- ماشین
- خودرو
معنی ماشین - جستجوی لغت در جدول جو
- ماشین
- اتومبیل، هر دستگاه مکانیکی یا الکتریکی مثلاً ماشین ظرف شویی، ابزاری برای اصلاح مو
ماشین تحریر: ماشینی دارای دکمه هایی شامل حروف، اعداد و نشانه ها که به وسیلۀ آن مطالب را بر روی کاغذ می نویسند
- ماشین
- مجموعه قطعات و ابزارهائی که برای ایجاد نیرو یا تولید چیزی تعبیه کنند
- ماشین
- دستگاهی که به وسیله موتور یا دینام یا بدون آن حرکت می کند و کارهای مختلف انجام می دهد، وسیله نقلیه موتوری، اتومبیل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افزار واره
جنسهائی که با ماشین ساخته و تهیه میشود، مانند نان ماشینی، برنج ماشینی و غیره
مربوط یا منسوب به ماشین، انجام شده یا ساخته شده به وسیله ماشین، همانند ماشین
در وسط، در میان، آنچه در میان است
در میان
خونین و مالین
ستور چهار پا، پر فرزند
مامیشای سرخ
منسوب به میش، میشن
چین بزرگ
پیاده، آنکه با پای خود به راهی می رود و سوار بر مرکب نیست
رونده، سخن چین
ماشینی دارای دکمه هایی شامل حروف، اعداد و نشانه ها که به وسیلۀ آن مطالب را بر روی کاغذ می نویسند
کسی که روی ماشین کار می کرد، راننده
کسی که مطالب را با ماشین تحریر تایپ می کند
روش کار کردن با ماشین، مکتب گرایش به ماشین و ابزار
فرانسوی چرخینگر، تراشکار کسی که با ماشین کارکند ماشین چی
نویسگری عمل ماشین نویس نوشتن مطالب بوسیله ماشین تحریر، محلی که در آن اسناد و اوراق و رساله ها را بوسیله ماشین تحریر نویسند
نویسگر آنکه بوسیله ماشین تحریر مطالب را نویسد
بوسیله ماشین تحریر مطلبی را نوشتن وبریدن زیادتی های موی سر و ریش با ماشین سلمانی
راه یا جاده ای که در آن اتومبیل بتواند حرکت کند، مقابل مالرو
چرخینخانه جایی که در آن ماشین ودستگاه مولد نیروی کارخانه قرار دارد
چرخینگر آنکه ماشین را بکار اندازد متصدی ماشین
دستگاه چوب بری چو بریتار
چرخین چاپ سنگی دستگاه چاپ سنگی
چرخین چاپ دستگاه چاپ
دستگاه جوجه کشی
نبشتکار نویسار