جدول جو
جدول جو

معنی ماصه - جستجوی لغت در جدول جو

ماصه
(ماص صَ)
بیماریی است کودک را که از مویها که بر سر استخوان پهلو سوی پشت روید حادث گردد و تا که آن مویها را نه برکنند اکل و شرب او را گوارا نشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). بیماریی که در کودکان عارض شود. (ناظم الاطباء). دردی است کودکان را و آن از روییدن مویها باشد در میان دو تندی پشت در برابر سنسن فقار و تا آن را نکنند کودک آرام نیابد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانه
تصویر مانه
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی بجنورد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاصه
تصویر خاصه
مقابل عامه، ویژه، قوهّ و اثری که در چیزی وجود دارد، چیزی که مخصوص چیز دیگر باشد، مخصوص به کسی یا چیزی، متعلق به کسی، جمع خواصّ، خویش و مقرب کسی، به ویژه پادشاه، مقابل عامه، شیعه، شیعی، علی الخصوص، به ویژه، خصوصاً، برای مثال از ادب نبود به پیش شه مقال / خاصه خود لاف دروغین و محال (مولوی - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماچه
تصویر ماچه
ماده (سگ یا خر) مثلاً ماچه خر، ماچه سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماده
تصویر ماده
مایه و اصل هر چیز، اصل چیزی، آنچه قوام چیزی به آن است، در علم فیزیک چیزی که جرم دارد، فضا را اشغال می کند و به صورت جامد، مایع یا گاز است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماسه
تصویر ماسه
شن نرم که درشتی دانه هایش از چند میلی متر بیشتر نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماده
تصویر ماده
جنسی از جانوران که می تواند بچه بزاید یا تخم بگذارد
فرهنگ فارسی عمید
(خَ صَ)
لاغری شکم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
مصدر دیگری برای خمص است. (از منتهی الارب). رجوع به خمص شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مایه
تصویر مایه
بنیاد هر چیز را گویند، اصل و ماده هر چیز را گویند، شیئی مادی
فرهنگ لغت هوشیار
مصاصه در فارسی: بار هنگ از گیاهان مصاصه در فارسی: شیره چکیده گواریده مکیدنی بارهنگ آنچه که در خوردن و نوشیدن جذب بدن شود: چون نحل بر هرشکوفه از افنان عبارات نشستم و از هریک آنچ خلاصه لطافت و مصاصه حلاوت بود با خلیه خاطر بردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماصر
تصویر ماصر
پرده دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
منصه منصه در فارسی: نمایانگاه، تخت اروس تخت پیوک، تخته فروش کرسیی که عروس بر آن نشیند: (قبل از آنکه عروس آن خدر بر منصه جلوه آید) (المعجم. چا. دانشگاه. 3) یا منصه عرض. کرسیی که کنیزکان را برای فروش بر آن بر آورند (سبک شناسی 33: 2)، جای ظهور چیزی. توضیح در تداول فارسی زبانان بفتح میم تلفظ شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاصه
تصویر هاصه
چشم پیل
فرهنگ لغت هوشیار
صد جمع مئات. مئون مئین. توضیح مائه باید نوشت کما فی اللسان و شرح الشافیه للرضی و جمع الجوامع 239- 238: 3) ولی در رسم الخط عربی مئه نیز متداول است، قرن سده: مائه هیجدهم میلادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماده
تصویر ماده
جانوری که فرزند آورد یا تخم کند، انثی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسه
تصویر ماسه
سنگ ریزه خردتر از شن، شن بسیار ریز ناآمیخته با خاک
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است آهنی، آهنگران آهنی را که گرم بدان میگیرند و گاهی چیز محکم را بدان به زور کشند، و آهنی را نیز گویند که فتیله تفنگ را در آن محکم کنند و آتش بر تفنگ زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماچه
تصویر ماچه
مقابل نر، ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماصع
تصویر ماصع
آب شور آب تیره، آب روشن از واژگان دو پهلو، سپری شونده، درخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
اثاثه خانه اثاث البیت: بدانش بیلفنج نیکی کزین جا نیایند با تو نه خانه نه مانه. (ناصر خسرو. 382)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماله
تصویر ماله
ابزاری که بنایان بدان گل بمالند و دیوار خانه را سفید کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازه
تصویر مازه
ستون فقرات
فرهنگ لغت هوشیار
مایه مایه آنچه بدو (بدان) است. یا مابه الاحتیاج. آنچه که مورد احتیاج است. یا مابه الاختلاف. آنچه که مورد اختلاف است مایه گفتگو مایه کشمکش یا ما به الاشتراک. آنچه در یمان افراد یک نوع یا انواع یک جنس مشترک باشد مقابل ما به الامتیاز و آن کلیی است که همه افراد آن کلی در آن با هم اشتراک داشته باشمد. یا ما به التعهد. مال یا عملی که کسی تعهد اجرای آن را کرده آنچه درباره آن تعهد صورت گرفته. یا مابه النزاع. آنچه که مورد نزاع است مایه کشمکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاصه
تصویر خاصه
خصوصاً یقینا، البته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاصه
تصویر خاصه
((صِّ))
خاص، ویژه، خویش و مقرب کسی، برگزیده قوم، جمع خواص، مخصوصاً، به ویژه
فرهنگ فارسی معین
((لِ))
افزاری که بنایان و گلکاران با آن کاهگل و گچ و آهن را بر دیوار و غیره مالند و آن را انواع است، تخته ای که برزیگران بر زمین شیار کرده کشند تا کلوخ های آن را نرم کنند و زمین را هموار سازند، افزاری که جولاهگان از خس مانند جاروب و لیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماله
تصویر ماله
((لَ یا لِ))
پر، لبریز، لبالب، مقابل خوله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماشه
تصویر ماشه
((ش))
انبر، آلتی است در اسلحه گرم که با کشیدن آن تیر شلیک می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماره
تصویر ماره
((رِ))
آمار، دفتر حساب، مهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماده
تصویر ماده
((دِ))
مقابل نر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماده
تصویر ماده
((دِّ))
اصل هر چیزی، آن چه که وزن داشته باشد و فضا را اشغال کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماده
تصویر ماده
مونث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مایه
تصویر مایه
ماده، باعث، موجب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماده
تصویر ماده
مایه
فرهنگ واژه فارسی سره