جدول جو
جدول جو

معنی ماستوا - جستجوی لغت در جدول جو

ماستوا
رجوع به ماستو و ماست با شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماسوا
تصویر ماسوا
آنچه به غیر خدا باشد
فرهنگ فارسی عمید
دایرۀ فرضی که مانند کمربند کرۀ زمین را احاطه کرده و زمین را به دو نیمکرۀ شمالی و جنوبی تقسیم می کند، راست بودن، بدون خمیدگی بودن، مستقر شدن، قرار گرفتن، استقرار
فرهنگ فارسی عمید
ماستونه، ماستینه، دوغ صاف کردۀ ستبر کردۀ خشک کرده، ماستوا، آش ماست، (از ناظم الاطباء) (از جانسون)، و رجوع به ماست با و ماستابه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مأخوذ از تازی بیرون از و خارج از و بغیر و جز آن و علاوه بر آن و باضافه. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم ’ما’ شود، آنچه سوای ذات باری تعالی است و آن همه موجودات و مخلوقات است. (غیاث) (آنندراج) : خالد ندانست که سیف اﷲ مقتول شمشیر ماسوا و مقهور سنان و تیر اعدا نگردد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 458). و رجوع به ماسوی شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
کوره ای از نواحی نیشابور. و یاقوت گوید: معناه بلسانهم المضحاه و المشرقه، و آن مشتمل بر 93 قریه است و قصبۀ آن خبوشان است. (بقول ابوالقاسم بیهقی). و ابوسعد گوید استوا ناحیه ایست از نواحی نیشابور مشتمل بر نواحی و قرای بسیار و نزدیک خوجان است لذا استواو خوجان گویند و آن از مهمترین نواحی نیشابور است وحدود آن متصل بحدود نساست و از آن گروهی از علماء برخاسته اند. (معجم البلدان). ناحیتی مجاور نیشابور. (نخبه الدهر دمشقی). و نسبت بدان استوائی است: تا وی از راه نوق تاختنی کند سوی استوا و راه فروگیرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 616). از آنجا روان شدو به خبوشان استوا آمد. (جهانگشای جوینی). و قشتمور (ظ: تشتمور) از استوا بطوس آمد. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 137). رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 36 وتاریخ بیهقی چ ادیب ص 625 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
برابری یکسانی، راست و یکسان شدن برابر شدن راست شدن، برابری یکسانی، معتدل گردیدن، اعتدال: استواء قامت، قرار گرفتن استقرار. یا خط استواء. دایره ای شرقی غربی که کره زمین را بدو قسمت متساوی (شمالی جنوبی) تقسیم کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوان
تصویر استوان
استوار محکم متین، معتمد امین، مضبوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهوا
تصویر استهوا
حیران شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوار
تصویر استوار
پایدار، ثابت، متقن، پا برجا، راسخ، متین، محکم، امین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسوا
تصویر ماسوا
جز آن، بغیر آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسوا
تصویر ماسوا
((سوی))
به غیر از آن، جز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استوا
تصویر استوا
خطّ الاستواء
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از استوا
تصویر استوا
Equator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استوا
تصویر استوا
équateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از استوا
تصویر استوا
równik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از استوا
تصویر استوا
ikweta
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از استوا
تصویر استوا
экватор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استوا
تصویر استوا
Äquator
دیکشنری فارسی به آلمانی
استوا
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از استوا
تصویر استوا
استوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از استوا
تصویر استوا
বিষুবরেখা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از استوا
تصویر استوا
적도
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از استوا
تصویر استوا
ekvator
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از استوا
تصویر استوا
赤道
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از استوا
تصویر استوا
赤道
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از استوا
تصویر استوا
קו המשווה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از استوا
تصویر استوا
विषुवत रेखा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از استوا
تصویر استوا
khatulistiwa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از استوا
تصویر استوا
екватор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از استوا
تصویر استوا
evenaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از استوا
تصویر استوا
ecuador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از استوا
تصویر استوا
equatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از استوا
تصویر استوا
equador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از استوا
تصویر استوا
เส้นศูนย์สูตร
دیکشنری فارسی به تایلندی