مؤنث ماری. (اقرب الموارد) .رجوع به ماری شود، سنگخوار. (منتهی الارب). مرغ سنگخوار که به تازی قطا نیز گویند. (ناظم الاطباء). مرغ سنگخوار تابان و نرم بدن. (از اقرب الموارد)، {{صفت}} زن سفیدرنگ درخشان و تابان بدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماریه (ی ) شود
مؤنث ماری. (اقرب الموارد) .رجوع به ماری شود، سنگخوار. (منتهی الارب). مرغ سنگخوار که به تازی قطا نیز گویند. (ناظم الاطباء). مرغ سنگخوار تابان و نرم بدن. (از اقرب الموارد)، {{صِفَت}} زن سفیدرنگ درخشان و تابان بدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماریه (ی َ) شود
نام دختر ارقم بن ثعلبه از ملوک آل جفنه و یا دختر ظالم بن وهب که صاحب دو گوشوارۀ گرانبها بود و آنها را به خانه کعبه هدیه کرده بوده و گویند در این گوشواره ها دویست دینار بود و یا گوهری بود که چهل هزار دینار قیمت داشت ویا دو مروارید که هرکدام به اندازۀ تخم کبوتری بود. و منه المثل: خذه ولو بقرطی ماریه یعنی بگیر آن رابه هر حال که باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مجمع الامثال میدانی و عقدالفرید ج 1 ص 289، 293 و ج 3 ص 12، 13 و دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی چ 1 متن و حاشیۀ ص 80 و تعلیقات همین کتاب ص 202 شود
نام دختر ارقم بن ثعلبه از ملوک آل جفنه و یا دختر ظالم بن وهب که صاحب دو گوشوارۀ گرانبها بود و آنها را به خانه کعبه هدیه کرده بوده و گویند در این گوشواره ها دویست دینار بود و یا گوهری بود که چهل هزار دینار قیمت داشت ویا دو مروارید که هرکدام به اندازۀ تخم کبوتری بود. و منه المثل: خذه ولو بقرطی ماریه یعنی بگیر آن رابه هر حال که باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مجمع الامثال میدانی و عقدالفرید ج 1 ص 289، 293 و ج 3 ص 12، 13 و دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی چ 1 متن و حاشیۀ ص 80 و تعلیقات همین کتاب ص 202 شود
قریه ای است در یمامه ازآن عبدالله بن دؤل. (از معجم البلدان یاقوت) (از تاج العروس) (از متن اللغه). و مؤلف منتهی الارب آن را به تخفیف یاء ضبط کرده است
قریه ای است در یمامه ازآن ِ عبدالله بن دؤل. (از معجم البلدان یاقوت) (از تاج العروس) (از متن اللغه). و مؤلف منتهی الارب آن را به تخفیف یاء ضبط کرده است
نام فرقه ای است از فرق فطحیّه که آن از فرق شیعه است. و عماریه اصحاب عمار بن موسی ساباطی میباشند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260) نام بطنی است از ذوی منصور، از معقل در مغرب أقصی. ریاست این بطن با فرزندان مظفر بن ثابت بن مخلف بن عمران بوده است. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله از تاریخ ابن خلدون ج 6 ص 67)
نام فرقه ای است از فرق فَطحیّه که آن از فرق شیعه است. و عماریه اصحاب عمار بن موسی ساباطی میباشند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260) نام بطنی است از ذوی منصور، از معقل در مغرب أقصی. ریاست این بطن با فرزندان مظفر بن ثابت بن مخلف بن عمران بوده است. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله از تاریخ ابن خلدون ج 6 ص 67)
مونث دایر (دائر) دور زننده گردنده، خطی گرد که دور چیزی را احاطه کرده باشد، سطحی که خطی مدور گرد آنرا احاطه کرده باشد بطوری که فاصله هر یک از نقاط محیط آن نسبت به نقطه مرکزی مساوی بود، جمع دوایر (دوائر) یا دایره صغیره. دایره ایست مفروض که کره را نصف نکند. مقابل دایره عظیمه دایره عظمی (عظیم) دایره ایست مفروض که کره را نصف کند. مقابل دایره صغیره. دایره های عظیمه که اهل هیئت بر فلک فرض کرده اند نه اند: معدل النهار، منطقه البروج، دایره ماره بالاقطاب الاربعه دایره ای است که بر هر دو قطب منطقه البروج وهر دو قطب معدل النهار و بر هر دو میل کلی گذشته، دائره الافق دایره ایست که فلک را نصف کند در میان مرئی و غیر مرئی، دایره نصف النهار، دائره