جدول جو
جدول جو

معنی مارتن - جستجوی لغت در جدول جو

مارتن
(تَ)
کسی که تنش مثل مار باشد. (آنندراج). آنکه تن و بدن وی مانند مار باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مارتن
آنکه بدنش بشکل و هیئت مار باشد
تصویری از مارتن
تصویر مارتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مارتین
تصویر مارتین
(پسرانه)
رهبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
جعبۀ مقوایی که برای بسته بندی اجناس مختلف به کار می رود، جلد مقوایی، پوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارتن
تصویر تارتن
عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
تننده، در علم زیست شناسی عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تنندو، کراتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماراتن
تصویر ماراتن
دو، دو ماراتن، در ورزش دویدن به مسافت حدود ۴۲ کیلومتر. دراصل، نام خلیج و دهکده ای در یونان است که به گفتۀ برخی مورخان در سال ۴۹۰ قبل از میلاد در آن ناحیه جنگی میان سپاهیان ایران و یونان رخ داد و یک سرباز یونانی مسافت ۴۲ کیلومتر را دوید تا خبر فتح سربازان یونانی را به دهکدۀ ماراتن برساند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ عَ تَ)
ادیم معرتن، پوست پیراسته با گیاه عرتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ مار یعنی مارها، آهنگران، (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
مارتین تئودور هوتسما، مستشرق هلندی، وی زبان عربی و فارسی و ترکی را می دانست و در دانشگاه ’اوترخت’ تدریس می کرد و از اولین کسانی است که در سال 1906 میلادی به ایجاد دائرهالمعارف اسلامی همت گماشت، اوراست: فهرست کتابهای شرقی محفوظ در آکادمی لیدن جزءششم و فهرست کتابهای عربی و ترکی موجود نزد بریل صاحب کتاب خانه لیدن در دو جزو، او به نشر کتابهای عربی اهتمام ورزید از آنجمله تاریخ یعقوبی و دیوان اخطل و الاضداد ابن انباری و زبدهالنصره و نخبهالعصرۀ بنداری را منتشر ساخت، (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 121)
لغت نامه دهخدا
مارتینی، نام قسمی تفنگ، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بخش حومه شهرستان شهرضا است که 311 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
یا سراب ماران نام رودی است به خرۀ خزل نهاوند، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ژاک. فیلسوف فرانسوی که در سال 1882 در پاریس متولدشد. او مدافع ’نئوتومیسم’ بود و بر طرفداران برگسون غلبه یافت. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
مارزن. مارکش. عصائی که بر سر سیخی دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
از ’مار’ (خزندۀ معروف) + ’ین’ (پساوندی که چون در آخر اسم درآید صفت نسبی سازد)، ماردار، پر از مار، مارلاخ:
رهت مارین و کهسارت پلنگین
گیا و سنگش از خون تو رنگین،
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بویراحمد گرمسیری است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 508 تن سکنه دارد که از طایفۀ بویراحمد گرمسیری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عنکبوت را گویند. (برهان) (انجمن آرا). مؤلف برهان گوید: اگر پای عنکبوت بر کسی بندند که شبها تب میکرده باشد تب ازو مفارقت کند، اگر جایگاه عنکبوت را با علک رومی بخور کنند تمام بگریزند و الا بمیرند:
جولهی را در خراسان بد وطن
دام زرقش کار او چون کارتن.
سراج الدین راجی.
