جدول جو
جدول جو

معنی ماشین - جستجوی لغت در جدول جو

ماشین
خودرو
تصویری از ماشین
تصویر ماشین
فرهنگ واژه فارسی سره
ماشین
اتومبیل، هر دستگاه مکانیکی یا الکتریکی مثلاً ماشین ظرف شویی، ابزاری برای اصلاح مو
ماشین تحریر: ماشینی دارای دکمه هایی شامل حروف، اعداد و نشانه ها که به وسیلۀ آن مطالب را بر روی کاغذ می نویسند
تصویری از ماشین
تصویر ماشین
فرهنگ فارسی عمید
ماشین
مجموعه قطعات و ابزارهائی که برای ایجاد نیرو یا تولید چیزی تعبیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
ماشین
دستگاهی که به وسیله موتور یا دینام یا بدون آن حرکت می کند و کارهای مختلف انجام می دهد، وسیله نقلیه موتوری، اتومبیل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماشینی
تصویر ماشینی
افزار واره
فرهنگ واژه فارسی سره
جنسهائی که با ماشین ساخته و تهیه میشود، مانند نان ماشینی، برنج ماشینی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشینی
تصویر ماشینی
مربوط یا منسوب به ماشین، انجام شده یا ساخته شده به وسیله ماشین، همانند ماشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهین
تصویر ماهین
(دخترانه)
منسوب به ماه، مانند درخشان و نورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاشین
تصویر کاشین
(دخترانه)
نام مکانی در شمال ایلام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مابین
تصویر مابین
در وسط، در میان، آنچه در میان است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مابین
تصویر مابین
در میان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالین
تصویر مالین
خونین و مالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشیه
تصویر ماشیه
ستور چهار پا، پر فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشیا
تصویر ماشیا
مامیشای سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میشین
تصویر میشین
منسوب به میش، میشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماچین
تصویر ماچین
چین بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مابین
تصویر مابین
((بِ))
وسط، میان، میانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماشی
تصویر ماشی
پیاده، آنکه با پای خود به راهی می رود و سوار بر مرکب نیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماشی
تصویر ماشی
رونده، سخن چین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماشین تحریر
تصویر ماشین تحریر
ماشینی دارای دکمه هایی شامل حروف، اعداد و نشانه ها که به وسیلۀ آن مطالب را بر روی کاغذ می نویسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماشینچی
تصویر ماشینچی
کسی که روی ماشین کار می کرد، راننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماشین نویس
تصویر ماشین نویس
کسی که مطالب را با ماشین تحریر تایپ می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماشینیسم
تصویر ماشینیسم
روش کار کردن با ماشین، مکتب گرایش به ماشین و ابزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشینیست
تصویر ماشینیست
فرانسوی چرخینگر، تراشکار کسی که با ماشین کارکند ماشین چی
فرهنگ لغت هوشیار
نویسگری عمل ماشین نویس نوشتن مطالب بوسیله ماشین تحریر، محلی که در آن اسناد و اوراق و رساله ها را بوسیله ماشین تحریر نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشین نویس
تصویر ماشین نویس
نویسگر آنکه بوسیله ماشین تحریر مطالب را نویسد
فرهنگ لغت هوشیار
بوسیله ماشین تحریر مطلبی را نوشتن وبریدن زیادتی های موی سر و ریش با ماشین سلمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشین رو
تصویر ماشین رو
راه یا جاده ای که در آن اتومبیل بتواند حرکت کند، مقابل مالرو
فرهنگ لغت هوشیار
چرخینخانه جایی که در آن ماشین ودستگاه مولد نیروی کارخانه قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشین چی
تصویر ماشین چی
چرخینگر آنکه ماشین را بکار اندازد متصدی ماشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشین چوب بری
تصویر ماشین چوب بری
دستگاه چوب بری چو بریتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشین چاپ سنگی
تصویر ماشین چاپ سنگی
چرخین چاپ سنگی دستگاه چاپ سنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشین چاپ
تصویر ماشین چاپ
چرخین چاپ دستگاه چاپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشین جوجه کشی
تصویر ماشین جوجه کشی
دستگاه جوجه کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشین تحریر
تصویر ماشین تحریر
نبشتکار نویسار
فرهنگ لغت هوشیار