاب
چو دریای جوشان بد و رود آب.
فردوسی.
ببستم میان یلی بنده وار
ابا جاودان ساختم کارزار.
فردوسی.
که او رسم های پدر درنوشت
ابا موبدان و ردان تند گشت.
فردوسی.
کنون نیست ما را ابا وی درنگ
که کوشیم با وی هم از راه جنگ.
فردوسی.
ابا رستم امروز جنگ آورم
همه نام او زیر ننگ آورم.
فردوسی.
، ب (به) :
مرا پویۀ پور گم بوده خاست
بدلسوزگی جان همی رفت خواست
ابا داور پاک گفتم براز
که ای چارۀ خلق و خود بی نیاز.
فردوسی.
ابا کردیه گفت کز آرزوی
چه خواهی بگو ای زن نیکخوی.
فردوسی.
ابا دیگران مر مرا کار نیست
جز این مر مرا راه گفتار نیست.
فردوسی.
همی گفت آن دیو بدروزگار
بخشم و ستیزه ابا شهریار.
فردوسی.
ز لشکر بشد تا بجای نماز
ابا کردگار جهان گفت راز.
فردوسی.
، در:
کنون این گرامی دو گونه گهر
برآمیخت باید ابا یکدگر.
فردوسی.
یکی لشکری خواهم انگیختن
ابا دیو مردم برآمیختن (گفتار ضحاک) .
فردوسی.
، در حال :
تهمتن سوی شاه بنهاد روی
ابا شادکامی ّ و با رنگ و بوی.
فردوسی.
فرستاده بازآمد از پیش سام
ابا شادمانی ّ و فرخ پیام.
فردوسی.
، باضافۀ. علاوه بر:
ابانغزی ّ و با خوبی ّ رنگش
درآمد سی ّوشش مثقال سنگش.
(ویس و رامین).
، صاحب . دارای:
کنارنگ مرد است ماهوی نیز
ابا لشکر و پیل و هرگونه چیز.
فردوسی.
شمس قیس رازی صاحب المعجم گوید: ’الف ابر و ابا و گوئیا و پنداریا و گفتا همه زیادات بی معنی است و شعراء پاکیزه سخن باید از آن احتراز کنند’. لکن الف ابا در پهلوی جزو کلمه بوده است چه اصل آن اباک است و فردوسی تا حافظ کلمه ابا و ابر و گوئیا و گفتا و پنداریا رابسیار بکار برده اند و اگر این شعراء پاکیزه سخن نباشند شاعر پاکیزه سخن در پارسی نیست
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان القورات است که در بخش حومه شهرستان بیرجند واقع است و 234 تن سکنه دارد، مزرعۀ عبداﷲ جزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هی یَ)
به معنی حقیقت چیزی مستعمل است. بدان که این مصدر جعلی است تراشیدۀ اهل منطق و حکمت. معنی لفظی لفظ ماهیت چیست این شدن باشد مرکب از ماء موصوله و ’هی’ ضمیر مؤنث واحدو یاء مشدد علامت جعل و تاء مصدری، مگر یاء لفظ ’هی’به جهت اجتماع یأات حذف شده است. (غیاث) (آنندراج). حقیقت و طبیعت و نهاد و ذات و جوهر. (ناظم الاطباء). چیستی. ماهیت چیزی، حقیقت آن. ج، ماهیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلمه ماهیت در اصل ماهویت بوده است ’یاء’ آن ’یاء’ نسبت و ’تاء’ آن ’تاء’ مصدریه است ’واو’ قلب به یاء و ’یاء’ در ’یاء’ ادغام شده است و هاء آن مکسور گردیده است. و بعضی گویند ماهیت مشتق از ’ماهو’ است. و گفته شده است که مرکب از ’ما’ استفهامیه و ’یاء’ نسبت و ’تاء’ مصدریه است و همزۀ زائد بعد از الف تبدیل به هاء شده است و گاه به جای ماهیت ’مائیت’ گفته شده است. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی) ، (اصطلاح فلسفی) مقابل وجود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماهیت چیز، ’چه چیزی’ او باشد و آن تفحص باشد از جنس چیز. چنانکه کسی گوید درخت به مثل و کسی بپرسد که درخت چه باشد؟ این از او جستن باشد از جنس درخت و جوابش آن باشد که درخت جسمی باشد افزاینده و مرخاک وآب را به صورت دیگر کننده. (ناصرخسرو، یادداشت ایضاً). ماهیت نزد حکما عبارت از پرسش به ’ماهو’ است و چیزی است که در پاسخ سؤال ’ما’ حقیقیه گفته می شود که پرسش از گوهر اشیاء است و بنابراین اطلاق بر حقیقت شی ٔ می گردد و آنچه شیئیت شی ٔ بدان است ماهیت می گویند. ماهیت هم بر حقیقت کلی و هم بر حقیقت جزئی اطلاق شده است. قطب الدین در درهالتاج جمله سوم از فن دوم ص 10 آرد: هر چیزی را حقیقتی هست که آن چیز به آن حقیقت آن چیز است و آن به حقیقت مغایر ماعدای او باشد خواه لازم باشد خواه مفارق و مثال آن انسانیت است مثلاً چه انسانیت از آن روی انسانیت است که در مفهوم او نشود وجود و عدم و وحدت و کثرت و عموم و خصوص الی غیر ذلک من الاعتبارات چه اگر وجود خارجی مثلاً در مفهوم او داخل بودی، انسانیتی که در ذهن تنها موجود بودی انسانیت نبودی و اگر عدم در او داخل بودی انسانیت موجود در خارج انسانیت نبودی بلکه انسانیت از آن روی که انسانیت است. - انتهی. پیروان اصالت وجود گویند آنچه متحقق در خارج است وجود است و ماهیات اعتباری هستند و بالعکس. (فرهنگ علوم عقلی سجادی، ص 513) :
جهان متفق بر الهیتش
فرومانده در کنه ماهیتش.
