چوب کوچکی که در پرۀ بینی شتر جا می دهند و ریسمان را به آن می بندند، مهار، برای مثال که بر آب و گل نقش ما یاد کرد / که ماهار در بینی باد کرد (رودکی - ۵۴۱)
چوب کوچکی که در پرۀ بینی شتر جا می دهند و ریسمان را به آن می بندند، مهار، برای مِثال که بر آب و گل نقش ما یاد کرد / که ماهار در بینی باد کرد (رودکی - ۵۴۱)
دینور و نهاوند است، نخستین را ماه کوفه و دوم را ماه بصره نامند، (از المعرب جوالیقی ص 321)، تثنیۀ ماه و عبارت از دینور و نهاوند است، (از معجم البلدان)، به صیغۀ تثنیه شهر نهاوند و شهر دینور که عبارت از ماه البصره و ماه الکوفه باشد، (ناظم الاطباء)، مراد از ماهان یا ماهات مملکت ماه بصره است که نهاوند و ماسبذان و مهرجانقذق باشدو ماه کوفه که همدان و دینور و حلوان باشد و مجموع این ماهات مملکت ماه قدیم است که ماد و مادی باشد و عرب آن را بدو قسمت بخش کردند، بخشی را تابع حاکم کوفه و ماه کوفه و بخشی را تابع حاکم بصره و ماه بصره نام نهادند، (از حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص ص 94) :اندر عهد شاپور اردشیر قصۀ ویس و رامین بوده است وموبد برادر رامین صاحب طرفی بود از دست شاپور، به مرو نشستی و خراسان و ماهان به فرمان او بود، (مجمل التواریخ و القصص ص 94)، و رجوع به ماه و ماهات شود دهی از دهستان درجزین است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 1925 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دینور و نهاوند است، نخستین را ماه کوفه و دوم را ماه بصره نامند، (از المعرب جوالیقی ص 321)، تثنیۀ ماه و عبارت از دینور و نهاوند است، (از معجم البلدان)، به صیغۀ تثنیه شهر نهاوند و شهر دینور که عبارت از ماه البصره و ماه الکوفه باشد، (ناظم الاطباء)، مراد از ماهان یا ماهات مملکت ماه بصره است که نهاوند و ماسبذان و مهرجانقذق باشدو ماه کوفه که همدان و دینور و حلوان باشد و مجموع این ماهات مملکت ماه قدیم است که ماد و مادی باشد و عرب آن را بدو قسمت بخش کردند، بخشی را تابع حاکم کوفه و ماه کوفه و بخشی را تابع حاکم بصره و ماه بصره نام نهادند، (از حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص ص 94) :اندر عهد شاپور اردشیر قصۀ ویس و رامین بوده است وموبد برادر رامین صاحب طرفی بود از دست شاپور، به مرو نشستی و خراسان و ماهان به فرمان او بود، (مجمل التواریخ و القصص ص 94)، و رجوع به ماه و ماهات شود دهی از دهستان درجزین است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 1925 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام مردی، (منتهی الارب)، نامی از نامهای ایرانی ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، چنانکه نام قهرمان داستان پنجم از داستانهای هفت پیکر نظامی ماهان است: بود مردی به مصر ماهان نام منظری خوبتر زماه تمام، نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 236) مکنی به ابی سالم یا ابی صالح حنفی محدث است و حجاج وی را بکشت، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به صفهالصوه ج 3 ص 40 شود
نام مردی، (منتهی الارب)، نامی از نامهای ایرانی ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، چنانکه نام قهرمان داستان پنجم از داستانهای هفت پیکر نظامی ماهان است: بود مردی به مصر ماهان نام منظری خوبتر زماه تمام، نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 236) مکنی به ابی سالم یا ابی صالح حنفی محدث است و حجاج وی را بکشت، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به صفهالصوه ج 3 ص 40 شود
جمع ماه باشد برخلاف قیاس، (برهان)، جمع واژۀ ماه، (از ناظم الاطباء)، ماهها: خرم آنانکه از تن جان ندانند ز جانان جان ز جان جانان ندانند به دردش خو کرن سالان و ماهان به درد خویشتن درمان ندانند، باباطاهر، گدایان بینی اندر روز محشر به تخت ملک بر چون پادشاهان چنان نورانی از فرعبادت که گویی آفتابانند و ماهان، سعدی (کلیات چ مصفا ص 835)
جمع ماه باشد برخلاف قیاس، (برهان)، جَمعِ واژۀ ماه، (از ناظم الاطباء)، ماهها: خرم آنانکه از تن جان ندانند ز جانان جان ز جان جانان ندانند به دردش خو کرن سالان و ماهان به درد خویشتن درمان ندانند، باباطاهر، گدایان بینی اندر روز محشر به تخت ملک بر چون پادشاهان چنان نورانی از فرعبادت که گویی آفتابانند و ماهان، سعدی (کلیات چ مصفا ص 835)
شهری است (به ناحیت کرمان با نعمت بسیار و هوای درست. (حدود العالم). شهری است در کرمان در دو منزلی سیرجان و پنج منزلی خبیص. (از معجم البلدان). قصبه ای از توابع کرمان است و مزار شاه نعمت اﷲ ولی در آنجاست. (فرهنگ رشیدی). نام قصبه ای است از توابع کرمان. (برهان). نام قصبه ای است از توابع کرمان به خوشی آب و هوا معروف و سیدنورالدین حسین مشهور به شاه نعمت اﷲ ولی در آنجا متوطن بوده و خانقاه و ریاضت خانه داشته... (از انجمن آرا) (ازآنندراج). قصبۀ مرکز بخش ماهان شهرستان کرمان است که در 36 هزارگزی جنوب شرقی کرمان و در مسیر شوسۀ کرمان - بم واقع است. جلگه و سردسیر است و 7500 تن سکنه دارد. قالی بافی از صنایع دستی مردم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). و رجوع به مادۀ قبل شود
شهری است (به ناحیت کرمان با نعمت بسیار و هوای درست. (حدود العالم). شهری است در کرمان در دو منزلی سیرجان و پنج منزلی خبیص. (از معجم البلدان). قصبه ای از توابع کرمان است و مزار شاه نعمت اﷲ ولی در آنجاست. (فرهنگ رشیدی). نام قصبه ای است از توابع کرمان. (برهان). نام قصبه ای است از توابع کرمان به خوشی آب و هوا معروف و سیدنورالدین حسین مشهور به شاه نعمت اﷲ ولی در آنجا متوطن بوده و خانقاه و ریاضت خانه داشته... (از انجمن آرا) (ازآنندراج). قصبۀ مرکز بخش ماهان شهرستان کرمان است که در 36 هزارگزی جنوب شرقی کرمان و در مسیر شوسۀ کرمان - بم واقع است. جلگه و سردسیر است و 7500 تن سکنه دارد. قالی بافی از صنایع دستی مردم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). و رجوع به مادۀ قبل شود
به معنی مهار شتر است و آن به منزلۀ عنان باشد مر شتر را، (برهان)، به معنی مهار است ومهار شتر، (انجمن آرا) (آنندراج)، مهار شتر، اما مهار در فارسی رسن شتر را گویند که ساربان گیرد و به تازی مهار به معنی چوبی که در بینی شتر کنند و رسن را زمام گویند، (فرهنگ رشیدی)، زمام شتر: برفتند صندوقها را به پشت کشیدند و ماهار اشتر به مشت، فردوسی، ، مهار، شناق، وکاء (در مشک)، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : الشنق، ماهار واکشیدن و درآویختن مشک از جای، (تاج المصادر بیهقی، یادداشت ایضاً)، چوبی که در بینی شتر کنند، (فرهنگ فارسی معین) : که بر آب و گل نقش بنیاد کرد که ماهار در بینی باد کرد، رودکی (ازفرهنگ رشیدی)، دراین صندوق ساعت عمرها این دهر بی رحمت چو ماهارند بر اشتر بدین گردنده پنگانها، ناصرخسرو
به معنی مهار شتر است و آن به منزلۀ عنان باشد مر شتر را، (برهان)، به معنی مهار است ومهار شتر، (انجمن آرا) (آنندراج)، مهار شتر، اما مهار در فارسی رسن شتر را گویند که ساربان گیرد و به تازی مِهار به معنی چوبی که در بینی شتر کنند و رسن را زمام گویند، (فرهنگ رشیدی)، زمام شتر: برفتند صندوقها را به پشت کشیدند و ماهار اشتر به مشت، فردوسی، ، مهار، شناق، وکاء (در مشک)، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : الشنق، ماهار واکشیدن و درآویختن مشک از جای، (تاج المصادر بیهقی، یادداشت ایضاً)، چوبی که در بینی شتر کنند، (فرهنگ فارسی معین) : که بر آب و گل نقش بنیاد کرد که ماهار در بینی باد کرد، رودکی (ازفرهنگ رشیدی)، دراین صندوق ساعت عمرها این دهر بی رحمت چو ماهارند بر اشتر بدین گردنده پنگانها، ناصرخسرو
مراد از ماهات ماه بصره و ماه کوفه است، ماهان، (از حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص ص 94)، ماه کوفه، نهاوند و ماه بصره، دینورباشد و بسا که ’ماه سبذان’ را به آن دو افزایند و جمله را ماهات نامند، (از الجماهر ص 205) : همه بوم ماهات جای مهان هم از قهستان تا در اصفهان، اسدی، بعد از مدتی اردشیر بن ساسان خروج کرد و پادشاه زمین عراقین و ماهات، ماه نهاوند و ماه بسطام و ماه سبذان اردوان بود، (تاریخ طبرستان)، و رجوع به ماه و ماهان شود
مراد از ماهات ماه بصره و ماه کوفه است، ماهان، (از حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص ص 94)، ماه کوفه، نهاوند و ماه بصره، دینورباشد و بسا که ’ماه سبذان’ را به آن دو افزایند و جمله را ماهات نامند، (از الجماهر ص 205) : همه بوم ماهات جای مهان هم از قهستان تا در اصفهان، اسدی، بعد از مدتی اردشیر بن ساسان خروج کرد و پادشاه زمین عراقین و ماهات، ماه نهاوند و ماه بسطام و ماه سبذان اردوان بود، (تاریخ طبرستان)، و رجوع به ماه و ماهان شود
چوبی که در بینی شتر کنند: که برآب و گل نقش بنیاد کرد ک که ماهار در بینی باد کرد ک (رودکی رشیدی)، زمام شتر: برفتند صندوقها را به پشت کشیدند و ماهار اشتر بمشت. (شا. بخ 1611: 6)
چوبی که در بینی شتر کنند: که برآب و گل نقش بنیاد کرد ک که ماهار در بینی باد کرد ک (رودکی رشیدی)، زمام شتر: برفتند صندوقها را به پشت کشیدند و ماهار اشتر بمشت. (شا. بخ 1611: 6)