جدول جو
جدول جو

معنی لیوان - جستجوی لغت در جدول جو

لیوان
ظرفی چینی، پلاستیکی، فلزی، اغلب استوانه ای که برای نوشیدن مایعات به کار می رود
تصویری از لیوان
تصویر لیوان
فرهنگ فارسی عمید
لیوان
(لی)
از کلمه ’لوان گودوش’ یعنی گاودوش لوان (لوان اسم دهکده ای از آذربایجان که در آنجا سفال نیک پزند) گرفته شده است. گیلاس. آب وند. آبخوری. کوزۀ نازک. آبخوری که در لیوان آذربایجان سازند و امروز تعمیم یافته و بر مطلق ظرف آبخوری که از سفال یا چینی یا بلور یا فلز سازند اطلاق میگردد، جای مشورت و خیمۀ شاهی. (آنندراج). به معنی دیوان یعنی محل حکومت پادشاهان و وکلای او و بر اطاق بلند و اطاق سایبان دار اطلاق شود. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
لیوان
(لی)
دهی از دهستان انزان بخش بندر گز شهرستان گرگان، واقع در 9هزارگزی باختری بندر گز و 1500گزی شمال راه شوسۀ گرگان به مازندران. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 2220 تن سکنه. آب آن از چشمه بلبل و چشمه های دیگر و چاه. محصول آنجا برنج، غلات، پنبه، کنجد و صیفی. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های نخی و کرباس است. این آبادی از دو محل شرقی و غربی به فاصله هزار گز تشکیل شده است. راه فرعی شوسه، بیست دکان ویک دبستان دارد. بین این آبادی و هشتیکه خندقی بطول 8هزار گز از رشته ارتفاعات تا ساحل دریا دیده میشودو به جرکلباد مشهور است و میگویند آن حد سامان گرگان و مازندران است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
لیوان
گیلاس آبخوری، آب وند، آبخوری
تصویری از لیوان
تصویر لیوان
فرهنگ لغت هوشیار
لیوان
ظرف اغلب استوانه ای معمولاً بزرگتر از استکان یا فنجان برای نوشیدن مایعات
فرهنگ فارسی معین
لیوان
ایوان خیمه شاهی
تصویری از لیوان
تصویر لیوان
فرهنگ فارسی معین
لیوان
پارچ، گیلاس، خیمه، ایوان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لیوان
لیوان در خواب، نشانه زن یا خدمتکار است و لیوان پر به زن حامله تعبیر میشود. خالد بن علی بن محد العنبری
خواب لیوان: شانس
شما بهمراهی یک زن هستید که لیوان می فروشد: خوشبختی استثنائی
یک لیوان آب می نوشید:بزودی ازدواج می کنید
دریک لیوان نوشابه دیگر می نوشید: یک خطر
یک لیوان خالی را می شکنید: علامت مرگ یک زن
یک لیوان پرازآب می نوشید: سلامتی فرزندان شما تضمین می شود
آب یک لیوان را می ریزید: مرگ یک بچه
یک لیوان شراب را می ریزید: خبرهای خوش
آب یک لیوان روی لباستان می ریزد: مرگ یکی از آشنایان شما
یک لیوان کثیف: یک کار دلپذیر و خبرهای خوش در پیش است
به شما لیوان هدیه می کنند: تولد یک نوزاد
یک معامله گر یا سیاستمدار خواب ببیند که لیوانی را می شکند: درکارهایش منفعت هنگفتی نصیبش خواهد شد. کتاب سرزمین رویاها
لیوان دوست و مصاحب شماست و کسی است که با او مشورت می کنید و از او کمک می خواهید و در شرایط سخت نیاز شما را بر طرف می کند. اگر در خواب ببینید لیوانی کوچک و فلزی داریدتنگ روزی می شوید و در معاش شما مضیفه می افتد و چنانچه در خواب ببینید لیوانی بزرگ و خوش رنگ دارید معاش شما تامین می شود. رنگ لیوان هر چه صاف تر و شفاف تر باشد بهتر است. لیوان بلور روشن و صاف کامروائی و خوشبختی است به خصوص اگر مرد جوانی در خواب ببیند لیوانی از بلور صاف و روشن و تراش دار در دست دارد با زنی دلخواه ازدواج می کند. زنی که مصاحب او خواهد بود و نیازهایش را جواب خواهد گفت. همین تعبیر هست برای دختران جوان و دم بخت به خصوص اگر از آن لیوان آبی صاف و روشن و خوش گوار بنوشند بسیار خوب است. اگر در خواب ببینید که لیوان خود را زدید و شکستید دوست و مصاحب خوبی را از دست می دهید یا چنانچه همسرتان صدیق و صمیمی است بین شما اختلاف می افتد. توجه داشته باشید که مصاحبت و صمیمیت در دیدت لیوان مستقر است لذادر مورد همسر چنانچه صمیمی و مصاحب باشد صدق می کند زن بی تفاوت مشمول این تعبیر قرار نمی گیرد. شکستن لیوان در خواب بیشتر برای زنان و مردان جوان خوب نیست.
