منسوب به مای که به احکام نجوم و جادوگری مشهورند، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون ور چه به زمین برشد چون مردم مائی، منوچهری (یادداشت ایضاً)، از طالع میلاد تو دیدند رصدها اخترشمران رومی و یونانی و مائی، خاقانی، و رجوع به دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ذیل ص 447 شود
منسوب به مای که به احکام نجوم و جادوگری مشهورند، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون ور چه به زمین برشد چون مردم مائی، منوچهری (یادداشت ایضاً)، از طالع میلاد تو دیدند رصدها اخترشمران رومی و یونانی و مائی، خاقانی، و رجوع به دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ذیل ص 447 شود
کبر، عجب، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، خودپرستی، (منتهی الارب)، - مائی و منی، خودپرستی و تکبر، (منتهی الارب)، عجب و غرور و کبر، (آنندراج)، تفاخر به خانواده و به خود کردن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شوکت و صولت مائی و منی به حیثیتی میراند که در بوق ترکی نمی گنجید، (ترجمه محاسن اصفهان)، در بحر مائی و منی افتاده ام بیار می تا خلاص بخشدم از مائی و منی، حافظ
کبر، عجب، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، خودپرستی، (منتهی الارب)، - مائی و منی، خودپرستی و تکبر، (منتهی الارب)، عجب و غرور و کبر، (آنندراج)، تفاخر به خانواده و به خود کردن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شوکت و صولت مائی و منی به حیثیتی میراند که در بوق ترکی نمی گنجید، (ترجمه محاسن اصفهان)، در بحر مائی و منی افتاده ام بیار می تا خلاص بخشدم از مائی و منی، حافظ
منسوب به ماء، یعنی آبی و آبکی و آبدار. (منتهی الارب). بمعنی آبی منسوب به آب. (آنندراج). منسوب به ماء که یکی ازعناصر چهارگانه به عقیدۀ متقدمان بود: بیمار بد این ملکت زو دور طبیب او آشفته شده طبعش هم مائی و هم ناری. منوچهری. هستند جز تو اینجا استاد شاعران خود با لفظهای مائی با طبعهای ناری. منوچهری. - شکل مائی، از مجسمات، جسمی است که محیط است بر آن بیست مثلث متساویه الاضلاع والزوایا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، منسوب به ’ما’ یعنی کدامین. (ناظم الاطباء)
منسوب به ماء، یعنی آبی و آبکی و آبدار. (منتهی الارب). بمعنی آبی منسوب به آب. (آنندراج). منسوب به ماء که یکی ازعناصر چهارگانه به عقیدۀ متقدمان بود: بیمار بد این ملکت زو دور طبیب او آشفته شده طبعش هم مائی و هم ناری. منوچهری. هستند جز تو اینجا استاد شاعران خود با لفظهای مائی با طبعهای ناری. منوچهری. - شکل مائی، از مجسمات، جسمی است که محیط است بر آن بیست مثلث متساویه الاضلاع والزوایا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، منسوب به ’ما’ یعنی کدامین. (ناظم الاطباء)
ما بودن، هستی، وجود، کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر مایی ومنی: کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر، برای مثال در بحر مایی و منی افتاده ام بیار / می تا خلاص بخشدم از مایی و منی (حافظ - ۹۵۶)
ما بودن، هستی، وجود، کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر مایی ومنی: کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر، برای مِثال در بحر مایی و منی افتاده ام بیار / می تا خلاص بخشدم از مایی و منی (حافظ - ۹۵۶)
جانوری آبزی، مهره دار، خونسرد و دارای آبشش و باله که بعضی از انواع آن بدنی پوشیده از فلس دارند ماهی خاویار: در علم زیست شناسی هر یک از ماهی های خوراکی غضروفی، شامل اوزن برون، تاس ماهی و فیل ماهی که تخم آن ها به صورت خاویار مصرف می شود ماهی آزاد: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی دریازی با بدن کشیده که در رودخانه تخم ریزی می کند، آزادماهی ماهی برقی: در علم زیست شناسی نوعی ماهی با بدنی پهن و پوستی صاف که به وسیلۀ دستگاه مخصوصی که در بدن خود دارد نیروی برق تولید می کند، ماهی اژدر، سفره ماهی ماهی پرنده: در علم زیست شناسی نوعی ماهی با باله های پهن که در آب های گرم زیست می کند و می تواند تا ۵ متر از سطح آب بالا بجهد ماهی دودی: نوعی ماهی سفید که آن را از دریا صید می کنند و پس از خالی کردن شکم او گوشتش را مدتی در نمک می گذارند و بعد دود می دهند و نگه می دارند ماهی سفید: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی با گوشتی سفید که در دریای خزر زیست می کند ماهی شیم: در علم زیست شناسی نوعی ماهی سفید با خال های سیاه در پشت ماهی قزل آلا: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی از خانوادۀ ماهی آزاد، با پوستی پوشیده از خال های تیره که معمولاً در رودخانه ها زندگی می کند ماهی کولی: در علم زیست شناسی نوعی ماهی کوچک با قدی در حدود ۳۰ سانتی متر، شکمش سفید و پشتش آبی رنگ است
