- ماخ (پسرانه)
- از شخصیتهای شاهنامه، نام سخندانی پیر و مرزبان هری و از راویان شاهنامه
معنی ماخ - جستجوی لغت در جدول جو
- ماخ
- سیم وزر قلب و ناسره،
برای مثال جوان شد حکیم ما، جوانمرد و دل فراخ / یک پیر زن خرید، به یک مشت سیم ماخ ، پست و خسیس(عسجدی - ۲۶)
- ماخ
- شخص پست و خسیس
- ماخ ((حَ ضَ))
- خسیس، پست، سیم و زر قلب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گریزنده
پا به ماه
مکان اخذ، جایی که چیزی رااز آن گیرند، محل صدور چیزی، جمع ماخذ، خاستگاه ها سرچشمه ها سرچشمه خاستگاه گرفتگاه، روش جمع ماخذ منابع سرچشمه ها: ماخذ تحقیقات تاریخی. جایی که از آن چیزی گیرند، مسلک روش، منبع اساس: ماخذ این قول کتاب... است جمع ماخذ
منبع، اصل و ریشه، نوشته یا کتابی که فرد مطلبی را از آن بگیرد
سوراخ گوش
سرفراز، متکبر
سینه بند زنان، پستان بند
صماخ، داخل گوش، سوراخ گوش
سوراخ شدن
بزرگ منشی
تو گوش هم زدن
بسیار مرتفع
داخل گوش، سوراخ گوش
برگرفته
خرابات، میخانه، قمارخانه
اسب دورگه از نژاد عربی و ترکی
برگرفته، گرفته شده، مورد مؤاخذه و بازخواست، مبتلا
مالیخولیا، بیماری روانی که عوارض آن عبارت است از افسردگی شدید، توّهم، هذیان و مانند آن، ملنخولیا، ملانکولی
بمعنی مالیخولیاست که خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام باشد، وسواس سوداوی
کوتاه شده ماخولیا گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولا در دنباله فلج عمومی یا تحت شکنجه شدید روحی وجسمی (محبوسانی را که شکنجه شدید میدهند) ویا بر اثر مرض صرع یا در اشخاص هیستریک و یا بطور مادر زادی پدیدآید. مبتلایان باین مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری مینمایند بنحوی که بحالت مرگ میرسند و گاهی خودکشی میکنند. برای معالجه این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد دیگر و از حوادث لازم است. این معالجه باید با تجویز داروهای مقوی قوای دماغی همراه باشد مالنخولیا خبط دماغ صبارا صباره، یکی از عواطف مرکب است و آن از تذکر حالات مطبوع مفقود واز اندوه فعلی که آنهارا احاطه کرده است و غیره ترکیب شده. توضیح 1 مالنخولیا بصورتهای: مالیخولیا ماخولیا ملنخولیا مالیخ مالنخ و غیره در آمده
جایی که در آن شراب نوشند و قمار کنند خرابات
جمع ماخوذ، بر گرفته ها گرفته شده ها جمع ماخوذ درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
ماخوذه در فارسی مونث ماخوذ برگرفته دریافت شده مونث ماخوذ: وجوه ماخوذه جمع ماخوذات
جمع ماخوذه، بر گرفته ها دریافت شده ها جمز ماخوذه
شرم زده رو در بایست
اخذ شده، گرفته شده بر گرفته، گرفتار گرفتار شده گرفته شده گرفتار جمع ماخوذین: زان کس که نوک تیغ جلاد ماخوذ بجرم حق ستایی. . (دهخدا. مجموعه اشعار. 4)، مسئول: روز قیامت ماخوذ باشیم. یا ماخوذ بحیا. به رودربایستی افتاده
آنچه خدا آفریده است از عالم و انسان و حیوان
مگر بیغر از، غیر از