جدول جو
جدول جو

معنی مارمبو - جستجوی لغت در جدول جو

مارمبو
گیاه بو مادران که برای رفع دل درد آن را نرم کرده و می خورند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بامبو
تصویر بامبو
خیزران، گیاهی پایا از تیرۀ گندمیان ویژگی نواحی گرم و مرطوب با ساقه های راست و بلند و برگ هایی شبیه خرما که از ساقۀ بند بند میان تهی آن عصا، چوب دستی و نیزه و از برگ و پوست آن ریسمان و فرش و از مغز آن ماده ای بنام تباشیر با ترکیب آهک و سیلیس و پتاس با خاصیت تب بر و ضد استفراغ و ضد اسهال خونی تهیه می شود، طباشیر، تباشیر، ثلج چینی، نی هندی، ثلج صینی
فرهنگ فارسی عمید
(نِ عُلْ)
قریه ای است واقع در سه فرسنگی میانۀ شمال و مشرق بید شهر. (فارسنامۀ ناصری). دهی از دهستان بنارویه است که در بخش جویم شهرستان لار واقع است و 327 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بندری در جنوب سوئد و بر کنار ’ارسن’ واقع است و 254300 تن سکنه دارد و یکی از مراکز کشتی سازی است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بارنبو. بارنبوی ریحان. (آنندراج). قسمی از ریحان. (ناظم الاطباء) (دمزن: بارنبوی). بادرنگبو (؟) (دمزن). رجوع به بارنبو و بارنبوی شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
باربیون. نوعی ماهی از انواع سیپرینیده که در آبهای شیرین زندگی میکند
لغت نامه دهخدا
(بُوْ)
تامبوف. شهری است در روسیۀ شوروی که 121300 تن سکنه دارد. قاموس الاعلام ترکی در ذیل کلمه ’تامبوف’ آرد: نام شهر و مرکز ایالتی است بهمین نام در روسیه و در 508هزارگزی جنوب شرقی مسکو بر کنار رود ’تزنه’ واقع است و 27000 تن سکنه و مدرسه نظامی و مدرسه مخصوصی برای دختران اعیان و کارخانه های زاج و دستگاههای طناب بافی و غیره دارد. تجارت آنجا پررونق است و تزار میخائیل رومانف این شهر را بسال 1636 میلادی بنا نهاده است. رجوع بمادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
چوب عود است که بهر بخورش سوزند، (برهان)، رجوع به داربوی شود
لغت نامه دهخدا
گاستن داربو، ریاضی دان فرانسوی که در شهر نیم متولد شده است، بین سالهای 1842 و 1918 میلادی زیسته و کار اصلی اوبیشتر در محاسبات هندسی ’بینهایت کوچک’ بوده است
لغت نامه دهخدا
(رُ)
حاکم نشین ناحیۀ ’تارن’ بخش ’البی’. سکنه 11500 تن. معدن زغال سنگ و شیشه سازی و سیمان سازی دارد
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی از دهستان ’کرچمبو’ است که در بخش ’داران’ شهرستان فریدن واقع است و 535 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
خیزران، نی، نوعی نی است، نوعی نی مغزدار است که از آن عصاو چوب دستی و تعلیمی سازند و بخم کردن شکسته نشود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
اونوره گابریل ریکتی کنت دو (1749-1791 میلادی). سیاستمدار انقلابی نامی فرانسه، زندگی وی پیش از سال 1789 به یک سلسله زیاده رویها و مشاجرات با پدرش گذشت و بفرمان وی بارها توقیف شد و به زندان افتاد. با آنکه از طبقۀ نجبا و اعیان بود در سال 1789 از طرف طبقۀ سوم ملت فرانسه به نمایندگی انتخاب شد و به علت فصاحت و بلاغتی که داشت بزودی شهرت فراوان یافت. وی خواستار سلطنت مشروطه بود، اما در سال 1789 مخفیانه با شاه و ملکه سازش کرد و میانه روی پیشه کردو از این رو مورد حمله و انتقاد ژاکوبن ها قرار گرفت و پیش از آنکه سازش او با دربار برملا گردد درگذشت
ویکتور ریکتی مارکی دو (1715- 1789 میلادی). سیاستمدار فرانسوی و رهبر فیزیوکرات های آن کشور است و پدر اونوره گابربل ریکتی کنت دو میرابو