اگر در خواب دیدید که با لیوان یا کاسه آب می خورید در جشنی عشرت آور و عیش آمیز شرکت می کنید که جشن و سرور به شما تعلق ندارد و احتمالا مثل مهمان از آن سهم می برید. اگر دیدید یکی در مقابل شما با لیوان یا کاسه و یا ظرف دیگری آب می نوشد مجذوب کاری می شوید که فکر می کنید انجام آن به سود شما می تواند باشد.
- منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایوان
تصویر ایوان
(دخترانه)
ایوان، تراس (نگارش کردی: ههیوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاوان
تصویر لاوان
(پسرانه)
لابان، عبری از عربی، لین، سفید، نام پدر همسر یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیوان
تصویر هیوان
(دخترانه)
ایوان. تراس (نگارش کردی: هوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیوان
تصویر کیوان
(دخترانه و پسرانه)
ستاره زحل، نام یکی از بزرگان دربار بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیوان
تصویر نیوان
(دخترانه)
نیواندخت، نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویوان
تصویر ویوان
(پسرانه)
نام حاکم رخّج در زمان داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
صفه، پیشگاه اتاق، قسمتی از ساختمان که جلو آن باز و بی در و پنجره باشد، کاخ پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوان
تصویر دیوان
دادگاه، عدالت خانه، دفترخانه
دفتر حساب، ادارۀ حسابداری، در عهد خلفا و پادشاهان ایرانی بعد از خلفا دفتر محاسبات
دفتر شعر و کتابی که اشعار شاعری در آن چاپ شده باشد
مبل یا نیمکت بدون پشتی که تشک داشته باشد
دیوان استیفا: اداره یا محلی که مالیات ها و درآمدها در آنجا جمع آوری می شد، دیوان محاسبات که حسابداران و مستوفیان در آن مشغول کار بودند، دار الاستیفا
دیوان برید: دفتر پست، اداره یا محلی (در زمان خلفای اسلام) که نامه های نوشته شده را به قاصدان یا چارپاها می دادند که به مقصد برسانند
دیوان بلخ: گویند قاضی یا دادگاهی بوده در بلخ که حکم ناحق می داده و بی گناهان را محکوم می ساخته، اکنون هر دادگاه یا قاضی که حکم ناروا بدهد او را به دادگاه یا دیوان بلخ و یا قاضی بلخ تشبیه می کنند
دیوان تمیز: دیوان تمیز، دادگاه فرجامی، دادگاه عالی که به محاکمه ای که به مرحلۀ فرجام برسد رسیدگی می کند، دیوان کشور
دیوان خراج: محل جمع آوری مالیات ها
دیوان رسائل: دار الانشا، دیوان انشا، محل نوشتن نامه ها و فرمان های خلیفه یا پادشاه
دیوان قضا: ادارۀ اجرای احکام شرعی
دیوان کشور: دیوان تمیز، دادگاه فرجامی، دادگاه عالی که به محاکمه ای که به مرحلۀ فرجام برسد رسیدگی می کند
دیوان محاسبات: اداره ای در وزارت دارایی که به حساب های کل کشور رسیدگی میکند
دیوان مظالم: دیوان رسیدگی به شکایت ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیوان
تصویر حیوان
موجود زنده، جاندار، جانور، کنایه از نفهم، بی شعور، حیات، زندگی
حیوان ناطق: در علم منطق آدمی، انسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیوان
تصویر کیوان
سیارۀ زحل، ششمین سیارۀ منظومۀ شمسی که منجمان قدیم آن را نحس اکبر می دانستند، پاسبان فلک، نحس اکبر، دیده بان فلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیوان
تصویر شیوان
آمیخته و برهم، لرزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاوان
تصویر لاوان
مامور تقسیم آب قنات
فرهنگ فارسی عمید
(کِ وْ لَ)
شهری از نواحی خوزستان است و در آن پرده ها سازند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
محل گرد آوری دفاتر، دفتر حساب، دفتر شعر، کتابی که اشعار شاعری در آن چاپ شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیوانی
تصویر لیوانی
منسوب به لیوان آنچه در لیوان ریزند بستنی لیوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
اطاق، پیشگاه، درگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیوان
تصویر حیوان
زنده بودن، جاندار، جانور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیوان
تصویر صیوان
کاخ، چادر تاژ پارچه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیعان
تصویر لیعان
نالیدن، تپیدن، تفنگی از اندوه، تنگدل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
((اَ یا اِ))
صفه، پیشگاه اتاق، بخشی از ساختمان که سقف دارد اما جلو آن باز است و در و پنجره ندارد و مشرف به حیاط است، کاخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیوان
تصویر کیوان
((کَ))
سیاره زحل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیوان
تصویر دیوان
مجموعه اشعار یک شاعر (به صورت کتاب)، وزارتخانه (در قدیم)، دفتر محاسبه، دولت، اداره (قدیم)، خزانه داری
دیوان سیاه کردن: کنایه از گناه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیوان
تصویر حیوان
((حِ))
جانور، جمع حیوانات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
بالکن، تراس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیوان
تصویر دیوان
هندسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیوان
تصویر حیوان
جانور، جاندار، دد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کیوان
تصویر کیوان
زحل
فرهنگ واژه فارسی سره