الارتفاع چون قوس ارتفاع کواکب از این دایره ماخوذ است بدین نام نامیده شد، این دایره از سمت الراس و القدم میگذرد و در روز و شب دوباره بر دایره نصف النهار منطبق میشود، دائره اول السموات دایره ای است که مرور میکند بسمتین الراس و القدم و بدو نقطه مشرق و مغرب و قطبین، دائره المیل و این دایره ایست که مرور میکند بهر دو قطب معدا النهار و بدان بعد کواکب سیاره از معدل النهار و میل منطقه البروج از معدا النهار شناخته میشود، دائره العرض دایره ایست که مرور میکند بدو قطب بروج و بان عرض کوکب شناخته میشود. یا دایره مینا آسمان فلک. یا دایره هندی صفحه ای که در روی آن تعیین ساعات نمایند. یا روی دایره ریختن مطلبی را. آنرا اظهار کردن در کمال وضوح آنرا شرح دادن، لشکری که بر جای فرود آید، مهمیز پرندگان، خار، بخت بد. روزگار نامساعد، حادثه پیشامد جمع دایرات، خانقاه صومعه، جمعیت حلقه مجلس، موهای گرد بر جانب سر آدمی، سازی است از آلات ضربی دف داریه، در موسیقی قدیم کشورهای اسلامی بیک نوع درآمدمخصوص که از در آمد خواننده میشد اطلاق میشد، هر چند به هر مناسب جزو یک دستگاه کرده آنرا دایره نامیده و هر دایره را اسمی نهادند. شش دایره مشهور با نام بحرها که از هر دایره منشعب میشود از این قرار است: متفقه مختلفه موتلفه مجتلبه مشتبهه منتزعه، شعبه ای از یک اداره دولتی جمع دوایر
مونث دایر (دائر) دور زننده گردنده، خطی گرد که دور چیزی را احاطه کرده باشد، سطحی که خطی مدور گرد آنرا احاطه کرده باشد بطوری که فاصله هر یک از نقاط محیط آن نسبت به نقطه مرکزی مساوی بود، جمع دوایر (دوائر) یا دایره صغیره. دایره ایست مفروض که کره را نصف نکند. مقابل دایره عظیمه دایره عظمی (عظیم) دایره ایست مفروض که کره را نصف کند. مقابل دایره صغیره. دایره های عظیمه که اهل هیئت بر فلک فرض کرده اند نه اند: معدل النهار، منطقه البروج، دایره ماره بالاقطاب الاربعه دایره ای است که بر هر دو قطب منطقه البروج وهر دو قطب معدل النهار و بر هر دو میل کلی گذشته، دائره الافق دایره ایست که فلک را نصف کند در میان مرئی و غیر مرئی، دایره نصف النهار، دائره الارتفاع چون قوس ارتفاع کواکب از این دایره ماخوذ است بدین نام نامیده شد، این دایره از سمت الراس و القدم میگذرد و در روز و شب دوباره بر دایره نصف النهار منطبق میشود، دائره اول السموات دایره ای است که مرور میکند بسمتین الراس و القدم و بدو نقطه مشرق و مغرب و قطبین، دائره المیل و این دایره ایست که مرور میکند بهر دو قطب معدا النهار و بدان بعد کواکب سیاره از معدل النهار و میل منطقه البروج از معدا النهار شناخته میشود، دائره العرض دایره ایست که مرور میکند بدو قطب بروج و بان عرض کوکب شناخته میشود. یا دایره مینا آسمان فلک. یا دایره هندی صفحه ای که در روی آن تعیین ساعات نمایند. یا روی دایره ریختن مطلبی را. آنرا اظهار کردن در کمال وضوح آنرا شرح دادن، لشکری که بر جای فرود آید، مهمیز پرندگان، خار، بخت بد. روزگار نامساعد، حادثه پیشامد جمع دایرات، خانقاه صومعه، جمعیت حلقه مجلس، موهای گرد بر جانب سر آدمی، سازی است از آلات ضربی دف داریه، در موسیقی قدیم کشورهای اسلامی بیک نوع درآمدمخصوص که از در آمد خواننده میشد اطلاق میشد، هر چند به هر مناسب جزو یک دستگاه کرده آنرا دایره نامیده و هر دایره را اسمی نهادند. شش دایره مشهور با نام بحرها که از هر دایره منشعب میشود از این قرار است: متفقه مختلفه موتلفه مجتلبه مشتبهه منتزعه، شعبه ای از یک اداره دولتی جمع دوایر
ماضیه در فارسی: مونث ماضی: گذشته مونث ماضی: غرض ازاین مجموعه... بقای سیرت و سریرت او (پادشاه) و اسلاف ماضیه سلاطین آل سلجوق... یا سنوات ماضیه. سالهای گذشته. یا سنه ماضیه. سال گذشته
ماضیه در فارسی: مونث ماضی: گذشته مونث ماضی: غرض ازاین مجموعه... بقای سیرت و سریرت او (پادشاه) و اسلاف ماضیه سلاطین آل سلجوق... یا سنوات ماضیه. سالهای گذشته. یا سنه ماضیه. سال گذشته