سعدی.
حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز ولمیت او. (مصنفات بابا افضل). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود.
- ماهیت بسیطه، آنچه از اشیاء متخالفه ترکیب نیافته باشد ماهیت بسیطه گویند. قطب الدین گوید: ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آن را ماهیت بسیطه گویند و الا مرکبه (در اینجا منظور از ماهیت حقیقت شی ٔ نیست) (فرهنگ علوم عقلی سید جعفر سجادی).
- ماهیت بشرط شی ٔ، آن را ماهیت مخلوطه هم گویند و آن صورتی است که با قید و شرطی لحاظ و یا مورد حکمی قرار گیرد. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی). و رجوع به ترکیب ’ماهیت من حیث هی’ شود.
- ماهیت بشرط لا، در مقابل ماهیت بشرط شی ٔ یا ماهیت مخلوطه است. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی). و رجوع به ترکیب قبل و ’ماهیت من حیث هی’ شود.
- ماهیت حقایق، عبارت است از ام الکتاب. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به ام الکتاب شود.
- ماهیت لابشرط، ماهیتی است که هیچ قید و شرطی نه وجوداً و نه عدماً در آن لحاظ نشود و آن را ماهیت مطلقه و مجرده نیز گویند و ماهیت من حیث هی هم نامند. (فرهنگ علوم عقلی دکتر سید جعفر سجادی). و رجوع به ترکیب ’ماهیت من حیث هی’ شود.
- ماهیت مجرده. رجوع به ترکیب قبل شود.
- ماهیت مخلوطه. رجوع به ترکیب ’ماهیت بشرط شی ٔ’ شود.
- ماهیت مطلقه. رجوع به ترکیب ’ماهیت لابشرط’ شود.
- ماهیت من حیث هی، یعنی ماهیت به اعتبار نفس و ذات خود بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض و حالات او مانند کثرت، وحدت و غیره. چنین امری ’لیست الاهی’ یعنی نه موجود است و نه معدوم و در حکم وجود لابشرط و بلکه عین وجود لابشرط است که ’یجتمع مع الف شرط’ و آن به قید وجود ذهنی بشرط شی ٔ است و با قیدبه وجود خارجی نیز بشرط شی ٔ است و با قید عدم وجود ذهنی یا خارجی بشرط لااست و بالجمله هر شی ٔ از اشیاء اگر خود لحاظ شود فی ذاته بدون توجه به عوارض و ضمایم و حالات و خصوصیات وجودی، مکانی، زمانی، امور ذاتی، عرضی و غیره به این اعتبار ’لابشرط’ گویند و اگر با یکی یا چند تا از عوارض و قیود اضافاتش لحاظ و اعتبارو یا مورد حکمی قرار گیرد ’ماهیت مخلوطه’ و یا ’بشرط شی ٔ’ گویند. و اگر با قید عدم یکی یا تمام قیود و ضمائم لحاظ شده و یا مورد حکمی قرار گیرد ’ماهیت بشرطلا’ گویند ماهیت لابشرط را ماهیت مجرده و مطلقه هم گویند. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی).
- امثال:
قلب ماهیت محال است. (امثال و حکم ج 2 ص 1164).
