ماجراجو(خَ بَ نِ) ماجراجوینده. هنگامه طلب. شرطلب. که پیوسته فتنه انگیزد و فتنه خواهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ادامه... ماجراجوینده. هنگامه طلب. شرطلب. که پیوسته فتنه انگیزد و فتنه خواهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) لغت نامه دهخدا
ماجراجو هنگامه، طلب، شر طلب، جوینده ماجرا ادامه... هنگامه، طلب، شر طلب، جوینده ماجرا تصویر ماجراجو فرهنگ لغت هوشیار
ماجراجو آشوب طلب، بلواطلب، بلوایی، شربه پاکن، شرطلب، غوغاطلب، فتنه جومتضاد: صلح جو، حادثه جو، واقعه طلبمتضاد: سلیم ادامه... آشوب طلب، بلواطلب، بلوایی، شربه پاکن، شرطلب، غوغاطلب، فتنه جومتضاد: صلح جو، حادثه جو، واقعه طلبمتضاد: سلیم فرهنگ واژه مترادف متضاد
ماجراجو Venturesome, Venturous ادامه... Venturesome, Venturous تصویر ماجراجو دیکشنری فارسی به انگلیسی