جدول جو
جدول جو

معنی مادرداری - جستجوی لغت در جدول جو

مادرداری(دَ)
دارای مادر بودن. داشتن مادر، نگاهداری از مادر. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماردارو
تصویر ماردارو
فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، سیاه دارو، هزارشاخ، هزارکشان، هزارجشان، هزارافشان، ارجالون، بروانیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
آبستنی، آبستن بودن، حالت زن یا حیوان ماده از هنگام گرفتن نطفه تا موقع زاییدن، بارداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارداری
تصویر کارداری
شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن
حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها، برای مثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
(خُ تَ گَ)
آنکه دارای مادر است. آنکه در دامان مادر پرورش یافته.
- پدرمادردار، آنکه دارای اصل و نسب است. کسی که از خاندان مشهور و اصیلی باشد.
، آنکه از مادر خود نگاهداری کند. کسی که هزینۀ زندگی مادر را بعهده دارد. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
مراعات. جانبداری. طرفداری. علاقه
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
اربابی. آقایی. مهتری. منعمی. چاکرپروری. خادم نوازی:
در چاکرداری و سخا سخت ستوده ست
او سخت سخی مهتر و چاکرداری است.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(مَ ضَ)
عمل و شغل محضردار. سردفتری. صاحب محضری
لغت نامه دهخدا
(دَ)
منسوب به مادرزاد. حالت و کیفیتی که در هنگام تولد وجود دارد. مقابل عارضی: اندر طفلی تری مادرزادی فزون باشد و اندر پیری تری مادرزادی سخت کم باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و فربهی که مادرزادی باشد سردی و تری بر مزاج غلبه دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به مادرزادی شدن شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بی صبری. ناشکیبائی. (ازناظم الاطباء) ، ناچاری. لاعلاجی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
افزاری توانگری، چار پا داری ستور داری، دامپروری ثروتمندی توانگری، دارای چارپایان بودن، تربیت گاو و گوسفند واسب: شغل اهالی کشاورزی و مالداری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادر دار
تصویر مادر دار
آنکه دارای مادر است. یاپدر دار، آنکه از مادر خود نگاهداری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادیداری
تصویر نادیداری
غیر قابل رویت، نامرئی: (پس اگر آتش اندروی گیرد و لطیف بود زود آتش صرف شود و دودی از وی بشود پس مشف شود و نادیداری شود پندارند که بمرد) مقابل دیداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماردارو
تصویر ماردارو
یکی از گونه های فاشرا میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادر داری
تصویر مادر داری
دارای مادر بودن داشتن مادر، نگاهداری از مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
حاملگی، آبستنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
Gestation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gestation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gebelik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
임신
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
妊娠
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
הֵרָיוֹן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
गर्भावस्था
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
kehamilan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
การตั้งครรภ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
беременность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
zwangerschap
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gestación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gravidanza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gestação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
妊娠
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
ciążą
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
вагітність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
Schwangerschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
ujauzito
دیکشنری فارسی به سواحیلی