، چگونگی و کیفیت، قیمت و ارزش، فضیلت و معنویت. (ناظم الاطباء) (ازفرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
یک قسم گیاهی که در جاده ها و در اراضی غیر مزروع می روید، (ناظم الاطباء)، بوصیر، (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
تثنیۀ ماه یعنی ماه بصره (دینور) و ماه کوفه (نهاوند). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن را ماه الکوفه خواندندی و این را ماه البصره و چون هر دو را نام برند گویند ماهین. (ترجمه بلعمی). چون سپاه مسلمانان ماهین و همدان بگشادند یزدجرد از ری به خراسان شد. (ترجمه بلعمی). نخست کسانی که پرده بر درگاه آویختند اهل اصفهان بوده اند، دیگر اهل ماهین پس ری پس سیستان پس بغداد پس آذربایگان. (ترجمه محاسن اصفهان). به خفیه از کوفه بدر آمد و آمد تا به ماهین و به ماه البصره چند روزی مقام کرد. (تاریخ قم ص 246). ملک کیخسرو چون به کوه اندس و ماهین رسید دیه قردین بنا نهاد. (تاریخ قم ص 81). و رجوع به ماه و ماه الکوفه و ماه البصره شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان طارم پایین است که در بخش سیران شهرستان زنجان واقع است و 1007 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
کلمه عربی از ’ما’ و ’هی’ یعنی چه چیز است آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هی یَ)
ماهیهالشی ٔ، حقیقت آن و این کلمه نسبت است به ماهو. ج، ماهیات. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماهیت شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، دارای 44 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آن غلات، شلغم و زعفران است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ماهیت در فارسی چیشی چه چیزی اوچیزی اوجیز هرایند چیستی چیستی حقیقت ذات جمع ماهیات. توضیح چیزیست که در جواب ما حقیقیه (چیست) گفته شود و پرسش از گوهر اشیا است و بنابر این بر حقیقت شی وآنچه شیئیت شیّ بدان است اطلاق میگردد: حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز و لیمت او... یاماهیت بسیط (بسیطه)، ماهیتی که از امور متخالف ترکیب نیافته باشد، قطب الدین گوید: ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آنرا ماهیت بسیطه خوانند و الامرکبه. یا ماهیت بشرط شی. ماهیت مخلوط. یا ماهیت مجرد (مجرده)، ماهیت من حیث هی و لا بشرط است و آنرا ماهیت مرسله هم نامند. یا ماهیت مخلوط (مخلوطه)، همان ماهیت بشرط شی است که عبارت از ماهیت بلحاظ وجود و عوارض و حالات وجودی است. یاماهیت من حیث هی. عبارت از ماهیت باعتبار نفس و ذات خود است بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض وو حالات او مانند کثرت و وحدت و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
ماده سرخرنگی که زنان به لب مالند، روژلب، لوازم آرایش بانوان فرانسوی گنجار گلگونه ای که زنان درآرایش به کاربرند ماده ای سرخ که زنان بلب مالند
فرهنگ لغت هوشیار
جانوریست ذی فقار و آب زی از رده ماهیان که دارای اقسام متعدد است. برای دانستن شرح بیشتر این جانور به شرح ماهیان (در همین ماده) رجوع شود حوت، یا ترکیبات اسمی: اردک ماهی. گونه ای ماهی استخوانی از دسته فیزوستوم ها که فکینش شباهت به منقار اردک دارند (علت وجه تسمیه)، طول این ماهی تا یک متر هم میرسد و بسیار پرخور است وانواع و اقسام ماهیهای کوچکتر از خود را با حرص وولع زیاد میخورد. شبها از دریا برودخانه میاید و بنقاطی که ماهیها استراحت کرده اند میرود و آنها را مورد طعمه قرار میدهد. از این جهت وجودش برای ماهیان مفید دیگر خطرناک است. بعض گونه های این ماهی در دریای خزر نیز فراوانست. یا اره ماهی. گونه ای ماهی عظیم الجثه از راسته سلاسین ها و جزو سفره ماهیها که منحصرا دارای اسکلت غضروفی است یا اژدر ماهی. گونه ای ماهی پهن از دسته سفره ماهیها که اسکلت بدنش غضروفی است و بواسطه داشتن دستگاه مولد الکتریسیته از سفره ماهیهای دیگر مشخصند بدین معنی که در طرفین سرد و عضو کلیوی شکل دارند که هرکدام از عده صفحاتی درست شده است و هر صفحه مانند پیل و لتا میباشد که یک طرف آن دارای الکتریسیته مثبت و سمت دیگر الکتریسیته منفی دارد و شارژ الکتریکی این دو عضو مولد الکتریسیته تکانهای شدید متوالی شبیه کزاز ماهیچه یی هنگام ورود الکتریسیته