جدول جو
جدول جو

معنی ماضر - جستجوی لغت در جدول جو

ماضر(ضِ)
اسم فاعل از مضر و مضور. (از اقرب الموارد) ، شیر ترش زبان گز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیری زبان گز پیش از ستبر شدن. (از اقرب الموارد). شیری زبان گز و تیز پیش از کلچیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، شیرنیک سپید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناضر
تصویر ناضر
(پسرانه)
شاد، مسرور، شاداب، بسیار سرسبز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
استاد، زبردست، حاذق، کار آزموده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماکر
تصویر ماکر
مکر کننده، فریب دهنده، فریبنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماحضر
تصویر ماحضر
آنچه حاضر و موجود است، کنایه از غذای حاضر و موجود، خوراک ساده، حاضری، کنایه از بربدیهه، ارتجالاً، برای مثال گرچه صدرت منشا شعر است و جای شاعران / گفتمت من نیز شعری بی تکلف ماحضر (سنائی۲ - ۱۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادر
تصویر مادر
انسان یا حیوان مادۀ دارای فرزند
کنایه از اصلی، اولیه مثلاً دانشگاه مادر،
کنایه از برانگیزنده، باعث
کنایه از زمین، خاک، برای مثال جان گرامی به پدر باز داد / کالبد تیره به مادر سپرد (رودکی - ۴۹۶)،
کنایه از هر یک از عناصر چهارگانه
مادر فولاد زره: کنایه از زن زشت، پیر، بسیار حیله گر و مکار. دراصل، مادر دیوی به نام فولادزره بوده که داستان آن در کتاب امیرارسلان آمده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماضی
تصویر ماضی
فعلی که بر زمان گذشته دلالت می کند مانند رفت، گذشته، گذشته، سپری شده، مرده، درگذشته، زمان گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محضر
تصویر محضر
جای حضور، کنایه از درگاه، جای نوشتن اسناد و احکام، دفتر ثبت اسناد، دفترخانه، سجل، فتوا نامه، گواهی نامه
محضر نوشتن: گواهی نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضار
تصویر مضار
مضرّت ها، ضررها، زیانها، گزندها، جمع واژۀ مضرّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناضر
تصویر ناضر
شاداب و خرم، جمیل و زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماضی
تصویر ماضی
گذرنده، گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادر
تصویر مادر
ام، والده، ماما، ماد، مام، زنی که یک یا چند بچه بدنیا آورده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محضر، تزده خانه ها بود گاه ها گزارشها و سر چشمه ها آبشخورها جمع محضر محاضر رسمی. یا محاضر شرع. محاکم شرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاضر
تصویر مخاضر
کالفروش نارس فروش فروشنده میوه نارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محضر
تصویر محضر
حضور، وقت حاضر آمدن، پیشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضار
تصویر مضار
جمع مضره، زیان ها، فرشیو ها، گزندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماصر
تصویر ماصر
پرده دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناضر
تصویر ناضر
تازه روی، سر سبز، جل وزغ، زیبا، روشن: رنگ تروتازه کننده، سخت سبز: (در نوبت دولت آل ناصر ریاض امارت و بساتین فضل بدو ناضر بود، {با رونق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماضز
تصویر ماضز
شیر ترش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماضغ
تصویر ماضغ
خاینده جونده خاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماکر
تصویر ماکر
فریبنده و بد سگال، خدعه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماطر
تصویر ماطر
بارانی روز بارانی
فرهنگ لغت هوشیار
آثار و نشانه های نیک و کارهای پسندیده که از کسی باقی ماند، مفاخر، مکارم اثر، جمع ماثره، نیکنشانها جمع ماثره. و ماثره: اعمال پسندیده آثار نیکوی باقی خلفا و ماثر ایشان رضوانالله علیهم ا جمعین، مکرمتهای موروثی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماجر، سلاکی ها سلاکی آن چه به سلاک گرفته شود جمع ماجر مکانهای اجاره یی: همچنانست که مارا مباح کرده اند از منا کح و ماجر در حال غیبت امام. آنچه که اجاره شود مکان اجاره یی جمع ماجر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماحضر
تصویر ماحضر
آنچه که حاضر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
استاد کار در کار خویشتن، حاذق در هر کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاضر
تصویر حاضر
شاهد، حضور دارنده، باشنده، مقابل غائب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاضر
تصویر حاضر
((ض))
آماده، مستعد، موجود، کسی که در حضور است، مقابل غایب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماکر
تصویر ماکر
((کِ))
فریبنده، مکرکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماضی
تصویر ماضی
گذشته (زمان)، مقابل حال، مستقبل (آینده). ضح فعلی است که بر زمان گذشته دلالت کند، رفتم، نوشتم. گفت و آن شامل اقسام مختلف است، در گذشته، مرده، برنده، قاطع، مرد رسا در امور، کاربر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادر
تصویر مادر
والده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماضی
تصویر ماضی
گذشته، پارینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
کار آزموده، چیره دست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محضر
تصویر محضر
پیشگاه، دفترخانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حاضر
تصویر حاضر
آماده، باشنده، پیدا
فرهنگ واژه فارسی سره