- مارومور
- حشرات
معنی مارومور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آلتی که برای جلوگیری فشارهای جوی و نیز برای تعیین اندازه ارتفاع کوهها بکار میرود
شورمور، مورچۀ ریز و ضعیف، مورچۀ خرد، حقیر، ضعیف، درمانده، ناتوان، شور، غوغا، آشوب
وسیله ای جهت اندازه گیری فشار بخار و گازها می باشد
حالتی که قبل از تب و لرز عارض شود و آن چنانست که گویی جاروی تر بر پشت شخص کشند و وی احساس سرما سرما کند زنجموره قشعریره. یا مور مور شدن کسی را حالت مور مور دست دادن او را
حقیر، ضعیف، شور و غوغا، آشوب
حالتی که قبل از تب و لرز عارض شود و آن چنان است که گویی جاروی تر بر پشت شخص کشند وی احساس سرما کند
وسیله ای برای اندازه گیری فشار هوا شامل لوله ای شیشه ای که در تشتک کوچکی حاوی جیوه قرار داده می شود
حالتی که پیش از بروز تب و لرز عارض می شود و شخص احساس سرما و خارش پوست بدن می کند
گمارده، کارگزار
آنکه برای انجام کاری معیّن و منصوب می شود، امر شده، فرمان داده شده
امر کرده شده و حکم کرده شده و فرموده شده گومارتک گمارده گماشته، اپرهان پروانک به فرمان فرمان یافته فرمان داده امر کرده شده: گفت موسی: این مرا دستور نیست بنده ام امهال تو مامور نیست. (مثنوی. نیک. 62: 3)، کسی که او را بکاری گماشته باشند گماشته: زودا که دید خواهم از سعی بخت فرخ مامور امر سلطان ایران ستان و توران. (پیغوملک. لباب. نف. 54) جمع مامورین. یا مامور احصائیه. آمارگر. یا مامور اطفائیه. آتش نشان. یا مامور آگاهی. کارآگاه. یا مامور اجرا. کسی که از طرف اداره اجرا دادگستری موظف است که احکام و قرارهای دادگاه را بمرحله عمل درآورد. یا مامور تامینات
سرود و ترانه