جدول جو
جدول جو

معنی لیکور - جستجوی لغت در جدول جو

لیکور
نوعی نوشابۀ الکلی با مواد خوش بو و شیرۀ میوه
تصویری از لیکور
تصویر لیکور
فرهنگ فارسی عمید
لیکور
(کُرْ)
مشروب شیرین کرده. عرق عنبری. نوعی عرق شیرین کرده
لغت نامه دهخدا
لیکور
فرانسوی میکند مشروبی الکلی که نوعی عرق شیرین کرده است
تصویری از لیکور
تصویر لیکور
فرهنگ لغت هوشیار
لیکور
((کُ))
نوشابه الکلی که در آن مواد خوشبو و شیره میوه آمیخته باشند
تصویری از لیکور
تصویر لیکور
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ)
لوئی ماری دو. ژنرال وانده. مولد پاریس. وی در نزدیکی فوژر جراحتی مهلک برداشت. (1716-1793 میلادی)
لغت نامه دهخدا
قانونگذار اسپارت، وی پس از مرگ برادر خود پلی دکت پادشاه اسپارتا فرمانروای شهر گشت، زن برادر او هنگام مرگ شوی آبستن بود و به لیکورگوس پیغام داد که حاضر است طفل خویش را هلاک سازد و سلطنت اسپارتا را بدو سپارد مشروط بدانکه لیکورگوس با وی مزاوجت کند، لیکن لیکورگوس بدین امر تن نداد و چون برادرزاده اش تولد یافت، او را شاریلائوس یعنی ’سرور ملت’ نام نهاده و خود را نائب و قیم وی شمرد، پس از آن سفری به کرتا و مصر و آسیا کرد و چون در اسپارتا انقلابی روی داد مجدداً به وطن بازآمد و در 884 به دستیاری شاریلائوس و سی تن از دوستان خویش به تغییر قوانین اسپارتا همت گماشت، لکن باز دچار مخالفت مردم گشت و روزی در میدان شهر جوانی موسوم به ’آلکاندر’ یک چشم او را کور کرد، پس از وضع قوانین جدید باز از وطن دوری گرفت و سرانجام چنانکه مورخین قدیم نگاشته اند در ممالک بیگانه از گرسنگی بمرد، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ صص 503 - 504)
پادشاه اسپارت که از غیر خانوادۀ سلطنتی بود و دو بار نیز از سلطنت معزول گشت، یک بار از جانب ملت برای آنکه به تقسیم اراضی تن نمی داد و بار دیگر از جانب حکومت اشرافی از آنکه گمان بردندکه به تقسیم اراضی مایل است، سرانجام حیات وی مجهول است و پس از وی جباری ماکانیداس نام بر اسپارتا حکومت کرده است، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 372)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
طریق نیکور، راه غیر معهود و بر غیر قصد و نبهره. (ناظم الاطباء). درست آن ینکور است به تقدیم یاء بر نون. رجوع به ینکور و رجوع به اقرب الموارد و متن اللغه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کناره و لب رودخانه، صعوه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام کرسی کانتون سن - ا - اوآز از آرندیسمان رامبویه به فرانسه، دارای راه آهن و 1540 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(تُ)
عنوان صاحب منصبی که در پیشاپیش قضات و حکام یعنی رجال عمده روم قدیم میرفت وتبری که بدان نوارها پیچیده شده بود با خود داشت
لغت نامه دهخدا
رود لیکوس نام دیگر رودزاب علیا به ایران، لیکوس را با زاب بزرگ یا علیا تطبیق داده اند، (ایران باستان ج 2 ص 2122)، قول دیگر آنکه این رود را با زهاب سفلی تطبیق میکنند و بعضی آن را زهاب کوچک نامیده اند، (ایران باستان ج 2 ص 1392)
لغت نامه دهخدا
(کُنْ)
ازمردم آتن که اجیر پی سوت نس والی لیدیه گشت و بر ضد داریوش دوم کمک کرد. (ایران باستان ج 2 ص 959 و 965)
لغت نامه دهخدا
مقنن اسپارطه، قانونگذار اسپارتی و رواج دهنده مجدد بازیهای المپ، خطیب آتنی و پس از دموستن مشهورترین آنان (حدود396- حدود 324 قبل از میلاد)، و رجوع به لیکورگوس شود
لغت نامه دهخدا
(کُرْ خوَ / خُ)
گیلاس لیکورخوری، ظرف خاص آشامیدن لیکور
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیجور
تصویر لیجور
کناره و لب رودخانه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تبردار: در روم باستان عنوان صاحب منصبی که پیشاپیش قاضیان و رجال عمده روم قدیم حرکت میکرد و تبری راکه بدان نوارها پیچیده بود با خود میبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیمور
تصویر لیمور
لاتینی تازی گشته کپیک مادا گاسکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیکورخوری
تصویر لیکورخوری
گیلاس لیگورخوری. گیلاس مخصوص نوشیدن لیکور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیکور خوری
تصویر لیکور خوری
میکند خوری
فرهنگ لغت هوشیار
((تُ))
عنوان صاحب منصبی که پیشاپیش قاضیان و رجال عمده روم قدیم حرکت می کرد و تبری را که بدان نوارها پیچیده بود، با خود می برد
فرهنگ فارسی معین
از توابع بیرون بشم چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی