جدول جو
جدول جو

معنی ماضغه - جستجوی لغت در جدول جو

ماضغه
(ضِ غَ)
مؤنث ماضغ. رجوع به ماضغ شود، احمق. (منتهی الارب) (آنندراج). احمق و گول. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ماضغه
ماضغه در فارسی: مونث ماضغ و گول نادان مونث ماضغ
تصویری از ماضغه
تصویر ماضغه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مضغه
تصویر مضغه
تکۀ گوشت، پاره ای از گوشت، چیزی که در دهان جویده شود، لقمه
فرهنگ فارسی عمید
(عِ رَ)
کوشش نمودن با کسی در کارزار. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مضاغ. مضاربه. ضراب. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
به معنی گذشته. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از تازی، گذشته. (ناظم الاطباء). تأنیث ماضی. ج، ماضیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : غرض از این مجموعه... بقای سیرت و سریرت او و اسلاف ماضیه، سلاطین آل سلجوق... (راحهالصدور ص 64).... هرچند براثر ملوک ماضیه است. (سندبادنامه ص 24). و رجوع به ماضی شود.
- سنۀ ماضیه، سال گذشته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَ)
خائیده، و قیل ما یبقی فی الفم مما یمضغ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هرچیز خائیده شده و آنچه در دهان پس از خائیدن باقی ماند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مضاغ شود
لغت نامه دهخدا
(مَضْ ضا غَ)
گول. (منتهی الارب) (آنندراج). احمق، زیرا وی در هنگام تکلم زبانش را می خاید. (از اقرب الموارد). گول و احمق. (ناظم الاطباء) ، کثیرالمضغ. (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
خاینده. (دهار). جونده
لغت نامه دهخدا
ماضیه در فارسی: مونث ماضی: گذشته مونث ماضی: غرض ازاین مجموعه... بقای سیرت و سریرت او (پادشاه) و اسلاف ماضیه سلاطین آل سلجوق... یا سنوات ماضیه. سالهای گذشته. یا سنه ماضیه. سال گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماضغ
تصویر ماضغ
خاینده جونده خاینده
فرهنگ لغت هوشیار
مضغه در فارسی جویدنی در خور جویدن، گوشتک (اندیشه های فلسفی ایرانی) : در فرایند رسیدن زه قطعه ای از گوشت که قابل جویدن باشد، طور سوم از ادوار نطفه نطفه بسته: سنگ در اجزای کان زرد شد آنگاه لعل نطفه در ارحام خلق مضغه شد آنگه جنین. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضغه
تصویر مضغه
((مُ غ))
لقمه، گوشت جویده شده، پاره گوشت
فرهنگ فارسی معین