مضغه مضغه مضغه در فارسی جویدنی در خور جویدن، گوشتک (اندیشه های فلسفی ایرانی) : در فرایند رسیدن زه قطعه ای از گوشت که قابل جویدن باشد، طور سوم از ادوار نطفه نطفه بسته: سنگ در اجزای کان زرد شد آنگاه لعل نطفه در ارحام خلق مضغه شد آنگه جنین. (خاقانی) فرهنگ لغت هوشیار
مضبه مضبه مضبه در فارسی سوسمار ناک زمین پر سوسمار زمینی که در آن سوسمار فراوان باشد، جمع مضاب فرهنگ لغت هوشیار
مضله مضله مضله و مضلت در فارسی: گمراهی مضله در فارسی مونث مضل گمراه کننده گمراهی، محلی که شخص در آن راه را گم کند. مونث مضل فرهنگ لغت هوشیار
مرغه مرغه اسم المره است از مصدر مرغ. (از اقرب الموارد). رجوع به مرغ شود، مرغزار بسیارگیاه. (منتهی الارب). روضه یا روضۀ پر گیاه و نبات. (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا