جدول جو
جدول جو

معنی مالون - جستجوی لغت در جدول جو

مالون
جمع واژۀ مال، (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، رجوع به مال شود
لغت نامه دهخدا
مالون
یکی از شش دیهی بود که ’عرب اشعریان’ سر او مقامها ساختند و منزل گرفتند و آن شش دیه عبارت از ممجان و مالون و قزدان و سکن و جمرو کمیدان بود، (از تاریخ قم ص 32)، و رجوع به کمیدان شود
از طسوج لنجرود است، (تاریخ قم ص 113)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مالور
تصویر مالور
صاحب مال، مال دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالون
تصویر بالون
وسیله ای برای پرواز، مرکب از یک کیسۀ بزرگ حاوی گازهای سبک تر از هوا و سبدی برای حمل بار و مسافر که به وسیلۀ ریسمان هایی به هم متصل شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالوف
تصویر مالوف
الفت گرفته، خو گرفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماذون
تصویر ماذون
اذن داده شده، مجاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مامون
تصویر مامون
درامان، زنهارداده شده، امین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادون
تصویر مادون
آنچه پایین چیز دیگر قرار دارد، زیردست، پست تر، پایین تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماعون
تصویر ماعون
صد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۷ آیه، ارایت الذی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متلون
تصویر متلون
رنگ به رنگ، کنایه از کسی که مرتباً به رنگی درمی آید و تغییر فکر و عقیده می دهد، کنایه از گوناگون، مختلف
فرهنگ فارسی عمید
جمع واژۀ خالی در حالت رفعی
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
نشاسته. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بالن، چادری که درون آن را از گاز پرسازند و به هوا رها کنند، (از فرهنگ نظام)، محفظه ای که از گاز پرشده باشد و با آن توان به آسمان رفت، و رجوع به بالن شود، بوسه دادن، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اسم رومی آذریون است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، وزنی معادل 9 اوقیه
لغت نامه دهخدا
(حَمْ ما)
جمع واژۀ حمّال. (از منتهی الارب). رجوع به حمال شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کمالان. خانه خشت و گلی کوچک. خانه محقر و تاریک. خانه خشت سخت محقر و ناچیز. خانه گلین و کم ارزش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مارون
تصویر مارون
یکی از گونه های مریم نخودی است
فرهنگ لغت هوشیار
امانت دار، معتمد علیه، زنهار داده زنهار یافته در پناه مرزنگوش وحشی را گویند که بنام فودنج جبلی و پودنه کوهی وصعتر الحمام نیز موسوم است. زنهار داده امان داده شده درامان: جان و مال اتباع خارجه بتضمین خاک ایران مامون و محفوظ است
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی، بادکنک، هوا گرد کره ای لزرگ که پوشش آن از پارچه ای غیر قابل نفوذ تشکیل شده و داخل آنرا از گازهای سبک (سبکتر از هوا) پر کنند و در نتیجه باسمان صعود کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املون
تصویر املون
نشاسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالون
تصویر فالون
ماسه شسنی (شسن صدف) زبانزد زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
آشنا، آموخته، انس گرفته و مانوس آمخته خو گران الفت گرفته مانوس انس گرفته خوگر: وزن رباعیات مالوف طباع است و متداول خاص و عام... یا وطن مالوف. محل و شهری که شخص بدان انس گرفته ودر آنجانشو ونما یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلون
تصویر متلون
رنگ برنگ شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادون
تصویر مادون
پست تر، پایین تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماذون
تصویر ماذون
اجازت و دستوری داده شده کسیرا در چیزی، اذن داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماعون
تصویر ماعون
احسان، نیکویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالان
تصویر مالان
مالنده، در حال مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
برجستگیهای کروی شکلی بقطر 20 12 سانتیمتر که تحت اثر گزش حشره مخصوصی بنام سی نیپس کالا تنکتوریا بر روی جوانه های درخت بلوط مازو ایجاد میشود. حشره مذکور برای تخم گذاری پوست درخت بلوط مازو را سوراخ میکند و بر اثر این عمل مقدار زیادی از شیره گیاهی درخت مذکور متوجه نقطه میشود وتدریجا بصورت برجستگیی در میاید که بنام مازو موسوم است. در ترکیب مازو 60 تا 70 درصد تانن (اسید گالوتانیک) - که ماده اصلی مازو است - وجود دارد. بعلاوه مقدار کمی اسید گالیک و اسید الاژیک و مقداری مواد گلوسیدی و آمیدون موجود است. در صنعت از مازو جهت تهیه مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در چرم سازی از آن استفاده میکنند. در پزشکی بعنوان قابضی قوی مورد استعمال دارد مازوج عفص گلگاو، گونه ای درخت بلوط که بنام بلوط مازو نیز موسوم است و در جنگلهای شمالی ایران هم میروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالین
تصویر مالین
خونین و مالین
فرهنگ لغت هوشیار
((لُ))
کره ای بزرگ که پوشش آن از پارچه یا چرم غیرقابل نفوذ است و داخل آن را از گازهای سبک (سبک تر از هوا) پر کنند در نتیجه به آسمان صعود کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادون
تصویر مادون
فروتر، پایین تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مابون
تصویر مابون
هیز، مخنث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متلون
تصویر متلون
گوناگون، کسی که پی درپی تغییر عقیده بدهد، رنگارنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماعون
تصویر ماعون
آن چه که از آن کمک جویند و سود برند، اسباب خانه مانند دیگ و تابه و غیره، معروف، زکات، طاعت، باران، آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادون
تصویر مادون
زیر، فرو
فرهنگ واژه فارسی سره