جدول جو
جدول جو

معنی ماترک - جستجوی لغت در جدول جو

ماترک
اموالی که از مرده باقی مانده باشد، ارث
تصویری از ماترک
تصویر ماترک
فرهنگ فارسی عمید
ماترک
(تَ رَ)
برجای مانده. آنچه مرده بجای ماند. ترکه. مرده ریگ. میراث. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مرده ریگ و میراث و ماترک در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
ماترک
آنچه بجا مانده برجای مانده، آنچه از مرده بجای ماند، میراث، ارث، ترکه آنچه که از کسی (مخصوصا مرده) بجای مانده
فرهنگ لغت هوشیار
ماترک
((تَ رَ))
میراث، آنچه که از شخص مرده به جا می ماند
تصویری از ماترک
تصویر ماترک
فرهنگ فارسی معین
ماترک
وامانده
تصویری از ماترک
تصویر ماترک
فرهنگ واژه فارسی سره
ماترک
ترکه، مرده ریگ، میراث
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ماده ای رنگی که از مواد شیمیایی تهیه می شود و زنان برای رنگ کردن لب خود به کار می برند، روژلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معترک
تصویر معترک
رزمگاه، میدان جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
ویژگی چیزی که مال چند نفر باشد، آنچه چند نفر در آن سهم داشته باشند و همه از آن بهره ببرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
آنکه در مالی یا ملکی با دیگری شریک است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ما ترک
تصویر ما ترک
مرده ماند مر دری
فرهنگ لغت هوشیار
ماده سرخرنگی که زنان به لب مالند، روژلب، لوازم آرایش بانوان فرانسوی گنجار گلگونه ای که زنان درآرایش به کاربرند ماده ای سرخ که زنان بلب مالند
فرهنگ لغت هوشیار
راه عام، دارای شریک و شریک دار، چیزی که مال چند نفر باشد چند همبایه، چند واره چند مانک واژه ای که چند مانک یا آرش دارد چون: شیر همباز همباغ هنباز انباز، همبست آنچه متعلق بچند تن باشد، لفظی که دو معنی یا زیاده از دو معنی دارد و آن لفظ رابرای هریک از آن معانی وضع کرده باشند و علاقه ای از علاقه های مجاز در آن یافته نشود مثل جاریه که بمعنی کنیز و آفتاب و کشتی است عین که معانی متعدد دارد. کسی که در مالی یا ملکی با دیگری شریک است، کسی که روزنامه یا مجله ای را آبونه است، جمع مشترکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معترک
تصویر معترک
رزمگاه، هنگامه (معرکه) میدان جنگ معرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
((مُ تَ رِ))
شریک و انباز در چیزی، کسی که روزنامه یا مجله ای را آبونه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماتیک
تصویر ماتیک
از انواع لوازم آرایش که با آن لب ها را رنگ کنند، روژ لب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معترک
تصویر معترک
((مُ تَ رِ))
میدان جنگ، معرکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
((مُ تَ رَ))
دارای شریک، شریک دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
خریدار، میانوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
Concerted, Joint, Mutual, Subscriber
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
concerté, commun, mutuel, abonné
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
협력된 , 공동의 , 상호의 , 구독자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
ortaklaşa, ortak, karşılıklı, abone
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
terpadu, bersama, saling, pelanggan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
সমন্বিত , যৌথ , পারস্পরিক , গ্রাহক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
संयुक्त , संयुक्त , आपसी , ग्राहक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
concertato, comune, reciproco, abbonato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
concertado, conjunto, mutuo, suscriptor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
gezamenlijk, wederzijds, abonnee
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
узгоджений , спільний , взаємний , підписник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
согласованный , совместный , взаимный , подписчик
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
uzgodniony, wspólny, wzajemny, subskrybent
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
abgestimmt, gemeinsam, Abonnent
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
conjunto, mútuo, assinante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
协调的 , 联合的 , 共同的 , 订户
دیکشنری فارسی به چینی