جدول جو
جدول جو

معنی ماحوز - جستجوی لغت در جدول جو

ماحوز
(پسرانه)
نوعی شاهسپرم
تصویری از ماحوز
تصویر ماحوز
فرهنگ نامهای ایرانی
ماحوز
نوعی از شاهسپرم و آنرا مروماحوز نیز گویند، (آنندراج)، نوعی از شاهسپرم و آنرا مروماحوزی و مروماحوز نیزگویند، (از منتهی الارب)، خرنباش، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ریحانی است با گل اغبر مایل به سبزی و مروماحوزی و مرماحوز نیز گویند، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ماحوز
قریه ای است فرسنگی میانۀ جنوب و مغرب منامه، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

منسوب است به ماحوز از قرای شام، (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَوْ وِ)
بر خود پیچیده و مجتمع شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، یک سو رفته و گوشه نشین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحوز شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بازگردانیده شده. (ناظم الاطباء) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ وِ)
از خانمان به جای دیگر رونده. (آنندراج). برگشته و به جای دیگر رفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شتر سرفنده. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر گرفتار بیماری نحاز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نحاز شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
مرد سبک فهم و تیزخاطر و چالاک در کارها
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
از اعلام مردان عرب است
لغت نامه دهخدا
(مُ حَوْ وِ)
به نرمی و سبکی راننده شتران را سوی آب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرماخوز. نوعی از مرو که به فارسی مرزنجوش گویند. (ضریر انطاکی). نوعی از مرو. (بحر الجواهر). نوعی از مرو است، به پارسی مرو خشک خوانند و نیکوترین آن بستانی بود. (از مفردات ابن البیطار). جنسی از حی العالم. (مفاتیح العلوم). مرماهان. نوعی از برسفانج. مروماحوزی. خرنباش. مرماحوز، و آن گیاهی باشد چون مرو با برگهای خرد و گل سفید و بوی خوش. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مرماخوز پارسی مروخوش از گیاهان ولی باید دانست که واژه ای مرو در پارسی پهلوی برابر با گیاهی خوشبو آمده است و مروخوش پارسی است و مرماخوز دگر گشته آن گونه ای شمعدانی که آنرا شمعدانی دریایی نیز گویند مرماحوز. توضیح این گیاه را علف گربه نیز نامیده اند درحالی که همین نام بگیاهان دیگر از تیره های دیگر اطلاق شده
فرهنگ لغت هوشیار
محیط زیست
دیکشنری اردو به فارسی