جدول جو
جدول جو

معنی مابییتن - جستجوی لغت در جدول جو

مابییتن
ماه گرفتگی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مابین
تصویر مابین
در وسط، در میان، آنچه در میان است
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
دارای بدن نرم و لطیف. که اندامی ظریف و لغزان چون ماهی دارد:
همه ماهی تن آورده به کف جام صدف
من نهنگم نه حریف صدف ایشانم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
از نواحی شیراز است، (انجمن آرا) (آنندراج)، مایین شهرکی است در میان کوهستان افتاده در زیر گریوه ای و سر راه است و سردسیر است و آب روان خوش دارد وغله و میوه خیزد نه بسیار ... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 123)، شهرکی است در میان کوهستان بر راه کوشک زرد و هوایش معتدل و به سردی مایل است آب روان دارد و حاصلش غله و میوه ... و آنجا مزار شیخ گل اندام است و در پای گریوه، مزار امام زاده اسماعیل بن موسی کاظم است و آن شهرک قصبۀ عمل ’رامجرد’ است، (نزههالقلوب چ لیدن جزء3 ص 124)، شهری میان کوشک زرد و شیراز، ابن بطوطه گوید از یزد خاص (یزد خواست) به دشت روم و از آنجا به مایین رفتم، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به نزههالقلوب ص 123، 185 و 218 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ژاک. فیلسوف فرانسوی که در سال 1882 در پاریس متولدشد. او مدافع ’نئوتومیسم’ بود و بر طرفداران برگسون غلبه یافت. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مادْ دی ین)
جمع واژۀ مادی در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند). (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادیون و مادی و ماده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مابین
تصویر مابین
در میان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادیین
تصویر مادیین
جمع مادی درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعاتاین قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مابین
تصویر مابین
((بِ))
وسط، میان، میانه
فرهنگ فارسی معین
اندرون، بین، لا، میان، وسط، درمیان، دروسط، تفاوت، فرق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گام برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
جاگرفته شده، قالب شده
فرهنگ گویش مازندرانی
سوهان زدن، تیز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
عملی برای رفع پیچش شکمدر این شیوه ی درمان بیمار دراز کشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
پی ریزی کردن، بنیان نهادن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترسیدن، به واسطه ی ترس از جایی جستن
فرهنگ گویش مازندرانی
غلتیدن در سراشیبی، چهره پوشاندن، به سرعت آمد و شد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دویدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جلوگیری کردن، جلوی کسی یا چیزی را گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
خواب آلود شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
قلق کسی را به دست آوردن، طبع کسی را فهمیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آغاز، آغاز و شروع دوباره ی کاری، طرح چیستان، برقرار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدمه ی کار را فراهم کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیتن
فرهنگ گویش مازندرانی