دریاچه ای است که میان شیراز و سروستان واقع است. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 153). بحیرۀ ماهلویه به ولایت فارس میان شیراز و سروستان است و سیلاب بهاری شیراز آنجا ریزد. دورش دوازده فرسنگ است. (نزهه القلوب، ج 3 ص 240). و رجوع به مهارلو شود
دریاچه ای است که میان شیراز و سروستان واقع است. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 153). بحیرۀ ماهلویه به ولایت فارس میان شیراز و سروستان است و سیلاب بهاری شیراز آنجا ریزد. دورش دوازده فرسنگ است. (نزهه القلوب، ج 3 ص 240). و رجوع به مهارلو شود
ابن محمد بن بالویه بیهقی. ابوالعباس بالویه. از رواه بود. در تاریخ بیهق آمده است: در این ناحیت (بیهق) وقفی است منسوب به بالویه، مولد او از مزینان بوده است و او را از محمد بن اسحاق بن خزیمه روایت باشد. او از ابوالعباس محمد بن شاذان و او از عمر بن زراره و او از اسماعیل بن ابراهیم بن علی بن کیسان و او از ابی ملیکه و او از ابن عباس روایت کرد که: ’کل صلوه لایقراء فیها فاتحه الکتاب فلاصلوه الا صلوه وراء الامام’ هر نمازی که در آن سورۀفاتحه خوانده نشود نماز نیست، مگر نمازی که پشت سر امام خوانده شود. (از تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 160)
ابن محمد بن بالویه بیهقی. ابوالعباس بالویه. از رواه بود. در تاریخ بیهق آمده است: در این ناحیت (بیهق) وقفی است منسوب به بالویه، مولد او از مزینان بوده است و او را از محمد بن اسحاق بن خزیمه روایت باشد. او از ابوالعباس محمد بن شاذان و او از عمر بن زراره و او از اسماعیل بن ابراهیم بن علی بن کیسان و او از ابی ملیکه و او از ابن عباس روایت کرد که: ’کل صلوه لایقراء فیها فاتحه الکتاب فلاصلوه الا صلوه وراء الامام’ هر نمازی که در آن سورۀفاتحه خوانده نشود نماز نیست، مگر نمازی که پشت سر امام خوانده شود. (از تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 160)
فارسی. علی بن محمد بن یوسف بن مهجور فارسی ملقب به ابن خالویه و مکنی به ابوالحسن یکی از مشایخ حدیث در قرن چهارم هجری قمری بوده است. وی محل توثیق جمعی ازعلمای رجال بوده و نجاشی در سلسلۀ خود از او روایت کرده است. او را سه کتاب است: 1- عمل رجب. 2- عمل شعبان. 3- عمل رمضان. (از ریحانه الادب ج 5 ص 213)
فارسی. علی بن محمد بن یوسف بن مهجور فارسی ملقب به ابن خالویه و مکنی به ابوالحسن یکی از مشایخ حدیث در قرن چهارم هجری قمری بوده است. وی محل توثیق جمعی ازعلمای رجال بوده و نجاشی در سلسلۀ خود از او روایت کرده است. او را سه کتاب است: 1- عمل رجب. 2- عمل شعبان. 3- عمل رمضان. (از ریحانه الادب ج 5 ص 213)
خواهر مقصص شاعره ای ازشاعره های عرب بود و در مرگ برادرش مقصص گفته است: یا طول یومی بالقلیب فلم تکد شمس الظهیره تنفی بحجاب لکم المقصص لالنا ان انتم لم یأتکم قوم ذوواحساب. (از اعلام النساء ج 1 ص 109)
خواهر مقصص شاعره ای ازشاعره های عرب بود و در مرگ برادرش مقصص گفته است: یا طول یومی بالقلیب فلم تکد شمس الظهیره تنفی بحجاب لکم المقصص لالنا ان انتم لم یأتکم قوم ذوواحساب. (از اعلام النساء ج 1 ص 109)
معبر و تعبیرکننده ای بود که در علم تعبیر مثل و نظیری نداشته. (برهان). اعراب چنانکه رسم ایشان است در این لغت تصرف کرده سین را به شین تبدیل کرده اند چنانکه ابن سیرین معبر را که مادرش شیرین بوده ابن سیرین کرده اند. (آنندراج) : بخت است بخواب دیدن خر ساهویه چنین نهاد تعبیر. سوزنی (از رشیدی). بعضی گویند نام زنی بوده است معبر ساهویه نام. (برهان)
معبر و تعبیرکننده ای بود که در علم تعبیر مثل و نظیری نداشته. (برهان). اعراب چنانکه رسم ایشان است در این لغت تصرف کرده سین را به شین تبدیل کرده اند چنانکه ابن سیرین معبر را که مادرش شیرین بوده ابن سیرین کرده اند. (آنندراج) : بخت است بخواب دیدن خر ساهویه چنین نهاد تعبیر. سوزنی (از رشیدی). بعضی گویند نام زنی بوده است معبر ساهویه نام. (برهان)
سرگردان ومتحیر که کاتوره نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 259 الف از جهانگیری). کاتوره. ظاهراً تصحیفی از کالیوه است. رجوع به کالیو و کالیوه شود
سرگردان ومتحیر که کاتوره نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 259 الف از جهانگیری). کاتوره. ظاهراً تصحیفی از کالیوه است. رجوع به کالیو و کالیوه شود
پهلوی. مؤنث فهلوی. (فرهنگ فارسی معین) ، کلمه یا جمله ای که به زبان پهلوی باشد، شعری که به یکی از زبانهای محلی ایران - جز زبان ادبی و رسمی - به وزنی ازاوزان عروضی یا هجایی سروده شده و بخشی از آنها در قالب دوبیتی است. ج، فهلویات. (فرهنگ فارسی معین)
