- مانا (دخترانه و پسرانه)
- مانند، ماندنی، پایدار
معنی مانا - جستجوی لغت در جدول جو
- مانا
- مثل، مانند، نظیر، همانا، گویی، پنداری، شاید،
برای مثال آن کس که مرا بکشت باز آمد پیش / مانا که دلش بسوخت بر کشتۀ خویش (سعدی - ۱۳۵)
- مانا
- نظیر، مانند، مثل
- مانا
- نیروی مستقل مادی و روحانی که در همه جا پراکنده است و در همه شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد
- مانا
- شبیه، مانند، نظیر، ادات تشبیه و تردید، گویی، پنداری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ظاهرا
گویا، پنداری، گویی، مثل و مانند
به طور یقین، بی شک
برای تاکید بیان می شود، پنداری، گویی، شاید، به هیچ وجه، اصلاً
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
گردنبند، گلی کوچک و زینتی، گلی معمولاً سفید با گلچه های گلبرگی، پرنده ای شبیه سار با پرهای رنگارنگ
بنیان
بازدارنده، گیر، راهبند
فهیم
قابله
عزیزا، محبوبا
جمع امین، امینان، امانت داران، در منی فرود آمدن، جایی در راه، هنج، خون ریختن، آب دادن، زنهار دادن، معتمدان، استواران، کسانی که بر آنان اعتماد کنند
داننده، عالم، شاعر، کاتب
جایگاه، مسکن، پناهگاه
باز دارنده، جلوگیری کننده، کنایه از مشکل، معضل
مانع شدن: منع کردن، جلوگیری کردن
مانع شدن: منع کردن، جلوگیری کردن