جانوری آبزی، مهره دار، خونسرد و دارای آبشش و باله که بعضی از انواع آن بدنی پوشیده از فلس دارند ماهی خاویار: در علم زیست شناسی هر یک از ماهی های خوراکی غضروفی، شامل اوزن برون، تاس ماهی و فیل ماهی که تخم آن ها به صورت خاویار مصرف می شود ماهی آزاد: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی دریازی با بدن کشیده که در رودخانه تخم ریزی می کند، آزادماهی ماهی برقی: در علم زیست شناسی نوعی ماهی با بدنی پهن و پوستی صاف که به وسیلۀ دستگاه مخصوصی که در بدن خود دارد نیروی برق تولید می کند، ماهی اژدر، سفره ماهی ماهی پرنده: در علم زیست شناسی نوعی ماهی با باله های پهن که در آب های گرم زیست می کند و می تواند تا ۵ متر از سطح آب بالا بجهد ماهی دودی: نوعی ماهی سفید که آن را از دریا صید می کنند و پس از خالی کردن شکم او گوشتش را مدتی در نمک می گذارند و بعد دود می دهند و نگه می دارند ماهی سفید: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی با گوشتی سفید که در دریای خزر زیست می کند ماهی شیم: در علم زیست شناسی نوعی ماهی سفید با خال های سیاه در پشت ماهی قزل آلا: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی از خانوادۀ ماهی آزاد، با پوستی پوشیده از خال های تیره که معمولاً در رودخانه ها زندگی می کند ماهی کولی: در علم زیست شناسی نوعی ماهی کوچک با قدی در حدود ۳۰ سانتی متر، شکمش سفید و پشتش آبی رنگ است
مانند مار کشنده بودن، برای مثال اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶) ماری کردن: هلاک کردن، کشتن، برای مثال اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
مانند مار کشنده بودن، برای مِثال اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶) ماری کردن: هلاک کردن، کشتن، برای مِثال اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
مائیه. روانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ازش (از انگور پرنیان و کلنجری) بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست. (چهارمقالۀ نظامی عروضی)، در صفت احجار کریمه بمعنی رونق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حجر یراد به عندالاطلاق جوهر کل جسم جماد سواء کانت فیه مائیه کالیاقوت او لا. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)
مائیه. روانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ازش (از انگور پرنیان و کلنجری) بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست. (چهارمقالۀ نظامی عروضی)، در صفت احجار کریمه بمعنی رونق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حجر یراد به عندالاطلاق جوهر کل جسم جماد سواء کانت فیه مائیه کالیاقوت او لا. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)
منسوب به سماء. آسمانی: آنچه با من میکند اندر زمان آفت دور سمائی میکند. سعدی. ، خدایی. آسمانی: این مملکت خسرو تأیید سمائی است باطل نشود هرگز تأیید سمائی. منوچهری
منسوب به سماء. آسمانی: آنچه با من میکند اندر زمان آفت دور سمائی میکند. سعدی. ، خدایی. آسمانی: این مملکت خسرو تأیید سمائی است باطل نشود هرگز تأیید سمائی. منوچهری
محمود بن علی سمایی مروزی (از ملازمان دربار سلطان سنجر) که سمای فضل در جبین او مبین بود و سخن او عظیم محکم و متین. آسمان نژه را نثار نشر او میکرد و سلک منظوم ثریا را از رشک نظم او از هم میگشاد و غزلهای آبدار او تاب در دل عشاق می آورد و نظم آبدار آتش در دل ارباب صنعت میزد و شعر او چون زمرد اصفر و یاقوت احمر عزیز و کم یاب است. این غزل از نتایج طبع اوست: دل از کار خود آنگه برگرفتم که با تو عشق بازی درگرفتم ز جان خویش دست آنگاه شستم که مهرت را چو جان در بر گرفتم بسا شب کز تو گفتم رو بتابم چو روز آمد غمت از سر گرفتم چو دانستم که با تو درنگیرد حدیثم زود از ره درگرفتم بباغ عشق شاخ وصل گشتم ولیکن هجر از او از برگرفتم مرا گفتی دل از ما برگرفتی گزافست یعلم اﷲ گر گرفتم. (ازلباب الالباب چ سعید نفیسی صص 345- ص 348)
محمود بن علی سمایی مروزی (از ملازمان دربار سلطان سنجر) که سمای فضل در جبین او مبین بود و سخن او عظیم محکم و متین. آسمان نژه را نثار نشر او میکرد و سلک منظوم ثریا را از رشک نظم او از هم میگشاد و غزلهای آبدار او تاب در دل عشاق می آورد و نظم آبدار آتش در دل ارباب صنعت میزد و شعر او چون زمرد اصفر و یاقوت احمر عزیز و کم یاب است. این غزل از نتایج طبع اوست: دل از کار خود آنگه برگرفتم که با تو عشق بازی درگرفتم ز جان خویش دست آنگاه شستم که مهرت را چو جان در بر گرفتم بسا شب کز تو گفتم رو بتابم چو روز آمد غمت از سر گرفتم چو دانستم که با تو درنگیرد حدیثم زود از ره درگرفتم بباغ عشق شاخ وصل گشتم ولیکن هجر از او از برگرفتم مرا گفتی دل از ما برگرفتی گزافست یعلم اﷲ گر گرفتم. (ازلباب الالباب چ سعید نفیسی صص 345- ص 348)