جدول جو
جدول جو

معنی ماتکل - جستجوی لغت در جدول جو

ماتکل
نوعی ابزار برای تراشیدن قاشق چوبی، وسیله ای برای بیرون
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماکل
تصویر ماکل
خوردنی، خوراکی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ کِ)
کار مشتبه. (آنندراج) (از منتهی الارب). کار مشتبه و مشکل. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتکال شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ کَ)
طعام و خوردنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، مآکل. (ناظم الاطباء) ، کسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مکسب. (ذیل اقرب الموارد) ، خوردنگاه. خوردن جای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ بَ)
خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اکل. رجوع به اکل شود، معدوم ساختن و منه الحدیث: الحسد یأکل الایمان کما تأکل النار الحطب. (منتهی الارب). فانی و نابود کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
کار آمیخته و ملتبس. (آنندراج) (از اقرب الموارد). کار مشکل و آمیخته و درهم و ملتبس. (ناظم الاطباء) ، گوشه گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دو نر گاو همدیگر سرون زننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتکال شود
لغت نامه دهخدا
(مُتْ تَ کِ)
از ’وک ل’، آن که باو کاری گذاشته شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که کاری را به کسی واگذار میکند و اعتماد بر آن می نماید. (ناظم الاطباء). رجوع به اتکال شود
لغت نامه دهخدا
طعام و خوردنی فرانسوی دو کانه، جمع ماکل، خورش ها خوراک ها خوردنی ها خورش خوردنی خوراک اشکال بلورینی که در ساختمان کانیها از اجتماع دو یا چند بلور حاصل شود و یا دونیم بلور در یک کانی بمنظور پیدا کردن عناصر تقارنی بیشتری نسبت بهم تغییر وضع دهند و شکلی حاصل کنند که جزبلور اصلی است. در این حالت آنرا ماکل آن کانی نامند. ماکل ها بر دوقسمند: یکی ماکل ساده که عبارت از ماکل بهم چسبیده است یعنی دو فرد بلور و یادو نیم فرد بلور در یک سطح صاف بهم ملصق میشوند که این سطح التصاق سطح تقارن ماکل نیز خواهد بود و دیگر ماکل درهم یا ماکل تداخلی است که محل التصاق دو فرد یا دو نیم فرد بلور یک سطح صاف نیست و این دو قسمت درهم داخل شده اند و بنابراین سطح التصاق سطح تقارن نخواهد بود و در این وضع سطح تقارن دیگری پیدا میکنند، جمع ماکل خوردنیها خوراکها: زاهد کسی باشد که او را به آنچه تعلق بدنیادارد مانند ماکل و مشارب... رغبت نبود. خوردنی خوراکی جمع ماکل
فرهنگ لغت هوشیار
مارمولک
فرهنگ گویش مازندرانی
از خانواده ی مارمولک، سوسمار
فرهنگ گویش مازندرانی
ماده، در مقابل نر
فرهنگ گویش مازندرانی
سایه ی اشیا در نور ماه
فرهنگ گویش مازندرانی