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شهری در یوگسلاوی که بر کنار رود ’دراو’ واقع است و 91000 تن سکنه و صنایع ماشین سازی دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
مارینی. شاعر ایتالیائی (1569-1625م.) در فرانسه بنام ’کاوالیه مارن’ مشهور است. سبک باارزش او بنام ’مارینیسم’ در قرن هفدهم نفوذ قابل توجهی در ادبیات فرانسه داشته است. او راست ’ادونی’. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
نویسندۀ فرانسوی (1688- 1763 میلادی) او ابتدا به نوشتن آثار جدی آمیخته با کنایات مضحک و نگارش وقایع روزمره توجه داشت و سپس به تآتر و کمدی روی آورد. او در تدوین آثارش بعلت بکار بردن زبانی ساده و ظریف موجد سبکی بنام ’ماریووداژ’ گردید. او راست: غافلگیری عشق. ناپایداری مضاعف. بازی عشق و اتفاق. هبه... او دو کتاب داستان هم دارد که از کارهای عمده اوست و عبارتند از ’زندگی ماریان’ و ’روستائی تازه به دوران رسیده’. او به عضویت فرهنگستان فرانسه نائل گردید. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دوک راگوز ومارشال فرانسوی (1774-1852 میلادی) او حاکم ولایت ’ایلیرین’ بود و در پرتقال و لایپزیک جنگ کرد و در حوادث سال 1814 در شمار افراد ممتاز محسوب گردید. پس از آنکه متحدان، پاریس را اشغال کردند بطور محرمانه با آنان در نحوۀ کناره گیری ناپلئون از سلطنت و دیگر امور اجتناب ناپذیر موافقت کرد. او خاطرات خود را بصورت کتابی درآورد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام برادراورنگ خان پادشاه اقوام کرایت که چنگیزخان مغول دختراو ’سرقوینی بیکی’ را به پسر چهارمش ’تولوی’ داد و این زن (دختر چاکمبو) محبوبترین خواتین تولوی و مادرچهار پسر او: منکوی قاآن، قوبیلای قاآن، هولاکوخان و اریق بوکا بود. (تاریخ جهانگشای ج 1 حاشیۀ ص 84)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ’میان دربند’ است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 300 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
به معنی تازه بختی باشد یعنی بخت و دولت تازه و نو، (برهان)، تازه بختی، (جهانگیری)، تازه و نو و مساعدت بخت، (آنندراج) (انجمن آرا)،
و رجوع به حاشیۀ همین صفحه شود
لغت نامه دهخدا
بهند دو قواست، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تارمو
تصویر تارمو
خیلی باریک، تای مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماربه
تصویر ماربه
ماربه در فارسی مونث مارب: نیاز حاجت نیاز جمع مارب
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی خیزران پارسی است و تازی گشته آن خیزران است تازی است خیزران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مار بوآ
تصویر مار بوآ
اژدر مار بر غمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربو
تصویر داربو
عود، داروی خوشبو که در آتش ریزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گامبو
تصویر گامبو
دارای اندام درشت و چاق و بدقواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بامبو
تصویر بامبو
خیزران
فرهنگ فارسی معین
نوعی گیاه دارویی که در مناطق استپی البرز روید
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۴۰۰۰ متر در کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
کشت کننده، کسی که کار کشاورزی کند، کشت می کنم
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع قارچ
فرهنگ گویش مازندرانی
دارا سرمایه دار
فرهنگ گویش مازندرانی
پرخور، خورنده، فرزندان تحت تکفل، بیماری خوره که مسری است، جذام
فرهنگ گویش مازندرانی
شب اول هر ماه
فرهنگ گویش مازندرانی