متناوب ببدن تولید میکند و قدرت الکتریکی آن تا 30 ولت میباشد. قد این ماهی تا یک متر میرسد و در سواحل اقیانوس اطلس فراوانست ماهی برقی. یا پروانه ماهی. گونه ای ماهی استخوانی که بالهای سینه ییش پهن و باله دمیش گرد و قرمز رنگ است و قدش تا 16 سانتیمتر میرسد. رنگ بدنش سبز یا قهوه یی زردرنگ با خطهای سیاه است و باله هایش رنگارنگ میباشد (وجه تسمیه بمناسبت رنگارنگ بودن این ماهی است)، محل زندگی ماهی مذکور در رودخانه ها و دریاچه های آمریکای جنوبی است. یا پولاد ماهی. گونه ای ماهی استخوانی که دردریای خزر نیز موجود است. یا تاس ماهی. گونه ای ماهی غضروفی جزو راسته گانوئیدها و جزو دسته کوندرو گانوئیدها میباشد. این ماهی را بمناسبت خاویاری که از آن بدست میاورند بنام ماهی خاویار نیز مینامند. ماهی مذکور در دریای خزر فراوان است. جثه اش بزرگ و بدرازای 5 تا 6 متر میرسد ووزنش بالغ بر 500 کیلو گرم میشود. این ماهی برای تخم گذاری از دریا برودخانه میرود. گوشتش بسیار لذیذ است. از تخمکهای نمک سود آن خاویار تهیه میشود و از جدار مثانه شنای وی سریشم ماهی تهیه میکنند ماهی خاویار اوزون برون. یا تخم ماهی. تخمکهای درون شکم ماهی ماده را گویند که مورد تغذیه واقع میشود. تخمکهای گونه ای ماهی غضروفی بنام ماهی خاویاربسیار مرغوب و جالب توجه است و بنام خاویار ببازار عرضه میشود. یا چلچله ماهی. گونه ای ماهی استخوانی از دسته آکانتوپتریژین ها که قدش در حدود 6 سانتیمتر است. شکل دم و باله های شنای این جانور شبیه پرستو است. پهلوهایش قهوه یی رنگ و شکمش سبز و تمام بدنش دارای خطوط موازی سبز یا آبی است. این ماهی مخصوص دریاچه های چین و مالزی است و جهت زینت در اطاق آنرا نگهداری میکنند. ماهی نر با آب دهانش در ته آب حبابهایی از هوا میسازد و ماهه ماده در این حبابها تخم ریزی میکند. تمخها پس از 60 ساعت شکفته شده و نوزاد ماهی از تخم خارج میگردد. این ماهی گوشتخوار است و اگر در منزل در ظرف آب نگهداری شود باید گوشت گاو بی چربی را چرخ کرده بان داد یا در صورت امکان برای وی تخم مورچه تهیه کرد. یا خورشید ماهی. گونه ای ماهی زیوری ریز استخوانی بطول 12 تا 15 سانتیمتر. وجه تسمیه اش بمناسبت رنگهای درخشان قرمز و طلایی آنست. محل زندگی این ماهی در دریاچه هاو رودهای آمریکای شمالی است. یا سفره ماهی. گونه ای ماهی از راسته سلاسین ها که سردسته تیره خاصی بنام سفره ماهیها میباشد که انواع اره ماهی و اژدرماهی در این تیره جای میگیرند. سفره ماهی دارای بدنی پهن است و باله های سینه یی در بسیاری از مواضع متصل اند. این حیوان بر روی شنهای کف دریا میخوابد و بوسیله حرکات موجی باله شنا بر میخیزد ولی در موقع شنا دارای سرعت بسیار است: اسپرماهی. یا سگ ماهی. تاس ماهی، بالاختصاص هر فرد از ماهیانی که جزو تیره سگ ماهیان ماهیان محسوبند. یا سگ ماهیها (ماهیان)، تیره ای از ماهیها که جزو راسته سلاسین ها میباشند. اسکلت بدن این ماهیها فقط غضروفی است و جانورانی چابک و قوی و منحصرا گوشتخوارند. غالبا عظیمالجثه میباشند و برخی اقسام آنها ممکنست تا 20 متر طول پیدا کنند. انواع ماهیهای درنده و مخوف از قبیل انواع کوسه ها جزو این تیره محسوبند. نمونه ای از این تیره سگ ماهی بنام کارکاردن میباشد. یا شاه ماهی. نوعی ماهی استخوانی در بازی از راسته تله اوستئن ها (طول در حدود 25 سانتیمتر) که دارای گونه های متعدد است. قد این ماهی کوتاه است و دارای دو باله شنای پشتی است و در فک پایین دارای دو زایده ریش مانند است. زمینه بدنش متمایل به قرمز و دارای نقاط تیره در پهلوها و یک سطح تیره در پشت است. یا شگ ماهی. گونه ای ماهی ریز استخوانی از راسته تله اوستئن های دریازی که در دریای خزر نیز فراوان است و در حقیقت یکی از گونه های ماهی حشینه است که انواع آنرا اهالی شمال بنام کولی و ریزه کولی نامند ماهی کولی. یا شمشیر ماهی. گونه ای ماهی استخوانی دریازی از راسته آکانتوپتریژین ها که طولش بالغ بر 5 متر است. قسمتی از استخوان فک بالای این ماهی طویل شده بشکل شمشیر در آمده (علت وجه تسمیه)، این ماهی در اکثر دریاها میزید واز زایده فک بالایش که بصورت شمشیر است جهت دفاع و احیانا حمله بحیوانات دیگر استفاده میکند سیف سیف ماهی سمک الذهبی ماهی طلایی. یا شیر ماهی. گونه ای ماهی دریازی استخوانی از راسته تله اوستئن ها که قد