پهلوی. مؤنث فهلوی. (فرهنگ فارسی معین) ، کلمه یا جمله ای که به زبان پهلوی باشد، شعری که به یکی از زبانهای محلی ایران - جز زبان ادبی و رسمی - به وزنی ازاوزان عروضی یا هجایی سروده شده و بخشی از آنها در قالب دوبیتی است. ج، فهلویات. (فرهنگ فارسی معین)
پرستو. ابابیل. بالوایه. (آنندراج). چلچله. مرغ بهشتی. (ناظم الاطباء). رجوع به بالوایه شود، آراسته، خوبی. نیکوئی. (برهان) (آنندراج) ، زیبا. گویند مردی براه است. (فرهنگ اسدی) ، آراستگی، برازش، برازیدن. (برهان) (آنندراج). بر راه کسی که در راه (مستقیم) است. (فرهنگ فارسی معین). - سربراه، مطیع. بی سرکشی و طغیان، بجا. مناسب. بموقع، نیکو. شایسته. (فرهنگ فارسی معین)
پرستو. ابابیل. بالوایه. (آنندراج). چلچله. مرغ بهشتی. (ناظم الاطباء). رجوع به بالوایه شود، آراسته، خوبی. نیکوئی. (برهان) (آنندراج) ، زیبا. گویند مردی براه است. (فرهنگ اسدی) ، آراستگی، برازش، برازیدن. (برهان) (آنندراج). بر راه کسی که در راه (مستقیم) است. (فرهنگ فارسی معین). - سربراه، مطیع. بی سرکشی و طغیان، بجا. مناسب. بموقع، نیکو. شایسته. (فرهنگ فارسی معین)
نام شخصی است که از جانب یزدجرد حاکم سیستان و سپهسالار خراسان بود. بعد از آنکه یزدجرد از لشکر اسلام گریخت و به مرو رفت ماهویه با خاقان ترکستان ساخت و کسان خود را فرستاد تا یزدجرد را بقتل رسانیدند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری) : به شهر مرو اصفهبدی بود نام او ماهویه... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 112)
نام شخصی است که از جانب یزدجرد حاکم سیستان و سپهسالار خراسان بود. بعد از آنکه یزدجرد از لشکر اسلام گریخت و به مرو رفت ماهویه با خاقان ترکستان ساخت و کسان خود را فرستاد تا یزدجرد را بقتل رسانیدند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری) : به شهر مرو اصفهبدی بود نام او ماهویه... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 112)
دهی است از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 53هزارگزی شمال خاوری زرقان کنار راه فرعی تخت طاوس به توابع ارسنجان محلی جلگه و معتدل و مالاریایی و مردم آن 180 تن میباشد. آب ده از چشمه و قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و چغندر و پیشۀ مردم کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 53هزارگزی شمال خاوری زرقان کنار راه فرعی تخت طاوس به توابع ارسنجان محلی جلگه و معتدل و مالاریایی و مردم آن 180 تن میباشد. آب ده از چشمه و قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و چغندر و پیشۀ مردم کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
گروهی از مرقونیه اند. در پاره ای از عقاید موافق و در برخی دیگر مخالف آنان هستند، از جمله در نکاح و ذبایح باهم اختلاف دارند. و گمان کنند معدل بین نور و ظلمت مسیح است. و از احوال آنها جز این آگاهی نداریم. (از الفهرست ابن الندیم)
گروهی از مرقونیه اند. در پاره ای از عقاید موافق و در برخی دیگر مخالف آنان هستند، از جمله در نکاح و ذبایح باهم اختلاف دارند. و گمان کنند معدل بین نور و ظلمت مسیح است. و از احوال آنها جز این آگاهی نداریم. (از الفهرست ابن الندیم)
نام طایفه ای. (ناظم الاطباء). گروهی از خوارج عجارده و کیش ایشان با آیین مذهب حازمیه یکی باشد جز آنکه مجهولیه گویند معرفت الهی به معرفت پاره ای از نامهای مبارکش کافی است و هر کس او را بدین نحو شناخت او را عارف باﷲ توان نامید و مؤمن توان خواند. و نیز گویند افعال بندگان آفریدۀ خود بندگان است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از خوارجند. خوارج عجارده و مذهب آنان به مانند حازمیه است. (فرهنگ علوم نقلی دکترسجادی)
نام طایفه ای. (ناظم الاطباء). گروهی از خوارج عجارده و کیش ایشان با آیین مذهب حازمیه یکی باشد جز آنکه مجهولیه گویند معرفت الهی به معرفت پاره ای از نامهای مبارکش کافی است و هر کس او را بدین نحو شناخت او را عارف باﷲ توان نامید و مؤمن توان خواند. و نیز گویند افعال بندگان آفریدۀ خود بندگان است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از خوارجند. خوارج عجارده و مذهب آنان به مانند حازمیه است. (فرهنگ علوم نقلی دکترسجادی)
مونث فهلوی، کلمه یا جمله ای که بزبان پهلوی باشد، شعری که به یکی از زبانهای محلی ایران (جز زبان ادبی و رسمی) بوزنی از اوزان عروضی هجایی سروده شده و بخشی از آنها در قالب دو بیتی استجمع فهلویات فهلویه مثال: من که بوسسته بی لو باره جانان جه هر کی لو بدند آن ها نگیر ام
مونث فهلوی، کلمه یا جمله ای که بزبان پهلوی باشد، شعری که به یکی از زبانهای محلی ایران (جز زبان ادبی و رسمی) بوزنی از اوزان عروضی هجایی سروده شده و بخشی از آنها در قالب دو بیتی استجمع فهلویات فهلویه مثال: من که بوسسته بی لو باره جانان جه هر کی لو بدند آن ها نگیر ام