جدول جو
جدول جو

معنی میزره

میزره(مَ زَ رَ)
میزر. ازار. (یادداشت مؤلف). رجوع به میزر شود
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با میزره

میسره

میسره
جِناحِ چَپ، طرف چپ، مقابلِ مِیمَنِه، جِناحِ اَیسَر، جَرانغار
در امور نظامی طرف چپ میدان جنگ، سربازان طرف چپ میدان جنگ
میسره
فرهنگ فارسی عمید

میسره

میسره
میسره در فارسی (جرانغار در مغولی)، چپگاه ،طرف چپ، جانب چپ میدان جنگ، جناح ایسر، مقابل میمنه، قسمتی از لشکریان که در جانب چپ میدان جنگ جای گیرند مقابل میمنه: (اصحاب مشامه درعرصات حضرت حشرگشته و میمنه بیخبر احزاب شیطان پیرامن جناب سلطان فرو گرفته و میسره غافل، جمع میاسر
فرهنگ لغت هوشیار

بیزره

بیزره
عصای سطبر دلنگ. چماق. بیزاره. ج، بَیازِر. (یادداشت مؤلف). عصای ستبر. (ناظم الاطباء). رجوع به بیزاره شود
لغت نامه دهخدا

بیزره

بیزره
بازداری. (از دزی ج 1 ص 135).
- اصحاب البیزره، بازداران. (دزی ج 1 ص 135). رجوع به بیزر شود.
- علم البیزره، علمی است که درباره پرندگان گوشتخوار و راه نگاهداری و نیرو و ضعف آنها بر صید و تیمارداری آن گفتگو میکند. (از کشف الظنون). دانش بازیاری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

محزره

محزره
حَزر. اندازه کردن چیزی را که چند است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مبزره

مبزره
مؤنث مُبَزَّر. احوص بعضی از آن ریسمانهای گوشت قدید مبزره با چند هدیه و تحفۀ دیگر با او روانه کرد. (تاریخ قم ص 247). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا