جدول جو
جدول جو

معنی ماهنامه - جستجوی لغت در جدول جو

ماهنامه
نشریه ای که ماهی یک بار منتشر می شود
تصویری از ماهنامه
تصویر ماهنامه
فرهنگ فارسی عمید
ماهنامه
(مَ / مِ)
مجله یا نشریه ای که هر ماه یکبار منتشر می شود. مهنامه
لغت نامه دهخدا
ماهنامه
مجله یا نشریه که هر ماه یکبار منتشر میشود
تصویری از ماهنامه
تصویر ماهنامه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهپاره
تصویر ماهپاره
(دخترانه)
دارای زیبایی ای چون زیبا یی ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارنامه
تصویر بارنامه
کاغذ حاوی مشخصات بار، وسیلۀ حمل، گیرنده و فرستنده که در آن وزن و نوع کالاهایی را که از شهری به شهر دیگر حمل می شود می نویسند تا گیرنده به موجب آن از گاراژ یا پست خانه تحویل بگیرد، پروانۀ باریافتن به بارگاه پادشاه، لاف، گزاف، ادعا، مباهات، تفاخر، برای مثال بتی که در سر او هست بارنامۀ حسن / ز شور عشق شده ست این دلم مسخر او ی نه بر مجاز است این شور عشق در دل من / نه بر محال است این بارنامه بر سر او (امیرمعزی - ۵۹۲)، اسباب تجمل و بزرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهرانه
تصویر ماهرانه
با مهارت، از روی مهارت و استادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه نامه
تصویر راه نامه
سفرنامه، نقشۀ راه، دفترچۀ راهنمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهواره
تصویر ماهواره
دستگاهی که از زمین به وسیلۀ موشک به فضا پرتاب می شود و در مدار زمین، ماه یا سیارات دیگر قرار می گیرد و برای ارتباط های تلفنی، تلویزیونی، عکس برداری، هوا شناسی و پاره ای امور دیگر استفاده می شود، قمر مصنوعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهنامه
تصویر شاهنامه
کتابی که در آن سرگذشت پادشاهان ایران، به نظم یا نثر، گرد آمده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادنامه
تصویر دادنامه
کاغذی که حکم دادگاه بر آن نوشته شده باشد، ورقۀ حکمیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهیانه
تصویر ماهیانه
ماهانه، ویژگی امری که هر ماه اتفاق می افتد، ویژگی حقوقی که در آخر هر ماه پرداخت شود، در هر ماه، ماهنامه
فرهنگ فارسی عمید
کاغذ یا دفتری که در آن حساب روزها و ماه ها و سال ها را چاپ می کنند، تقویم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهیابه
تصویر ماهیابه
مهیاوه، خوراکی که از ماهی تهیه می شود، مهیوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهنامه
تصویر مهنامه
ماهنامه، نشریه ای که ماهی یک بار منتشر می شود
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ)
راهنامج. سفرنامه و نقشه ای که شخص مسافر و سیاح از حرکت و سیر خود برمیدارد. (ناظم الاطباء). راهنامج معرب آن است. (منتهی الارب). کتاب ملاحان برای گم نکردن راه در دریا. (یادداشت مؤلف). راهنامج. رهنامج. رهنامه. کتاب راهنمای ناخدایان در دریا برای شناختن طرق بحری و بنادر و مانند آن. (یادداشت مؤلف). رجوع به راهنامج و رهنامه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ / مِ)
مجلۀ ماهانه. ماهنامه
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ / مِ)
کر و فر وخودآرایی و خودنمایی. (برهان) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم). خویش آرایی و خودآرایی و هوش و بوش. (فرهنگ شعوری) (مؤید الفضلاء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از راهنامج
تصویر راهنامج
پارسی تازی گشته راهنامه نامه راهنمای کشتیرانان
فرهنگ لغت هوشیار
بخت نامه کتاب یا رساله ای که در آن آداب فال گرفتن و ادعیه و دستورهای مربوط نوشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
ورقه یا دفترچه ای که مبین ارزش و خاتمه کار تحصیلی است، جنگ نامه و تاریخ، سالنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادنامه
تصویر دادنامه
ورقه ای که حکم دادگاه را بر آن نویسند حکم آماده ابلاغ ورقه حکمیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالنامه
تصویر سالنامه
نامه ای که در آن وقایع سال نویسند، تقویم
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه ماه در ماه وجه مواجب و مقرری بکسی دهند همچو سالیانه که سال در سال میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
کاغذی که در آن وزن و نوع کالاهائی که از شهر بشهر دیگر حمل میشود مینویسند که گیرنده بموجب آن تحویل بگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازنامه
تصویر پازنامه
پاژنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشنامه
تصویر پاشنامه
پاژنامه پازنامه پاچنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازنامه
تصویر بازنامه
اسباب تجمل، تفاخر، منت، عفونامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاهنامه
تصویر گاهنامه
تقویم، دفتری که در آن حساب روزها و ماهها و سالها را چاپ میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهنامه
تصویر شاهنامه
کتاب تاریخ و سرگذشت پادشاهان ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
نقشه ای که مسافر و سیاح از حرکت خود بر میدارد، نقشه ای از خشکیها و دریاها که مسافران را بکار آید، سفر نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهنامه
تصویر راهنامه
((مِ))
نقشه راه، سفرنامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالنامه
تصویر سالنامه
تقویم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماهواره
تصویر ماهواره
قمر مصنوعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گاهنامه
تصویر گاهنامه
نشریه ادواری، مجله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جارنامه
تصویر جارنامه
اعلامیه
فرهنگ واژه فارسی سره