جدول جو
جدول جو

معنی لیچارگو - جستجوی لغت در جدول جو

لیچارگو
(خَ بَ پَ)
لیچارگوی، که سخنان بیهوده و یاوه و بی معنی گوید، هرزه گو
لغت نامه دهخدا
لیچارگو
گوینده سخنان بیهوده مهمل
تصویری از لیچارگو
تصویر لیچارگو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
درماندگی، ناتوانی، بینوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
سخنان بیهوده، درهم و نامربوط، مربا
فرهنگ فارسی عمید
ریچار که مطلق مربا باشد عموماً و مربائی را که از دوشاب سازند خصوصاً و آنچه از شیر و دوغ و ماست بپزند به هر نحو که باشد، (برهان)، لیچال:
یکی غرم بریان و نان از برش
نمکدان لیچار گرد اندرش،
فردوسی،
ترش دیدم جهانی رامن از ترس
از آن دوشاب چون لیچار گشتم،
مولوی
لغت نامه دهخدا
عمل لیچارگو، یاوه گوئی، هرزه گوئی
لغت نامه دهخدا
(لی)
نام کرسی بخش در کالوادو ولایت لی زیو به فرانسه. دارای راه آهن و 2193 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
درماندگی. عجز. (فرهنگ فارسی معین). مسکنت. (مهذب الاسماء) :
نه مردم بکار است و نه پارگی
فراز آمد آن روز بیچارگی.
فردوسی.
چنان دان که رفتن ز بیچارگیست
نمودن بما پشت یکبارگیست.
فردوسی.
بر حسرت شاخ گل در باغ گوا شد
بیچارگی و زردی و گوژی و نوانیش.
ناصرخسرو.
ای آنکه تویی چارۀبیچارگیم
از تو صله خواستن بود بارگیم.
سوزنی.
جوان را پشیزی نبود طلب کرد و بیچارگی نمود. (گلستان).
تن به بیچارگی و گرسنگی
بنه و دست پیش سفله مدار.
سعدی.
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است.
حافظ.
، لاعلاج. (ناظم الاطباء). اضطرار. لاعلاجی. لابدی. (یادداشت بخط مؤلف) :
از آن خانه نزدیک قیصر شدند
به بیچارگی پیش داور شدند.
فردوسی.
همه بندۀ پرگناه توئیم
به بیچارگی دادخواه توئیم.
فردوسی.
به بیچارگی باژ و ساو گران
پذیرفت با هدیۀ بی کران.
فردوسی.
همی شدند به بیچارگی هزیمتیان
شکسته پشت وگرفته کریغ را هنجار.
عنصری.
ای قطرۀ منی سر بیچارگی بنه
کابلیس را غرور و منی خاکسار کرد.
سعدی.
، احتیاج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
گفتار بیهوده و گاهی مضحک و گاهی هرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
درماندگی، عجز، فروماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
سخنان بیهوده وبی معنی، مربا. ریچار، ریچال، لیچال نیز گفته می شود
لیچار بار کسی کردن: کنایه از سخن درشت یا متلک نیش دار به کسی گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
مزخرف
فرهنگ واژه فارسی سره
بدبختی، بی نوایی، فقر
متضاد: ثروت، غنا، استیصال، درماندگی، لاعلاجی، ناچاری، ادبار، فلاکت
متضاد: اقبال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
فقرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
malheur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ازمراتع نشتای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
不幸
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
দুর্ভাগ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
несчастье
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
Unglück
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
нещастя
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
بدقسمتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
bahati mbaya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
infortúnio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
talihsizlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
불행
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
不運
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
אומללות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
nieszczęście
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
kemalangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
ความโชคร้าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
ongeluk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
desdicha
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
sfortuna
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیچارگی
تصویر بیچارگی
दुर्भाग्य
دیکشنری فارسی به هندی