منسوب به ماده. چیزی که مربوط به ماده است. امور مادی: نفس... گوهری است چون گوهر مادی که او را صورتی نباشد... (مصنفات بابا افضل، از فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح فلسفی) کسی که ماده را اصل و اساس جهان آفرینش داند. ج، مادیون و مادیین. و رجوع به ماده و مادیون و مادیین شود، آنچه که مربوط به پول و اقتصاد است، پول پرست. مقتصد. (فرهنگ فارسی معین)
منسوب به ماده. چیزی که مربوط به ماده است. امور مادی: نفس... گوهری است چون گوهر مادی که او را صورتی نباشد... (مصنفات بابا افضل، از فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح فلسفی) کسی که ماده را اصل و اساس جهان آفرینش داند. ج، مادیون و مادیین. و رجوع به ماده و مادیون و مادیین شود، آنچه که مربوط به پول و اقتصاد است، پول پرست. مقتصد. (فرهنگ فارسی معین)
در تداول اصفهانیان، جوی بزرگ، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مجرای آب که از نهری برای زراعت عمومی قری و قصبات جدا کنند، کانال اصلی، شکاف گونه ای که میانۀ بعضی میوه هاست چون زردآلو و هلو و شلیر و مانند آن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، بن خربزه و هندوانه که به بته متصل است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
در تداول اصفهانیان، جوی بزرگ، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مجرای آب که از نهری برای زراعت عمومی قری و قصبات جدا کنند، کانال اصلی، شکاف گونه ای که میانۀ بعضی میوه هاست چون زردآلو و هلو و شلیر و مانند آن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، بن خربزه و هندوانه که به بته متصل است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مادی در فارسی: پارسی تازی گشته ماتکیک منسوب به ماده: چیزی که مربوط به ماده است امور مادی: نفس... گوهریست چون گوهرمادی که او را صورتی نباشد، آنچه که مربوط به پول و اقتصاد است، کسی که ماده را اصل واساس جهان آفرینش داند جمع مادیون مادیین، پول پرست مقتصد
مادی در فارسی: پارسی تازی گشته ماتکیک منسوب به ماده: چیزی که مربوط به ماده است امور مادی: نفس... گوهریست چون گوهرمادی که او را صورتی نباشد، آنچه که مربوط به پول و اقتصاد است، کسی که ماده را اصل واساس جهان آفرینش داند جمع مادیون مادیین، پول پرست مقتصد