کوتاهی دارد و جزو ماهیانی است که در خلیج فارس نیز صید میگردد. یا کوسه ماهی. ماهی کوسه. یا گاو ماهی. گونه ای ماهی کوچک استخوانی از تیره سیپرینیده ها که اکثراقسام آن رودخانه یی است و برخی نمونه های ریازی نیز دارد. این ماهی بیشتر بماهی سیاه رودخانه ها مشهور است ماهی سیاه رودخانه. یا لعل ماهی. گونه ای ماهی که استخوانش سرخ رنگ است. یا ماش ماهی. گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که بدنی کشیده و باله شنای پشتی کوتاه و نوک تیز دارد. گونه هایی از این ماهی در دریای خزر نیز فراوانند. یا ماهی آزاد. گونه ای ماهی استخوانی از راسته تله اوستئن ها و از دسته فیزستوم ها که کیسه هوایی شنا در آنهابا مری مربوط است. این ماهی سر دسته تیره خاصی بنام ماهیان آزاد یا سالمونیده ها میباشد. محل زندگی ماهی آزاد در دریاهای سرد و معتدل نیمکره شمالی زمیناست و در بحرخزر نیز وجود دارد. ماهی آزاد از بهترین و زیباترین ماهیها و دراز اندام و درخشان و خوش هیکل است و جزو ماهیان فلس دار و حلال گوشت میباشد و از حیوانات کوچک تغذیه میکند. قد آن تا 2 متر میرسد. ماهی آزاد نر درسن جفتگیری کمرش آبی و پهلویش خاکستری نقره یی و شکمش قرمز رنگ است. در این موقع گوشت آن هم صورتی و بسیار خوش طعم میباشد. این ماهی در آب شور (دریا) میزید و در آب شیرین (رودخانه) تخم ریزی میکند. یک ماهی آزاد ماده بطور متوسط 20 تا 30 هزار تخم میریزد ویک هفته پس از تخم ریع نوزادها از تخم خارج میشوند (فصل تخم ریزی در بهمن و اسفند ماه است)، در این هنگام مادر از رودخانه بدریا برمیگردد ولی بچه ها تا سن 2 سالگی در رودخانه باقی میمانند و در این وقت قدشا نبین 40 تا 60 سانتیمتر است. پس از سن 2 سالگی بچه ها بطرف دریا سرازیر میشوند وبقیه زندگی خود را در دریا میگذرانند و در آنجا رشد میکنند آزاد ماهی. یا ماهی اشه. ماهی حشینه. یا ماهی برقی. اژدر ماهی، گونه ای ماهی استخوانی از راسته تله اوستئن ها و از دسته فیزوستومها که بدنی کشیده ودراز شبیه به مارماهی دارد و مخصوص رودخانه آمازون است. طول بدنش تا 2 متر میرسد که 5، 4 آن بوسیله دمی اشغال شده و در آنجا یک دستگاه مولد الکتریسیته قوی وجود دارد که تا 800 ولت ممکنست اختلاف پتانسیل داشته باشد، یا ماهی پرنده. گونه ای ماهی استخوانی از دسته آکانتوپتریژین ها که فاقد کیسه هوایی هستند ویا اگر دارای کیسه هوایی باشند کوچک و تحلیل رفته است و به مری آنها ارتباطی ندارد. باله های سینه یی این جانور بسیار رشد و نمو کرده و تبدیل به بال حقیقی شده است و جانور به کمک آنها میتواند در حدود 5 متر از سطح آب ارتفاع بگیرد و مسافتی بالغ بر صد متر پرواز کند و باین وسیله از چنگ دشمنان خود که مورد صید آنها واقع میشود فرار نماید. محل زندگی این ماهی در دریاهای گرم است و در حدود 50 گونه ازآن شناخته شده است و گونه ای از آن بنام چلچله دریایی در بحرالروم (مدیترانه) نیز وجود دارد پرنده ماهی. یا ماهی پیرزن. ماهی خار. ماهی جنگی. گونه ای ماهی استخوانی که جزو ماهیهای زینتی است و اندام رنگارنگی دارد وقدش بین 5 تا 8 سانتیمتر است. باله شنای پشتیش باریک ولی بسیار بلند و دارای 7 تا 10 تیغه استخوانی است. باله دمش زیبا و بشکل بادبزن است. این ماهی در آبهای هندوستان و سوماترا و جاوه وبرنئو میزید و عشش شدیدی به جنگ دارد و بهمین جهت در سیام آنرا تربیت کنند و جنگ آنرا با ماهیهای دیگر نمایش میدهند. یا ماهی حشینه. یکی از گونه های ماهی ساردین است. یا ماهی حلوا. گونه ای ماهی استخوانی از دسته آکانتوپتریژن ها که در باله های شنای خود دارای اشعه سخت میباشد و مخصوص دریاهای گرم و معتدل و در خلیج فارس نیز فراوان است. یا ماهی حمد. گونه ای ماهی استخوانی از راسته تله اوستئن ها و از دسته آکانتوپتریژین ها که در حدود 40 گونه از آن شناخته شده و مخصوص دریاهای گرم کره زمینند ودر خلیج فارس نیز این ماهی فراوان است. قدماهی مزبور متوسط وبدنش مخطط و کله اش زرد و پیشانیش قهوه یی و زمینه بدنش آبی رنگ است ماهی همبلو. یا ماهی حوض. گونه ای ماهی زیوری استخوانی از راسته تله اوستئن ها و از تیره سیپرینیده ها که حداکثر طولش تا 20 سانتیمتر میرسد. این ماهی برنگهای مختلف قرمز و طلایی و ابلق و متمایل بسفید وجود دارد. اصل این ماهی را از چین میدانند ولی امروزه در اکثر نقاط زمین در حوضها