چسبانیدن، چیزی را با چسب به چیز دیگر چسباندن، برای مثال بر آن صورت چو صنعت کرد لختی / بدوسانید بر ساق درختی (نظامی۲ - ۱۳۴)، خود را به کسی وابستن یا چسباندن
چسبانیدن، چیزی را با چسب به چیز دیگر چسباندن، برای مِثال بر آن صورت چو صنعت کرد لختی / بدوسانید بر ساق درختی (نظامی۲ - ۱۳۴)، خود را به کسی وابستن یا چسباندن
متعدی ماسیدن. در تداول عامه، منعقد کردن، شیر را ماست کردن. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول عامه، کاری را سر و صورت دادن و بانجام رسانیدن کاری که امید سرگرفتن آن نیست. فیصله دادن و یکسره کردن: این معامله را من ماساندم. بالاخره این عقد و ازدواج را فلانی ماساند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده) ، با تسامحی مدلل کردن. با حالتی نابسامان قبولانیدن: حرف خود را ماساندن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماسیدن شود
متعدی ماسیدن. در تداول عامه، منعقد کردن، شیر را ماست کردن. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول عامه، کاری را سر و صورت دادن و بانجام رسانیدن کاری که امید سرگرفتن آن نیست. فیصله دادن و یکسره کردن: این معامله را من ماساندم. بالاخره این عقد و ازدواج را فلانی ماساند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده) ، با تسامحی مدلل کردن. با حالتی نابسامان قبولانیدن: حرف خود را ماساندن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماسیدن شود
خبه ساختن. (آنندراج). خفه کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). فشردن گلو: گه بگوید دشمنی از دشمنی آتشی در ما زند فردا دنی گه بتاسانید او را ظالمی بر بهانۀ مسجد او بد سالمی تا بهانۀ قتل بر مسجد نهد چونک بدنامست مسجد او جهد. مولوی (مثنوی چ نیکلسون ج 3 ص 233). چون به آق شهر رسید در خلوتی درآورده زه کمان در گردنش کردند، در آن حالت که وقتش تنگ شد، ومی تاسانیدند، فریاد میکرد و مولانا مولانا می گفت. (مناقب احمد افلاکی). رجوع به تاس و تاسا و تاسیدن و تاسه و ترکیبات تاس و تلواسه و تالواسه شود
خبه ساختن. (آنندراج). خفه کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). فشردن گلو: گه بگوید دشمنی از دشمنی آتشی در ما زند فردا دنی گه بتاسانید او را ظالمی بر بهانۀ مسجد او بد سالمی تا بهانۀ قتل بر مسجد نهد چونک بدنامست مسجد او جهد. مولوی (مثنوی چ نیکلسون ج 3 ص 233). چون به آق شهر رسید در خلوتی درآورده زه کمان در گردنش کردند، در آن حالت که وقتش تنگ شد، ومی تاسانیدند، فریاد میکرد و مولانا مولانا می گفت. (مناقب احمد افلاکی). رجوع به تاس و تاسا و تاسیدن و تاسه و ترکیبات تاس و تلواسه و تالواسه شود