جدول جو
جدول جو

معنی مئزره - جستجوی لغت در جدول جو

مئزره
(مِءْ زَ رَ)
مئزر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد). رجوع به مئزر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ / شِ فَ)
حزر. اندازه کردن چیزی را که چند است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَزْ زَ رَ)
مؤنث مبزّر. احوص بعضی از آن ریسمانهای گوشت قدید مبزره با چند هدیه و تحفۀ دیگر با او روانه کرد. (تاریخ قم ص 247). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ رَ)
جای شتر کشتن. ج، مجازر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ رَ)
ناقه مغزره، ماده شتر پرشیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ رَ)
میزر. ازار. (یادداشت مؤلف). رجوع به میزر شود
لغت نامه دهخدا
(مِءْ ثَ رَ)
آهنی که رندیده می شود بدان باطن سپل شتر تا پی آن گرفته شود. ئؤثور. (منتهی الارب). ابزاری آهنین که بدان رنده می کنند درون سپل شتر را تاپی آن گرفته شود. (ناظم الاطباء). آهنی که بوسیلۀ آن درون سم شتر را بتراشند تا اثر پای او در زمین شناخته شود و بتوان از پی آن رفت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ زَرْ رَهْ)
زره پوش. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج در 17هزارگزی شرق سنندج و 3هزارگزی کوله مرد در منطقه کوهستانی سردسیر واقع و دارای 200 تن سکنه است. آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات، لبنیات، حبوبات، میوه جات، قلمستان و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
چراغ. (ناظم الاطباء) ، چراغدان. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (رشیدی) (برهان). مشکوه که به معنی چراغدان است. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(مِءْ زَ)
چادر. ج، مآزر. (منتهی الارب). چادر و ازار وزیرجامه و فوطه و لنگی که بر کمر بندند. (ناظم الاطباء). ازار. فوطه. لنگ. چادر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ازار. مئزره. مئزار. ازر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِءْ رَ)
از ’م ٔر’، کینه و دشمنی. ج، مئر، سخن چینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مزره
تصویر مزره
چراغدان مرزه
فرهنگ لغت هوشیار
میزر در فارسی از ریشه پارسی ازار شلوار، دستار پارچه ای که بکمر بندند ازار، دستار عمامه. میزر در فارسی: تازی از ریشه پارسی ازار لنگ، دستار
فرهنگ لغت هوشیار
مزرعه
فرهنگ گویش مازندرانی