، جولا. جولاهه
لغت نامه دهخدا
نام دوایی است که آن را مروخوش گویند، بخار آن درد سر را نافع است، (برهان) (آنندراج)، نام دارویی که مرو خوش بو نیز گویند، (ناظم الاطباء)، معرب از یونانی مارن، (حاشیۀ برهان چ معین)، یکی از گونه های مریم نخودی، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به ابن بیطار ج 4 ص 216 شود، سنگی است که آن را با سرمه در چشم کشند سفیدی را ببرد، (برهان) (آنندراج)، یک قسم سنگی که در سرکه حل کرده در داروهای چشم داخل کنند، (ناظم الاطباء)، سنگی است که دفع بیاض العین را مفید است، (نزههالقلوب)
لغت نامه دهخدا
از پیشوایان دین مسیح است که در قرن هفتم میلادی در سوریه می زیسته است و فرقۀ مارونیه منسوب بدوست، (از قاموس الاعلام ترکی)، و رجوع به مارونیه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ تُ)
مورخ و یکی از کاهنان بزرگ مصر و معاصر بطلمیوس اول بود (قرن سوم پیش از میلاد و اوایل قرن چهارم) و در ایجاد هم آهنگی و اتحاد بین مذهب یونانیها و مصریهای قدیم کمکهای معنوی بسیار به وی کرد و بر اثر آن پرستشی ایجاد شد که به پرستش ’شاراپیش’ معروف گردید. تصور می کنند که اسم این مورخ مصری ’مرن تخوتی’ بوده یعنی محبوب رب النوع مصری که ’تت’ نام داشت. از کتاب این مورخ اکنون فقط قسمتهایی باقی مانده است. بعدها وقایعنگاران مسیحی و یهودی از نوشته های او استفاده کرده و مخصوصاً یهودیها آن را خلاصه کرده اند. این خلاصه حاوی فهرست تمام سلسله های فراعنۀ مصراست از اعصار قبل از تاریخ تا تسخیر ثانوی مصر به دست ایرانیها یعنی زمان اردشیر سوم هخامنشی. ’مانتن’ سی سلسله را با تعیین سنوات سلطنت آنها ذکر و تاریخ مصر را به سه قسمت تقسیم کرده است باید در نظر داشت که بعض اسناد مصری که بر اثر اکتشافات بدست آمده همه نوشته های او را تأیید نمی کند با این همه اطلاعاتی، مخصوصاً اطلاعاتی که راجع به دورۀ هخامنشی می دهد مفید و گرانبها است. (از ایران باستان ص 75). و رجوع به همین مأخذ ص 70، 74، 963، 1131، 1132 و 1134 شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
شهر کوچکی است در فرانسه و مرکز آرند یسمان کرس، واقع در 30 هزارگزی جنوب شرقی آژاکسیو. 5500 تن سکنه دارد. و آرندیسمان آن به 8 کانتن و 47 کمون تقسیم میشود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جلد مقوائی برای ضبط اوراق، پرونده. جزوه دان
لغت نامه دهخدا
(رُ تِ)
ماده ای که در پلاستهای ریشه هویج علاوه بر کلروفیل وجود دارد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 20)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جرج. دانشمند آمریکائی به سال 1884 میلادی در بلژیک به دنیا آمد و دانشگاه گنت را بپایان رسانید. از 1916 تا 1951 میلادی استاد تاریخ علم در دانشگاه هاروارد بود، و نیز از 1918 تا 1949 در تحقیقات مربوط به تاریخ علم مؤسسۀ کارنگی شرکت داشت. تا آخر عمر خود 1957 میلادی (2 فروردین 1335 هجری شمسی). رئیس اتحادیۀ بین المللی تاریخ علم و رئیس افتخاری انجمن تاریخ علم آمریکا، و نیز عضو افتخاری انجمهای تاریخ علم بلژیک و هلند و آلمان و ایتالیا و سوئد بود. از دانشگاههای براون و هاروارد و گوته و شیکاگو درجۀ دکتری افتخاری داشت. وی مصنف کتاب چند جلدی ’مقدمه’ یا ’مدخل بر تاریخ علم’ و ’تاریخ علم’ 2 جلد و کتابهای دیگر مقالات وبحثهای بسیار و ناشر نشریات متناوب ایسیس (ایزیس) (43 جلد 1913- 1952 میلادی) واوسیریس (ازیریس) (10 جلد 1936- 1950م.) بود و این 53 جلد اخیر بزرگترین مجموعۀ یادداشتها و بحثهای انتقادی است که تا زمان حاضر در خصوص تاریخ علم انتشار یافته است. رجوع به مقدمۀ تاریخ علم ترجمه احمد آرام چ 1336 تهران شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرکّب از: تار + تن، تننده، عنکبوت را گویند. (آنندراج) (فرهنگ نظام) ، جولاهه که بافندۀ جامه و اقمشه باشد، کنایه از کرم ابریشم است. رجوع به تارتنک، کارتن، کارتنه و کارتنک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از میرتن
تصویر میرتن
آنکه خود را بزرگ سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارتین
تصویر مارتین
نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارون
تصویر مارون
یکی از گونه های مریم نخودی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
عنکبوت را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارتن
تصویر تارتن
عنکبوت را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
((تُ))
جلد مقوایی برای نگه داری برگه ها، پوشه، جعبه مقوایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
((تَ))
عنکبوت، تار عنکبوت، کارتند، کارتنک، کارتینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
((تَ))
عنکبوت، جولاهه، نساج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارتن
تصویر تارتن
((تَ))
بافنده، عنکبوت، کرم ابریشم
فرهنگ فارسی معین