جدول جو
جدول جو

معنی مئیج - جستجوی لغت در جدول جو

مئیج
کشمکش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مایج
تصویر مایج
موج زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزیج
تصویر مزیج
مزاج ها، اوضاع دستگاه گوارش، وضع معده ها و روده ها، کنایه از مجموعه کیفیت های جسمی و روحی، در طب قدیم هر کدام از کیفیت های چهارگانه در بدن انسان یا مواد خوراکی که عبارت است از مثلاً سرد، گرم، خشک و تر، کنایه از سرشت ها، طبیعت ها، کنایه از حالت ها، وضعیت ها، جمع واژۀ مزاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهیج
تصویر مهیج
هیجان آور، برانگیزنده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
زرع مئیف، کشت آفت رسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از ’م ش ج’، آمیخته. ج، امشاج. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، آب مرد که با آب زن آمیخته گردد. (از ذیل اقرب الموارد) (از دهار). و رجوع به امشاج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
برانگیزنده. مهیّج، غبار برانگیزنده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ یْ یِ)
به هیجان آورنده. انگیزاننده. برانگیزنده. برانگیزاننده. آغالنده برآغالاننده. مهیج، غبار برانگیزنده. (غیاث). مهیج
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ملج . یکی از انواع نارون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نامی است که در کتول و رامیان به درخت نارون نهند. و رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 210 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شیرخواره. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) شیرخوار. ج، ملج. (ناظم الاطباء) ، مرد بزرگ قدر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نازک و نازپرورده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نرم و لطیف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گاییده. (منتهی الارب ذیل ا ی ر). امراءه مئیر، زن گاییده شده. (ناظم الاطباء) ، امر مئیر، کار دشوار. (از منتهی الارب ذیل م ء ر). (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِءْ یَ)
بسیار گاینده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
جمع واژۀ مائه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از منتهی الارب). صدها:
خود گرفتم کنند و نیز نهند
پای بر پایۀ الوف و مئین.
انوری.
و رجوع به مائه و مائین شود، سوره هایی از قرآن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مئون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بادام تلخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اشکور تنکابن شهرستان شهسوار، واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری شهسوار با 129 تن جمعیت، آب آن از چشمه و راه آن مالرو و صعب العبور است، بین راه این ده و لاک تراشان سر گردنۀ میان کوه زیارتگاهی در قلۀ سفیدکوه واقع است و به شاه سفیدکوه معروف، و زیارتگاه اهالی اشکور تنکابن و ییلاقات مجاور آن است، آبشارهای متعددی دارد، در زمستان عده ای از سکنۀ آن برای امرار معاش به گیلان ومازندران می روند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 72 هزارگزی شمال خاور زرقان با 112 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
صورت ممال مزاج است. مزاج:
آن چنانی ز عشق و طبع و مزیج
که نسنجی به چشم عاقل هیچ.
سنائی (حدیقه چ مدرس ص 335).
و رجوع به مزاج شود.
- هم مزیج، همنشین. همدم:
خاک است طینت تو و با آب هم مزیج
دلو است طالع تو و با چرخ هم عنان.
خواجوی کرمانی (در وصف حمام).
ورجوع به مزاج شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
مائج. موج زننده: و سلطان چون فحل هایج و بحر مایج دودسته شمشیر می زد. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 276). و هر دو چون دو طود هایج و دوبحر مایج از جای برخاستند. (مرزبان نامه). و بر مقاومت و مبارزت صبورتر گشتند، از بیرون نیز اوزار جنگ هایج تر شد و بحر حرب مایج تر گشت. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
درآمیخته شدن. (منتهی الارب از مادۀ م ی ج). درآمیخته شدن کار کسی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهیج
تصویر مهیج
هیجان آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مئین
تصویر مئین
جمع ماه، سدها، سد چمراسه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشیج
تصویر مشیج
در آمیخته، یاخته گنی گنیاخته (سلول جنسی)
فرهنگ لغت هوشیار
مزاج بنگرید به مزاج مزاج: آن چنانی ز عشق و طبع و مزیج که نسنجی بچشم عاقل هیچ. (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی مائج: کوهه دار کوهه زن (کوهه موج) موج زننده: ... و هر دو چون دوطود هایج و دو بحر مایج از جای برخاستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهیج
تصویر مهیج
((مُ هَ یُِ))
هیجان آور، برانگیزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مایج
تصویر مایج
((یِ))
موج زننده
فرهنگ فارسی معین
برانگیزاننده، پرشور، شورانگیز، هیجان آور، هیجان انگیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کشمش، از توابع اشکور تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
کشمکش
فرهنگ گویش مازندرانی
مویز کشمش
فرهنگ گویش مازندرانی
برشته کن
فرهنگ گویش مازندرانی
کشمش پلو
فرهنگ گویش مازندرانی