نگهداری میشود ماهی سرخ ماهی قرمز. یا ماهی خار. گونه ای ماهی استخوانی از راسته تله اوستئن ها. وجه تسمیه اش بدان جهت است که بمحاذات باله شنای پشتی ودر جلو دارای چند تیغه استخوانی نوک تیز خار مانند است. این ماهی از دو پهلو بهم فشرده است ولی از پشت وسینه و شکم برآمده میباشد. باله شکمی ندارد وروی کمر و دمش خطهای آبی دارد ماهی پیرزن. یاماهی خاردار رودخانه یی. گونه ای ماهی استخوانی که مخصوص رودخانه ها است (آبهای شیرین)، طولش بین 30 تا 40 سانتیمتر و وزنش بین 1 تا 2 کیلوگرم است. باله پشتی این حیوان دارای تیغه های استخوانی نوک تیز خار مانند است (وجه تسمیه بهمین جهت است)، رنگش سبز مایل بزرد ویا قهوه یی قرمزرنگ با خطوط پهن تیره است ولی در فصول مختلف تغییررنگ میدهد. این ماهی در رودخانه های نیمکره شمالی میزید و گوشتش مطلوب است. یا ماهی خاویار. تاس ماهی. یا ماهی دراکول. یکی از گونه های ماهی خاویار است که دارای پوزه باریک ودرازی است. یا ماهی درشت قنات. گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که مخصوص آبهای شیرین است و در رودخانه ها و قناتهای پر آب میزید. قدش به 15 سانتیمتر میرسد. کمرش سبز سیر و پهلوهایش سفید نقره یی است. از حشرات ونباتات تغذیه میکند. گوشتش پر استخوان میباشد و مزه اش خوب نیست. از فلسهای این ماهی ماده ای بنام اسانس خاور (شرق) بدست میاورند که از آن مروارید بدل میسازند از چهل هزار ماهی میتوان یک کیلوگرم اسانس بدست آورد. یا ماهی دودی. ماهی سفید است که پس از صید امعاء و احشاء آنرا خارج کرده نمک سود کنند وبجهت آنکه مدت زمان بیشتری محفوظ بماند آنرا دود دهند (دود دادن بدین طریق است که ماهیها را از سقف اطاقی آویخته ودر کف اطاق مقداری هیزم ریزند وهیزمها را آتش میزنند ودر اطاق را می بندند. هیزمها بطور ناقص سوخته تولید دود فراوان میکنند و ماهیهادودی میشوند)، یا ماهی ربیان. جرادالبحر را گویند و بفارسی میگو نامدارد. یاماهی ریز قنات. گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که مخصوص قناتها و رودخانه است. قدش تا 10 سانتیمتر میرسد. گوشتش خوش مزه است و بحالت دسته جمعی در ته نهرها حرکت میکند. شکم و پهلوهایش نقره یی میباشد. کمرش قهوه یی خال دار است. یا ماهی ریزه کولی. یکی از گونه های شگ ماهی است که سفید رنگ و قدش بین 15 تا 20 سانتیمتر است و در مرداب بندر پهلوی نیز فراوان است. یا ماهی ریش دار. گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که در رودخانه ها میزید و قدش تا یک متر و وزنش بین 5 تا 6 کیلو گرم است. دور دهانش دو جفت رشته به فک اعلی آویخته است (علت وجه تسمیه) ماهی سس سس ماهی. یا ماهی زرین. ماهی قزل آلا، ریگ ماهی را گویند که بیشتر بنام سقنقور مشهور است. یا ماهی سالور. اسبله. یا ماهی سبیلی. اسبله. یا ماهی سپهر. برج حوت. یا ماهی سرب. گلوله های سربی بشکل ماهی که باطراف دام بندند: دامن سفره سخت کرد به ترب چون باطراف دام ماهی سرب. (سلیم در هجو اکول آنند) یاماهی سرخ. ماهی حوض. یا ماهی سفید. گونه ای ماهی استخوانی از راسته تله اوستئن ها که طولش در حدود 50 سانتیمتر است. بهترین گونه این ماهی در دریای خزر فراوان است و همه ساله صید میشود و از ماهیهای اصیل دریای مذکور میباشد. گوشتش سفید رنگ وخوش طعم است. این ماهی را پس از صید در شمال ایران بجهت محفوظ ماندن شکمش را پاره کرده امعاء و احشاء آنرا خارج میکنند و نمک سود نموده دود میدهند و بنام ماهی دودی ببازار عرضه میکنند. یا ماهی سقنفور. گونه ای خزنده که آنرا ریگ ماهی نیز گویند. یاماهی سوف. گونه ای ماهی استخوانی از راسته تله اوستئن ها که بدنی کشیده و پوزه ای نسبه باریک و دوباله شنای پشتی دارد این ماهی گاهی قدش تا 25، 1 متر هم میرسد ووزنش در این حال بالغ بر 15 کیلو گرم میشود. کمر ماهی سوف خاکستری سبزرنگ و شکمش نقره یی سفید و بالهایش دارای خالهای سیاه رنگ است وبیشتر در ته آب زندگی میکند. گوشت این ماهی لذیذ است و تازه ودودی آن مصرف میگردد. از تخمظن نیز خاویار تهیه میشود ماهی صوف سوف. یا ماهی سیم. گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که دارای فلسهای نسبه درشت میباشد وباله شنای پشتی آن کوتاه است. شکل بدنش بیضی متناسب و قشنگی است وباله شنای مخرجیش تا حدی طویل است. این ماهی بیشتر در آبهای راکد