مثال ها، موردی مشابه مطلب اصلی که برای فهم بیشتر بیان می شود، مانندها، شبیه ها، مشابه ها، در فلسفه جهانی میان عالم اجسام و عالم ارواح، عالم مثل ها، فرمان ها، دستورها، حکم ها، تصویرها، شکل ها، پیکره ها، جمع واژۀ مثال
مثال ها، موردی مشابه مطلب اصلی که برای فهم بیشتر بیان می شود، مانندها، شبیه ها، مشابه ها، در فلسفه جهانی میان عالم اجسام و عالم ارواح، عالم مثل ها، فرمان ها، دستورها، حکم ها، تصویرها، شکل ها، پیکره ها، جمعِ واژۀ مثال
افزاری که بنّا با آن گل یا گچ می مالد در کشاورزی تختۀ بلندی که کشاورزان با آن زمین های شیار شده را هموار می کنند آلتی که با آن پارچه را آهار می زنند پر، لبالب
افزاری که بَنّا با آن گل یا گچ می مالد در کشاورزی تختۀ بلندی که کشاورزان با آن زمین های شیار شده را هموار می کنند آلتی که با آن پارچه را آهار می زنند پُر، لبالب
عقوبت. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (محیط المحیط) ، کاری که بدان عبرت گیرند. ج، مثولات، مثلات. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عذابی که در قرون گذشته به کسی رسیده باشد و بدان عبرت گیرند. ج، مثلات. (از اقرب الموارد) ، قطع گوش و بینی و دیگری از اعضاء. (ناظم الاطباء)
عقوبت. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (محیط المحیط) ، کاری که بدان عبرت گیرند. ج، مثولات، مَثُلات. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عذابی که در قرون گذشته به کسی رسیده باشد و بدان عبرت گیرند. ج، مَثُلات. (از اقرب الموارد) ، قطع گوش و بینی و دیگری از اعضاء. (ناظم الاطباء)
نشان سرای که اثرش باقی نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - جوز ماثل، تاتوره. (ناظم الاطباء). ، به خدمت ایستاده. (ناظم الاطباء) ، قائم و به زمین چسبیده و آن از اضداد است. (از منتهی الارب) (از مهذب الاسماء) ، مثل ماثل، در مبالغه گویند، ای جهد جاهد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نشان سرای که اثرش باقی نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - جوز ماثل، تاتوره. (ناظم الاطباء). ، به خدمت ایستاده. (ناظم الاطباء) ، قائم و به زمین چسبیده و آن از اضداد است. (از منتهی الارب) (از مهذب الاسماء) ، مثل ماثل، در مبالغه گویند، ای جهد جاهد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
موضعی است قرب مدینه در شعر قیس بن الخطیم: واﷲ ذی المسجد الحرام و ما جلّل من یمنه لها خنف انّی لاهواک غیر ذی کذب قد شف ّ منّی الاحشاء و الشّغف بل لیت أهلی و اهل أثله فی دار قریب بحیث نختلف. در تفسیر آن چنین گفته اند و ظاهر آن است که اسم زنی است. (معجم البلدان).
موضعی است قرب مدینه در شعر قیس بن الخطیم: واﷲ ذی المسجد الحرام و ما جُلِّل َ من یمنه لها خُنُف اِنّی لاهواک غیر ذی کذب قد شَف ّ منّی الاحشاءُ و الشَّغف بل لیت أهلی و اهل أثْلهَ فی دار قریب بحیث نختلف. در تفسیر آن چنین گفته اند و ظاهر آن است که اسم زنی است. (معجم البلدان).
ابن خلیفه السدوسی شاعر قرن اول هجری عرب که اشعار او در بیان والتبیین و عیون الاخبار ابن قتیبه دینوری آمده و عبدالملک بن المهلب را هجو کرده است. رجوع به فهرست اعلام البیان والتبیین و فهرست عیون الاخبار ج 2 شود
ابن خلیفه السدوسی شاعر قرن اول هجری عرب که اشعار او در بیان والتبیین و عیون الاخبار ابن قتیبه دینوری آمده و عبدالملک بن المهلب را هجو کرده است. رجوع به فهرست اعلام البیان والتبیین و فهرست عیون الاخبار ج 2 شود
ج مثال. فرمانها. (فرهنگ فارسی معین) : مناشیر تقدیر بموافقت تدابیر او موقّع و امثلۀ قضا برموجب رضای او موشح. (سندبادنامه). امثلۀ توقیعات او در اقطار جهان چون سوائر امثال و شوارد اشعار منتشر شد. (ترجمه تاریخ یمینی). بر قاعده معهود مناشیرو امثله و مخاطبات بتازی نویسند. (ترجمه تاریخ یمینی). پسر را پیش خواند و به اطراف و اقطار ممالک خراسان و غزنین و زابلستان به استدعاء لشکر امثله روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). فرمان شد تا او سرو سرورکتاب باشد و وزیر ایشان و... امثله و مناشیر او نویسد و سواد کند. (جهانگشای جوینی).
ج ِمثال. فرمانها. (فرهنگ فارسی معین) : مناشیر تقدیر بموافقت تدابیر او مُوَقَّع و امثلۀ قضا برموجب رضای او موشح. (سندبادنامه). امثلۀ توقیعات او در اقطار جهان چون سوائر امثال و شوارد اشعار منتشر شد. (ترجمه تاریخ یمینی). بر قاعده معهود مناشیرو امثله و مخاطبات بتازی نویسند. (ترجمه تاریخ یمینی). پسر را پیش خواند و به اطراف و اقطار ممالک خراسان و غزنین و زابلستان به استدعاء لشکر امثله روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). فرمان شد تا او سرو سرورکتاب باشد و وزیر ایشان و... امثله و مناشیر او نویسد و سواد کند. (جهانگشای جوینی).
مماثلت. مماثله. مانند و مشابه گردیدن. (از ناظم الاطباء). مانند شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). با کسی یا چیزی مانیدن. (دهار). مانند یکدیگر شدن. (از منتهی الارب). تماثل. مشابهت. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، تشبیه کردن. (از اقرب الموارد)
مماثلت. مماثله. مانند و مشابه گردیدن. (از ناظم الاطباء). مانند شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). با کسی یا چیزی مانیدن. (دهار). مانند یکدیگر شدن. (از منتهی الارب). تماثل. مشابهت. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، تشبیه کردن. (از اقرب الموارد)
افزاری که بنایان و گلکاران با آن کاهگل و گچ و آهن را بر دیوار و غیره مالند و آن را انواع است، تخته ای که برزیگران بر زمین شیار کرده کشند تا کلوخ های آن را نرم کنند و زمین را هموار سازند، افزاری که جولاهگان از خس مانند جاروب و لیف
افزاری که بنایان و گلکاران با آن کاهگل و گچ و آهن را بر دیوار و غیره مالند و آن را انواع است، تخته ای که برزیگران بر زمین شیار کرده کشند تا کلوخ های آن را نرم کنند و زمین را هموار سازند، افزاری که جولاهگان از خس مانند جاروب و لیف