جدول جو
جدول جو

معنی ماموت - جستجوی لغت در جدول جو

ماموت
نوعی فیل با موهای بلند و عاج پیچیده که در دوران چهارم زمین شناسی زندگی می کرده و نسل آن منقرض شده است
فرهنگ فارسی عمید
ماموت
کلمه ای است روسی، مأخوذ از زبان مردم سیبری، فیل فسیل شدۀ عهد چهارم معرفهالارضی است که اجساد کامل این حیوان در میان یخهای سیبری بدست آمده، پوست این حیوان پوشیده از پشم هائی همانند پشم گوسفند است، عاج یا وسیلۀ دفاعی این حیوان بزرگ و خمیده است و در حدود 3/5 متر طول دارد، (از لاروس)، (اصطلاح زمین شناسی و جانورشناسی) گونه ای فیل فسیل شده که در ابتدای دوران چهارم در اروپا و شمال آسیا می زیسته و بدنش پوشیده از موهای طویل بوده و عاج طویل و پیچیده ای داشته است، فسیل این جانور در ته نشستهای یخبندان ماقبل تاریخ ابتدای دوران چهارم شمال آسیا و اروپای مرکزی به وفور یافت می شود، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ماموت
فرانسوی فرپیل گونه ای فیل فسیل شده که در ابتدای دوران چهارم در اروپا و شمال آسیا میزیسته و بدنش پوشیده از موهای طویل بوده و عاج طویل و پیچیده ای داشته است. فسیل این جانور در ته نشستهای یخ بندان ماقبل تاریخ (ابتدای دوران چهارم) شمال آسیا و اروپای مرکزی بوفور یافت میشود
فرهنگ لغت هوشیار
ماموت
گونه ای فیل فسیل شده که در ابتدای دوران چهارم در اروپا و شمال آسیا می زیسته و بدنش پوشیده از موهای طویل بوده و عاج طویل و پیچیده ای داشته است
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماقوت
تصویر ماقوت
نوعی حلوای رقیق که با نشاسته و شکر تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مامول
تصویر مامول
آرزوشده، آرزو، خواهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مازوت
تصویر مازوت
از مواد سوختنی که پس از اتر، بنزین و نفت چراغ از نفت خام به دست می آید. ارزان ترین ماده سوختنی برای کوره ها و موتور های دیزلی است، نفت سیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مامون
تصویر مامون
درامان، زنهارداده شده، امین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
نوعی پارچۀ پشمی ضخیم و پرزدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماموم
تصویر ماموم
کسی که در نماز به پیش نماز اقتدا می کند
فرهنگ فارسی عمید
قلاده مانندی از جنس چوب که بر روی آن نمد و چرم کشیده و بر گردن اسب درشکه یا گاری میگذارند، هر یک از مفتول هایی که برای جلوگیری از خمیدگی آرماتور به دور آن کشیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مامور
تصویر مامور
آنکه برای انجام کاری معیّن و منصوب می شود، امر شده، فرمان داده شده
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 860 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
پالهنگ، زنجیر
لغت نامه دهخدا
نام قبیله ای از سیاهان، (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
یکی از اشخاصی بودکه زنان غریبه را تزویج نمود، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
مکانهای مرتفع، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
دهی ازدهستان پیرتاج است که در شهرستان بیجار واقع است و 220 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نوعی از پودنۀ کوهی باشد و آن را به عربی صعترالحمام خوانند، و صعتراگرچه با سین بی نقطه است لیکن در کتب طبی به صاد نوشته اند تا به شعیر مشتبه نشود، خوردن آن در طعام ضعف چشم را نافع باشد و قوت باصره را نگاه دارد، (برهان)، نوعی از پودنۀ کوهی که به تازی صعترالحمام گویند، (ناظم الاطباء)، مرزنگوش وحشی را گویند که به نام فودنج جبلی و پودنۀ کوهی و صعترالحمام نیز موسوم است، (فرهنگ فارسی معین)، حاشا است، (فهرست مخزن الادویه)، و رجوع به حاشا شود
لغت نامه دهخدا
آتش، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، آتشدان، (منتهی الارب) (آنندراج)، گویند موضع آتش، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
یک نوع پارچه پشمینۀ کلفت پرزدار نفیس، (ناظم الاطباء)، قسمی پارچۀ پرزدار ضخیم که از آن لباس و پرده و غیره دوزند
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
اجل مأموت، مدت معین و موقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
از مرتفعات بعل و آن مکانی است در مملکت موآب، گمان میبرند که همان محلی است که الان آنرا کوه اتاروس گویند، (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماقوت
تصویر ماقوت
نام نوعی از حلوا میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
امر کرده شده و حکم کرده شده و فرموده شده گومارتک گمارده گماشته، اپرهان پروانک به فرمان فرمان یافته فرمان داده امر کرده شده: گفت موسی: این مرا دستور نیست بنده ام امهال تو مامور نیست. (مثنوی. نیک. 62: 3)، کسی که او را بکاری گماشته باشند گماشته: زودا که دید خواهم از سعی بخت فرخ مامور امر سلطان ایران ستان و توران. (پیغوملک. لباب. نف. 54) جمع مامورین. یا مامور احصائیه. آمارگر. یا مامور اطفائیه. آتش نشان. یا مامور آگاهی. کارآگاه. یا مامور اجرا. کسی که از طرف اداره اجرا دادگستری موظف است که احکام و قرارهای دادگاه را بمرحله عمل درآورد. یا مامور تامینات
فرهنگ لغت هوشیار
آرمان آرزو آرزو شده آرزو شده: مامول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال، آرزو آرمان: و باز این قسم دو نوعند: یکی نوع آنند که به استاد و تلقف و تکلف و خواندن و نبشتن بکنه این مامول رسند
فرهنگ لغت هوشیار
پسنماز آنکه پشت سر امام نماز گزارد پس نماز جمع مامومین مقابل امام پیش نماز: در جماعت و احکام آن و حکم امام و ماموم
فرهنگ لغت هوشیار
امانت دار، معتمد علیه، زنهار داده زنهار یافته در پناه مرزنگوش وحشی را گویند که بنام فودنج جبلی و پودنه کوهی وصعتر الحمام نیز موسوم است. زنهار داده امان داده شده درامان: جان و مال اتباع خارجه بتضمین خاک ایران مامون و محفوظ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازوت
تصویر مازوت
نفت سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
یکنوع پارچه پشمینه کلفت پرز دار نفیس
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه در فرهنگ لاروس پارسی تازی گشته دانسته شده در هیچ یک از فرهنگ ها یافته نشد آتش آتشدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
نوعی پارچه ضخیم پرزدار
فرهنگ فارسی معین
یکی از هیدروکربورهای نفتی که در تصفیه خام پس از اتر و بنزین و نفت چراغ بدست می آید و چون سیاه رنگ است به نام نفت سیاه نیز موسوم است. این ماده ارزان ترین ماده سوختنی برای کوره حمام ها و تنور نانوایی ها و موتورهای دیزل می باشد، نفت سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماقوت
تصویر ماقوت
نوعی حلوا که آن را با نشاسته و شکر تهیه کنند، ماقوتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مامور
تصویر مامور
گمارده، کارگزار
فرهنگ واژه فارسی سره