جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شورومور

شورومور

شورومور
شورمور، مورچۀ ریز و ضعیف، مورچۀ خرد، حقیر، ضعیف، درمانده، ناتوان، شور، غوغا، آشوب
شورومور
فرهنگ فارسی عمید

شورمور

شورمور
مورچۀ ریز و ضعیف، مورچۀ خرد، حقیر، ضعیف، درمانده، ناتوان، شور، غوغا، آشوب
شورمور
فرهنگ فارسی عمید

شورمور

شورمور
نوعی از مور که بغایت خرد باشد، (غیاث)، مورچه های خرد و کوچک، (برهان) (ناظم الاطباء)،
این لغت از توابع است و بمعنی نحس و ضعیف است، (انجمن آرا) (از آنندراج) :
شورمورند حریفانت ولیکن گه لاف
شارمارند و نفر با نفر آمیخته اند،
خاقانی (از انجمن آرا)،
،
غوغا و آشوب ... (انجمن آرا) (از آنندراج)، و رجوع به شور و مور شود
لغت نامه دهخدا

مور مور

مور مور
حالتی که قبل از تب و لرز عارض شود و آن چنانست که گویی جاروی تر بر پشت شخص کشند و وی احساس سرما سرما کند زنجموره قشعریره. یا مور مور شدن کسی را حالت مور مور دست دادن او را
فرهنگ لغت هوشیار

وورووور

وورووور
متوالیا پی درپی پشت سرهم: (اتومبیلها وور و وور میوه توی این تهران می آورند)
وورووور
فرهنگ لغت هوشیار

مور مور

مور مور
حالتی که قبل از تب و لرز عارض شود و آن چنان است که گویی جاروی تر بر پشت شخص کشند وی احساس سرما کند
فرهنگ فارسی معین