رودخانه ها میزید و گاهی هم در دریا وارد میشود. طولش تا 50 سانتیمتر میرسد. بیشتر برای ازدیاد این ماهی را در برکه های مخصوص تربیت ماهی نگهداری میکنند. یا ماهی شیپ. یکی از گونه های خاویار میباشد که در بحر خزر بفراوانی موجود است. یا ماهی شیم. ماهی کوچک که بر پشت نقطه های سپید دارد: زلفهایش بدست من چون شست من چو صیاد و او چو ماهی شیم. (عمعق بخارایی) یا ماهی صوف. ماهی سوف. یا ماهی طلایی. ماهی حوض، شمشیر ماهی. یا ماهی عنبر. کاشالو. توضیح وجه تسمیه این پستاندار عظیمالجثه دریایی به ماهی عنبر بدان جهت است که اولا شکل ظاهری حیوان شباهت به یک ماهی عظیم الجثه دارد و ثانیا از دستگاه گوارشش (معده و روده) ماده خوش بویی بنام عنبر بدست میاورند. یا ماهی غاطوس. بهر فرد از پستانداران راسته قطاس ها اطلاق میشود. یاماهی قباد. یکی از گونه های شیر ماهی است. یا ماهی قزل آلا. گونه ای ماهی استخوانی از راسته تله اوستئن ها و از دسته فیزوستوم ها که مخصوص آبهای شیرین است و در رودخانه های سرد و معتدل نمیکره شمالی میزید. این ماهی لذیذ ترین ماهیهای آب شیرین میباشد و در نقاط ییلاقی رودخانه های ایران نیز فراوان است. طول ماهی قزل آلا بطور متوسط بین 25 تا 40 سانتیمتر است. بدنش کشیده است و رنگش تقریبا زیتونی است. پهلوهایش دارای خالهای قرمز است و دهانش دندان دارد ماهی زرین ماهی قزل آلا. یا ماهی کپور. گونه ای ماهی از راسته تله اوستئن ها و از تیره سیپرینیده ها که جزو ماهیان آبهای شیرین است و دررودخانه ها و آبهای راکد میزید ودر شمال ایران نیز فراوان است. رنگش قهوه یی مایل به سبز است ودر ناحیه پشت تیره تر و در ناحیه شکم روشن تر است. طولش بین 30 سانتیمتر تا یک متر است. یا ماهی کفال. گونه ای ماهی استخوانی از راسته تله اوستئن ها و از دسته آکانتوپتریژین ها که در حدود 70 قسم از آن شناخته شده است. فلسهایش نسبه درشت و گرد و قدآن باندازه ماهی سفید است. این ماهی در اکثر دریاها میزید و قریب 30 سال قبل بوسیله موسسات علمی ماهی شناسی کشور شوروی تخم آن در دریای خزر ریخته شد و بوضع حیرت انگیزی نسل آن در این دریا روباز دیاد گذاشت بطوریکه اکنون تعدادش از سایر ماهیها بیشتر است و هر سال تعداد زیادی از آن صید میشود. یا ماهی کلک. کلک (که شبیه بماهی است) قلم. یا ماهی کلمه. گونه ای ماهی استخوانی که شکل ظاهرش تا حدی شبیه به ماهی سفید ولی کمی چاق تر از آن است و رنگ فلسهایی هم قدری تیره تر است. این ماهی را یکی از گونه های ماهی سفید محسوب میدارند ماهی تلاچی. یا ماهی کوسه. گونه ای ماهی عظیمالجثه غضروفی از راسته سلاسین ها که بدنی طویل واستوانه یی وفربه وسنگین دارد. حیوانی است چابک و قوی و درنده و منحصرا گوشتخوار وبرخی گونه هایش ممکنست تا 13 متر طول پیدا کنند. این جانور درفکین خود و در داخل دهان دارای یک سلسله دندانهای مخروطی نوک تیز و بسیار برنده است و سخت ترین اجسام را باسانی وسرعت قطع میکند و چون بسیار سبع و خونخوار است باکثر حیوانات دریایی و همچنین شناگران حمله میکندو بسرعت دست یا پا ویا هرجای دیگر بدن را که مورد حمله قرار دهد می برد. بسیار دیده شده که صیادان و قایق رانانی که در دریای محل زندگی این حیوان بدونه توجه برای یک لحظه دست خود را بطرف آب دریا برده اند مورد حمله کوسه قرار گرفته اند و دستشان قطع شده است. کوسه ماهی درآب بسیار سریع شنا میکند و ضمنا شنا کردنش آرام است بطوریکه با وجود عظمت جثه اش تولید موج و حرکتی غیرعادی درآب دریانمیکند از این جهت خطرش بیشتر است چون بغته شناگران را در دریا غافلگیر میکند. گونه ای از کوسه ماهی در خلیج فارس فراوان است که حداکثر طول افراد آن بین 5، 1 تا 2 متر است ولی دارای جثه سنگین و بسیار درنده است کوسه ماهی کوسه. یا ماهی کولی. یکی از گونه های شگ ماهی است. یا ماهی گویا. زبان لسان. یا ماهی وچشمه خضر. زبان و دهان معشوق. یا ماهی لقمه. یکی از اقسام سفره ماهی که دارای بدنی لوزز شکل است. قدش در حدود یک متر میباشد. دم این ماهی دراز است. برروی دم آن زایده اره مانندی قرار دارد که بوسیله آن صیادان و سایر جانوران دریایی را مجروح میکند و چون دارای ترشح سمی است تولید زخمهای خطرناک مینماید. گونه هایی از این ماهی در دریاهای جنوب ایران فراوان است. یا ماهی مرکب. جانوری است از شاخه نرم تنان (نواعم) واز رده پابرسران و