جدول جو
جدول جو

معنی ماردین - جستجوی لغت در جدول جو

ماردین(رَ)
یاقوت در وصف آن نویسد: قلعۀ مشهوری است بر قلۀ کوه جزیره مشرف بردنیسر و دارا و نصیبین و پیش آن ربض بزرگی است که در آن بازارها و مدرسه ها و کاروانسرهاست و خانه هایش مانند پلکانهاست که هر خانه مشرف بر خانه زیرین است. (از معجم البلدان). نام شهری است میان سنجار و بغداد و قلعۀ آن شهباد نام دارد و جامه های مرغز ماردینی منسوب بدین شهر است. (از سفرنامۀ ابن بطوطه). این شهر از شهرهای کردستان و در دامنۀ جنوبی قراجه داغ واقع است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
نه ز هند و نه ز روم و نه ز چین
نه زشام و نه عراق و ماردین.
مولوی.
و رجوع به حبیب السیرچ خیام ج 2 صص 491- 550 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اردین
تصویر اردین
(پسرانه)
راستین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارلین
تصویر مارلین
(دخترانه)
برج، پناهگاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارتین
تصویر مارتین
(پسرانه)
رهبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناردین
تصویر ناردین
گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز، ساقۀ سخت و ریشه سخت شبیه مامیران که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، نردین، سنبل رومی
فرهنگ فارسی عمید
نوعی ماهی دریایی کوچک فلس دار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماردی
تصویر ماردی
سرخ رنگ، گلگون، برای مثال چو بردارد ز پیش روی اوثان / حجاب ماردی دست برهمن (منوچهری - ۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
(رِ دَ)
قلعه ای است و در حال نصب و جر ماردین گویند. (منتهی الارب). قلعه ای است در جزیره ابن عمرو، این کلمه معرب به حروف است رفعش با واو و نصب و جرش بایاء می باشد گویند: هذه ماردون و رایت ماردین و مررت بماردین. (از اقرب الموارد). رجوع به ماردین شود
لغت نامه دهخدا
از ولایات هندوستان است و به سال 405 هجری قمری به دست سلطان محمودغزنوی گشوده شد، مؤلف ’تاریخ دیالمه و غزنویان’ آرد: سلطان محمود در سال 404 جنگ بزرگ دیگری در محل ناردین یکی از نقاط صعب العبور هندوستان کرده است که درتاریخ محاربات این پادشاه اهمیت فراوان دارد، سلطان محمود با لشکریانی عظیم در اواخر پائیز سال 404 به جانب هندوستان حرکت کرد اما سرمای شدید مانع از ادامۀ راه شد و ناگزیر به غزنین مراجعت کرد و تا فرارسیدن بهار به رفع نواقص سپاه پرداخت و در آغاز سال 405عازم هندوستان شد و در چند منزلی ناردین صف آرائی کرد و پس از نبردی سخت و دادن تلفات بسیار بر ناردین دست یافت، (از تاریخ دیالمه و غزنویان ص 240 و 241)
لغت نامه دهخدا
سنبل رومی، (قانون ابوعلی سینا چ تهران ص 214) (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (بحر الجواهر) (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری)، سنبل رومی را گویند و آن زردرنگ می باشد و اگر در سرمه داخل کنند موی مژه را برویاند، (برهان قاطع) (آنندراج)، اسارون، (فرهنگ دزی)، نردین و ناردین: سنبل رومی، معرب نرذس یونانی است، (اقرب الموارد)، سنبل الطیب، (ناظم الاطباء)، مؤلف اختیارات بدیعی آرد: آن بیخی است به لون مشابه مامیران و عروق الصفر بود و به شکل اسارون ریشه ریشه داشته باشد لیکن ریشه آن باریکتر از ریشه اسارون بود، نیکوترین فربه تازه و خوشبوی و آنچه به سپیدی مایل بود بد باشد و طبیعت ناردین گرم بود در دوم و خشک بود در سیم، در کحلها کنند موی مژه برویاند و وی بول و حیض براند و ورم رحم را نافع بود، در طبیخ وی نشستن و یکدرم از وی فالج و لغوه را نافع باشد و اسحاق گوید مضر است به شش و مصلح وی کتیرا بود با عسل و بدل وی سنبل هندی بود، (از اختیارات بدیعی)، و نیز رجوع به تاج المصادر بیهقی شود، اسم یونانی مطلق سنبل است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، کلمه یونانی است و اگر تنها گفته شود منظور سنبل هندی است، و اگر ناردین قلیطی گفته شود منظور سنبل اقلیطی یا سنبل رومی است و ناردین أوری سنبل جبلی و ناردین اعر با معنایش سنبل بری است و به سنبل جبلی و فرو و اسارون گفته می شود زیراهمه اینها را بری می گویند، (ابن بیطار ج 2 ص 175)
لغت نامه دهخدا
مادینه، مادۀ هر حیوان عموماً، (آنندراج)، نوع مؤنث ازهر حیوانی، (ناظم الاطباء)، و رجوع به مادینه شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 65 هزارگزی شمال سعیدآباد با 100 تن جمعیت، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای از مضافات اصفهان، (ناظم الاطباء)، ناحیه ای است مشتمل بر پنجاه وهشت پاره ده از مضافات اصفهان، گویند تمام آن ناحیه بمنزلۀیک باغ است به سبب پیوستگی باغستان بهم، (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری)، ناحیت ماربین پنجاه و هشت پاره دیه است خوزان و قرطان و رنان و اندوان معظم قرای آن و به حقیقت این ناحیت همچون باغی است از پیوستگی باغستان و دیهها باهم متصل ... (نزههالقلوب چ گای لیسترانج مقالۀ سوم ص 50)، نام دهستان بخش سدۀ شهرستان اصفهان است این دهستان در سازمان (کذا) جزو بخش نجف آباد است، ولی در سازمان فرمانداری جزء بخش سده منظور شده است، نظر به اینکه دهستان ماربین شامل تمام بخش سده می باشد لذا درباره حدود و مشخصات آن به بخش سده مراجعه شود، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10) :
اصفهانا در آرزوی توام
شوقمند دیار کوی توام
ماربینت که نسخۀ ارم است
آفتاب اندر و درم درم است،
صدرالدین خجندی (از آنندراج)،
و رجوع به ترجمه محاسن اصفهان شود
دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان است که در جنوب باختری شوسۀ اردستان به نائین واقع است و 1000 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
رنگ سرخ و گلگون را گویند مطلقاً. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). سرخ را گویند. (جهانگیری) (از صحاح الفرس) :
خروشان و کفک افکنان و سلیحش
همه ماردی گشته و خنگش اشقر.
خسروی.
نماز شامگاهی گشت صافی
ز روی آسمان ابر معکن
چو بردارد ز پیش روی اوثان
حجاب ماردی دست برهمن.
منوچهری (از آنندراج).
، هرچیز سرخ را هم گفته اند. (برهان).
- شراب ماردی،سلیل. (از منتهی الارب، ذیل سلیل). رجوع به سلیل شود
لغت نامه دهخدا
از ’مار’ (خزندۀ معروف) + ’ین’ (پساوندی که چون در آخر اسم درآید صفت نسبی سازد)، ماردار، پر از مار، مارلاخ:
رهت مارین و کهسارت پلنگین
گیا و سنگش از خون تو رنگین،
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بویراحمد گرمسیری است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 508 تن سکنه دارد که از طایفۀ بویراحمد گرمسیری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان رودبار است که در بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع است و 201 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
مارتینی، نام قسمی تفنگ، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
منسوب است به ماردین از بلاد جزیره. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در سه فرسنگ و نیمی شمال رام هرمز. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
نوعی ماهی دریائی است از نوع ’آلوز’ شبیه به شاه ماهی ولی کوچک تر از آن بطول نزدیک به 25 صدم گز، موسم صید آن از خرداد تا آبان است، ساردین گذشته از آنکه بصورت تازه مصرف میشود کنسرو آن آغشته به روغن در قوطیهای سربستۀ آهن سفید نگهداری میشود، کنسرو ساردین از اقلام مهم تجارتی است، در برهان قاطع بصورت سردین آمده است، رجوع به سردین شود
لغت نامه دهخدا
نام شهر، (از لطایف) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
مارتین تئودور هوتسما، مستشرق هلندی، وی زبان عربی و فارسی و ترکی را می دانست و در دانشگاه ’اوترخت’ تدریس می کرد و از اولین کسانی است که در سال 1906 میلادی به ایجاد دائرهالمعارف اسلامی همت گماشت، اوراست: فهرست کتابهای شرقی محفوظ در آکادمی لیدن جزءششم و فهرست کتابهای عربی و ترکی موجود نزد بریل صاحب کتاب خانه لیدن در دو جزو، او به نشر کتابهای عربی اهتمام ورزید از آنجمله تاریخ یعقوبی و دیوان اخطل و الاضداد ابن انباری و زبدهالنصره و نخبهالعصرۀ بنداری را منتشر ساخت، (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 121)
لغت نامه دهخدا
جمع مفرد، تک ها ایوک ها ساده ها جمع مفرد در حالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ماهی دریائی است از نوع (آلوز) شبیه به شاه ماهی ولی کوچکتر از آن بطول نزدیک به 52 صدم گز، موسم صید آن از خرداد تا آبان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارتین
تصویر مارتین
نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجردین
تصویر مجردین
جمع مجرد، یالغوزان لغندران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماریدن
تصویر آماریدن
شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته ناردین سنبل رومی از گیاهان سنبل الطیب، سنبل رومی. یا ناردین اقلیطی. سنبل رومی
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ گلگون: خروشان و کفک افکنان و سلیحش همه ماردی گشته و خنگش اشقر. (خسرو لفا اق. 525) توضیح در رشیدی و فرهنگ نظام به دقیقی نسبت داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی کمه دو سر آن باریک و میانش ضخیم است و خمیر نان را بوسیله آن تنک سازند، جمع وارد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : (... اخبار واردین بمسامع امرا عظام رسید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساردین
تصویر ساردین
انواع ماهی کوچک که به صورت کنسرو مصرف می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماردی
تصویر ماردی
((رِ))
سرخ، گلگون
فرهنگ فارسی معین
ساقه ی اصلی گیاهانی که مثل پیچک به دور هر چیزی پیچند
فرهنگ گویش مازندرانی
اسب ماده، مادیان
فرهنگ گویش مازندرانی