بسیار درنگ کننده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درخت خرما که باقی ماند ثمر آن تا آخر سرما و آخر ایام درو آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : نخله مئخار، درخت خرما که بار آن تا آخر زمستان باقی ماند و گویند تا آخر چیدن آن. ج، مآخیر. (از اقرب الموارد)
بسیار درنگ کننده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درخت خرما که باقی ماند ثمر آن تا آخر سرما و آخر ایام درو آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : نخله مئخار، درخت خرما که بار آن تا آخر زمستان باقی ماند و گویند تا آخر چیدن آن. ج، مآخیر. (از اقرب الموارد)
چادر. ج، مآزر. (منتهی الارب). چادر و ازار وزیرجامه و فوطه و لنگی که بر کمر بندند. (ناظم الاطباء). ازار. فوطه. لنگ. چادر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ازار. مئزره. مئزار. ازر. (اقرب الموارد)
چادر. ج، مآزر. (منتهی الارب). چادر و ازار وزیرجامه و فوطه و لنگی که بر کمر بندند. (ناظم الاطباء). ازار. فوطه. لنگ. چادر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ازار. مئزره. مئزار. اِزر. (اقرب الموارد)
دهی است از دهستان ده سردبخش بافت شهرستان سیرجان، در 88 هزارگزی جنوب بافت و دوهزارگزی غرب راه دولت آباد به بافت، در منطقۀ کوهستانی معتدل واقع و دارای یکصدتن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت است. مقبرۀ یکی از شیوخ زیارتگاه این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان ده سردبخش بافت شهرستان سیرجان، در 88 هزارگزی جنوب بافت و دوهزارگزی غرب راه دولت آباد به بافت، در منطقۀ کوهستانی معتدل واقع و دارای یکصدتن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت است. مقبرۀ یکی از شیوخ زیارتگاه این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ولفگانگ آمادئوس موزار (موتسارت) (1756-1791 میلادی) موسیقی دان و آهنگساز اتریشی که از سال 1762 تا 1779 میلادی با پدر و خواهرش که هر دو موسیقی دان بودند در مسافرتی طولانی از وین، هلند، پاریس، لندن و ایتالیا دیدن کرد و از 1781 میلادی بیشتر در وین اقامت داشت. در مدت کوتاه زندگی سی وپنج سالۀ خود 25 کنسرتو برای پیانو و 40 سونات برای سازهای زهی و تعدادی اپرا و آهنگهای دیگر ساخت. از اپراهای معروف او عروسی فیگارو، نی لبک سحرآمیز است
ولفگانگ آمادئوس موزار (موتسارت) (1756-1791 میلادی) موسیقی دان و آهنگساز اتریشی که از سال 1762 تا 1779 میلادی با پدر و خواهرش که هر دو موسیقی دان بودند در مسافرتی طولانی از وین، هلند، پاریس، لندن و ایتالیا دیدن کرد و از 1781 میلادی بیشتر در وین اقامت داشت. در مدت کوتاه زندگی سی وپنج سالۀ خود 25 کنسرتو برای پیانو و 40 سونات برای سازهای زهی و تعدادی اپرا و آهنگهای دیگر ساخت. از اپراهای معروف او عروسی فیگارو، نی لبک سحرآمیز است
ناودان. ج، مآزیب. مشتق از ازب الماء است یا معرب از فارسی است یعنی به میزاب را (کذا). (منتهی الارب). مأخوذ از میزاب فارسی، ناودان. (ناظم الاطباء). فارسی معرب است... و اهل حجاز و اهل مدینه و مکه آن را استعمال کرده اند و گویند: صلی تحت المیزاب. (از المعرب جوالیقی ص 326). و رجوع به میزاب شود
ناودان. ج، مآزیب. مشتق از ازب الماء است یا معرب از فارسی است یعنی به میزاب را (کذا). (منتهی الارب). مأخوذ از میزاب فارسی، ناودان. (ناظم الاطباء). فارسی معرب است... و اهل حجاز و اهل مدینه و مکه آن را استعمال کرده اند و گویند: صلی تحت المیزاب. (از المعرب جوالیقی ص 326). و رجوع به میزاب شود
گرهی که در سر دم ملخ است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گرهی که چون دو چنگال در سر دم ملخ است و آن دو رامئشاران گویند. (از ذیل اقرب الموارد) ، اره. ج، مآشیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لغتی است در منشار. (از اقرب الموارد). اره. دست اره. منشار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
گرهی که در سر دُم ملخ است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گرهی که چون دو چنگال در سر دم ملخ است و آن دو رامئشاران گویند. (از ذیل اقرب الموارد) ، اره. ج، مآشیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لغتی است در منشار. (از اقرب الموارد). اره. دست اره. منشار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نهی) مخفف میازار است که منع از آزار دادن باشد یعنی آزار مده، (برهان) (آنندراج)، کلمه فعل یعنی میازار و آزار مده، (ناظم الاطباء)، دوم شخص مفرد نهی از ’آزردن’، میازار، نیازار، آزار مده، (فرهنگ فارسی معین)، مخفف میازار است، (انجمن آرا) : ما زار به عشق تو و دل غمزدۀ تست زین بیش دل غمزدۀ ما را مازار، هدایت (ازآنندراج)، ، آزرده مشو، (آنندراج) (انجمن آرا) : گر به فرمان سخنی گفتم مازار از من زانکه جرم است در آن حضرت نافرمانی، فتوحی (در عذرخواهی از انوری، از آنندراج)
نهی) مخفف میازار است که منع از آزار دادن باشد یعنی آزار مده، (برهان) (آنندراج)، کلمه فعل یعنی میازار و آزار مده، (ناظم الاطباء)، دوم شخص مفرد نهی از ’آزردن’، میازار، نیازار، آزار مده، (فرهنگ فارسی معین)، مخفف میازار است، (انجمن آرا) : ما زار به عشق تو و دل غمزدۀ تست زین بیش دل غمزدۀ ما را مازار، هدایت (ازآنندراج)، ، آزرده مشو، (آنندراج) (انجمن آرا) : گر به فرمان سخنی گفتم مازار از من زانکه جرم است در آن حضرت نافرمانی، فتوحی (در عذرخواهی از انوری، از آنندراج)
دوم شخص مفرد نهی از آزاردن میازار نیازار آزار مده: مازار بعشق تو و دل غمزده تست زین بیش دل غمزده مارا مازار، (هدایت انجمن آنند)، آزرده مشو: گر بفرمان سخنی گفتم مازار زمن زانکه جرم است دران حضرت نافرمانی. (فتوحی در عذرخواهی از انوری آنند) آمیزنده مخلوط کننده
دوم شخص مفرد نهی از آزاردن میازار نیازار آزار مده: مازار بعشق تو و دل غمزده تست زین بیش دل غمزده مارا مازار، (هدایت انجمن آنند)، آزرده مشو: گر بفرمان سخنی گفتم مازار زمن زانکه جرم است دران حضرت نافرمانی. (فتوحی در عذرخواهی از انوری آنند) آمیزنده مخلوط کننده