از راسته دوبرانشی دارها که در اطراف دهانش 8 تا 10 بازو مشاهده میشود. در صورت اول آنرا اکتوپود (اختابوط) و رد صورت ثانی آنرا دکاپود نامند. ماهی مرکب معمولی که جزو دکاپودها است در اطراف دهانش 10 بازو دارد که دوتا از آنها طویل تر از بقیه است وبنام بازوهای گیرنده موسومند. در انتهای بازوها تعدادی بادکش جهت گرفتن طعمه وجود دارد این جانور دارای صدف پشتی است که بشکل تیغه پهنی در زیر پوست بدن قرار دارد و چون سبک وزن است پس از مرگ جانور در سطح آب قرار میگیرد ازاین جهت بنام کف دریا یا اذارافیون موسوم است و در نقاشی از آن استفاده میکنند (باوجود آنکه ماهی مرکب جزو دکاپودها است ودر اطراف دهانش 10 بازو موجود است مع ذلک در برخی ماخذ آنرا اختابوط نامیده اند در حالیکه اختابوط جزو پابرسرانی است که تعداد بازوهای دور دهانش 8 تا است و ضمنا بسیار عظیمالجثه است و حیوان قوی و خطرناکی است و طول بازوهایش تا چند متر میرسد و برای غواصان حیوان خطرناکی بشمار میرود) ارنب بحری سیسبا سیبیا سش آذارافیون اذارافیون. توضیح 1 وجه تسمیه این جانور به ماهی مرکب بدان جهت است که حیوان در مواجهه بادشمنانش برای فرار از کیسه ای که در جلو شکم دارد مقداری ماده سیاه رنگ بخارج میریزد که آبهای اطرافش را سیاه و تیره مینماید و در این فرصت فرار اختیار میکند. مرکب چین مرکبی است که از ماده سیاه رنگ این حیوان ساخته میشود. توضیح 2 کف دریا که در نقاشی و دارو سازی و غیره مورد استعمال دارد عبارت از صدف انواع ماهی مرکب است که در زیر پوست بدن حیوان و در قسمت پشتی آنها قرار دارد. یا ماهی مومک. یکی از گونه های ماهی ساردین است. یاماهی یونس. ماهیی که طبق روایات یونس ع را بلعید، دلفین. یا ماهیان (ماهی ها)، رده ای از جانوران کک آبزی هستند و پست ترین ذی فقاران بشمار میایند. وجود برانشی در دوره نموجنینی بقیه حیوانات ذی فقار از جمله انسان و همچنین صفات دیگری که ذی فقاران عالی در دوره جنینی نشان میدهند ثابت میکند که ماهیان اجداد تمام مهره داران دیگر میباشند. ماهیان بعلت سازش با زندگی در آب شکل بدنشان از دیگر ذی فقاران متمایزاست و این سازش بیشتر در شکل بدن وباله ها که اندامهای حرکتی حیوانند و دستگاه تنفس حاصل گشته است. شکل ماهیها عموما دوکی است واز این جهت برای حرکت در آب کاملا مناسب است. اعضای حرکتی ماهیها شامل هفت باله است که سه عدد فرد و دو زوج میباشند. باله های فرد عبارتند از: باله دمی و باله پشتی وباله مخرجی. باله های زوج عبارتند از: یک زوج باله سینه یی و یک زوج باله شکمی. درماهیان فلس دار جهت خواب فلسها از جلو بعقب است وبدین جهت بسهولت در آب شنا میکند. یا ترکیبات فعلی: ماهی را تا دمش رساندن. قسمت اعظم کاری را انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماژیک
تصویر ماژیک
عجیب و غریب، نوعی قلم برای رنگ آمیزی، سحر و جادو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهیت
تصویر ماهیت
بمعنی حقیقت چیزی مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهیت
تصویر ماهیت
((یَّ))
حقیقت و نهاد و ذات چیزی
فرهنگ فارسی معین
نام تجارتی نوعی قلم دارای محفظه مرکب روغنی و نوک نمدی که بیشتر برای نوشتن خط درشت یا نقاشی و طراحی به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
جانوری است آبزی و خونسرد با بدن پوشیده از فلس و چشمان مسطح که انواع گوناگون دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماتیک
تصویر ماتیک
از انواع لوازم آرایش که با آن لب ها را رنگ کنند، روژ لب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهیت
تصویر ماهیت
چبود، سرشت، چیستی
فرهنگ واژه فارسی سره
روژ لب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بود، جوهر، وجود، هستی، چگونگی، چیستی، حقیقت، واقعیت، هویت
متضاد: غرض
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شما ماتیک قرمز زده اید:دوستان مزدور شما را احاطه می کنند.
دیگران ماتیک زده اند: علامت رفاقتهای مزدورانه و خیانت
ماتیک می خرید: شما سبک مغز هستید
یک مرد را که روژلب به لبانش زده غافلگیر میکنید:زن یا نامزد این مرد برای شما ایجاد دردسر خواهد کرد. کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب
انگل، نوعی بیماری گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی