جدول جو
جدول جو

معنی لینگ - جستجوی لغت در جدول جو

لینگ
در عرف منطقه یک چهارم مجموع گوشت گاو را گویند، از پاشنه ی پا تا لگن خاصره
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لینا
تصویر لینا
(دخترانه)
آبشار کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لبنگ
تصویر لبنگ
موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، دیوک، ارضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رینگ
تصویر رینگ
زمینی مربع شکل به عرض پنج یا شش متر، برای انجام مسابقه مانند مشت زنی، حلقۀ فولادی چرخ اتومبیل که لاستیک را روی آن می گذارند، حلقۀ فولادی در موتور که پیستون را روی سیلندر نگاه می دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لینت
تصویر لینت
نرم شدن، نرمی
فرهنگ فارسی عمید
حکایت آواز که از جسم فلزی سخت برخیزد،
- دینگ دینگ، حکایت صوت مکرر که از جسمی سخت برآید
لغت نامه دهخدا
زمین مربع که در آنجا دو بوکس باز باهم مسابقه دهند، (فرهنگ فارسی معین)، رینگهای پیستون (در اتومبیل) حلقه های چدنی هستند که در اطراف پیستون در شیارهای مخصوص برای استحکام پیستون به سیلندر قرار داده شده اند، هر پیستون دارای دو یا سه عدد رینگ کمپرس برای متراکم کردن گاز در سرسیلندر می باشد تا نگذارند گازها از بین پیستون و سیلندرداخل کارتر گردند و رینگهای روغنی برای آن ساخته شده اند که نگذارند روغن از پایین سیلندر به بالا آمده با گاز سوخته تولید دود نماید، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
جان، (1704- 1757 میلادی) دریاسالار انگلیسی، پسر جورج بینگ ملقب به وایکاونت تارینگتن، در 1756 میلادی که فرانسویان به جزیره مینورکا هجوم بردند، بینگ مأمور شد که به کمک دژی که پایداری میکرد برود و چون این دژ سقوط کرد بینگ در محکمۀ نظامی محاکمه و سپس تیرباران شد، محکومیت وی خشم عمومی را برانگیخت، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(لی لَ)
لیلنج. نیلج. لیلج. نیله. نیل. صاحب آنندراج گوید: اصل در آن نیل رنگ بوده، لام و جیم تبدیل یافته اند، چنانچه لیلوپل. (آنندراج). رجوع به لینج شود
لغت نامه دهخدا
(نْیْ)
شارل ژزف پرنس دو. ژنرال بلژیکی در خدمت اتریش، مولد بروکسل (1735-1814 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 11000گزی جنوب شوشتر و 2000گزی باختری راه تابستانی شوشتر به بندقیر. دشت، گرمسیر و مالاریائی. دارای 170 تن سکنه. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات، برنج، صیفی و کنجد. شغل اهالی زراعت و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
گتلد افرائیم. نویسندۀ آلمانی. مولد کامنتس (ساکس) (1729- 1781 میلادی)
لغت نامه دهخدا
به لغت نبطی تخم کتان است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
درخت خرما جز عجوه و برنی. (ترجمان القرآن جرجانی). نخله. (بلاذری). یکی خرمابن بسیاربار. (منتهی الارب). خرمابن. نخیل. نخل. غدق. عقار. درخت خرما. ج، لین. (مهذب الاسماء) ، تنه درخت خرما. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
صاحبه مکان قباء اخرج عمر بن شبه فی اخبار المدینه بسند صحیح الی عروه قال کان موضع مسجد قباء لامراه یقال لها لینه کانت تربط حمارا لها فیه فابتنی فیه سعد بن حثیمه مسجدا فقال اهل مسجد الضرار انحن نصلی فی مربط حمار لینه لالعمرالله لکنا تبنی مسجداً فنصلی فیه الی ان یجی ٔ ابوعامر فیؤمنا فیه فانزل الله تعالی: و الذین اتخذوا مسجداً ضراراً. (قرآن 107/9). (الاصابه ج 8 ص 184)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
فریدریش ویلهلم یوزف فیلسوف آلمانی (متولد 1775- متوفای 1854 میلادی). وی پسر کشیشی از اهل وورتمبرگ بود، اما اوقات او همیشه به تدریس و تصنیف می گذشت. وی در سن بیست سالگی دست به تحریر زد و آثارش محل توجه قرار گرفت و عاقبت گوته نسبت به او علاقه پیدا کرد. در سن 23سالگی به معلمی دانشگاه شهر ینا پذیرفته شد و سپس در دانشگاههای مونیخ و برلن استاد شد. او در 30سالگی فیلسوفی معتبر بود ولی از آن ببعد چندان آثاری از خود منتشر نکرد. کتابهای عمده او عبارتند از: روح جهان، تحقیق در حقیقت مختاریت انسان، اندیشه ها در فلسفۀ طبیعت، بیان فلسفۀ من، فلسفه و دین، ادوار جهان، فلسفۀ صنعت. این فیلسوف از فلسفۀ طبیعت آغاز کرده با مسلک عرفانی به فلسفۀ وحی رسید و با وجود افکار مشوش و اغلب تاریک و متناقض شاگردان بسیار داشت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
مسکوکی است در انگلستان. (یادداشت مؤلف). پول انگلیسی معادل یک بیستم لیرۀ استرلینگ. (فرهنگ فارسی معین). شیلینگ. رجوع به شیلینگ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
حدیثها فی خبر ابن دهزیل الصغیر. (الاصابه ج 8 ص 183)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
آبکی است به راه مکه کندۀ حضرت سلیمان. (منتهی الارب). موضعی است در دیار نجد... مقابل هر. سکونی گوید: منزل چهارم واسط به مکه. و نیز لینه آبی است بنی غاضره را که شیاطین سلیمان کنده اند. (از معجم البلدان). موضعی در طریق واسط به مکه میان سویه و ثعلبیه، واقع در سی میلی سویه و 25میلی ثعلبیه. (نزهه القلوب چ اروپا ص 170). اقامتگاه آل اجود، بطنی از بطون غزیه بوده است. (صبح الاعشی ج 1 ص 324). موضع فی بلاد نجد عن یسارالمصعد بحذاء الهر و بها رکایا عادیه نقرت من حجر رخو و ماؤها عذب زلال و قال السکونی: لینه هو المنزل الرابع لقاصد مکه من واسط و هی کثیره الرکی و القلب ماؤها طیب و بها حوض السلطان و منه الی الخل و هی لبنی غاضره، و یقال انها ثلاثماه عین... و قرأت فی دیوان شعر مضرس فی تفسیر هذا الشعر: قال المضرس:
لمن الدیار غشیتها بالاثمد
بصفاء لینه کالحمام الرکد...
قال: لینه ماء لبنی غاضره یقال ان شیاطین سلیمان احتفروه. و ذلک انه خرج من ارض بیت المقدس یرید الیمن، فتعدی بلینه، و هی ارض حسناء فعطش الناس و عز علیهم الماء فضحک علیهم شیطان کان واقفاً علی رأسه فقال له سلیمان: ما الذی یضحکک فقال اضحک لعطش الناس و هم علی لجهالبحر فامرهم سلیمان فضربوا بعصیهم فانبطواالماء و قال زهیر:
کان ریقتها بعدالکری اغتقبت
من طیب الراح لمایغدان عتقا
شج السقاه علی ناجودها شبعاً
من ماء لینه لا طرفاً و لا رنقاً.
(معجم البلدان ج 7 ص 348)
لغت نامه دهخدا
(لَیْ یِ نَ)
تأنیث لین.
- الف لینه. رجوع به لین شود.
- نارٌ لینه، نارٌ رقیقه. آتش نرم. آتش ملایم
لغت نامه دهخدا
(لَ نَ)
تکیه جای چرمین نرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
زن یزدگرد دوم ساسانی و مادر هرمزد سوم و فیروزان، در مدت جنگ بین این دو شاهزاده در تیسفون سلطنت میکرد. (دائره المعارف فارسی). رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 202 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لبنگ
تصویر لبنگ
دیوچه دیوک ارضه: شیاطین گفتند این کار ارضه است یعنی لبنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لینه
تصویر لینه
مونث لین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لینج
تصویر لینج
تازی گشته لینگ جوش کوره نوعی از اقلیمیا است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لینت
تصویر لینت
نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رینگ
تصویر رینگ
میدان مسابقه مشت زنی که گرداگرد آن را طناب کشیده اند، حلقه چدنی که پیستون را روی سیلندر نگه می دارد و از ورود گاز به داخل کارتل یا روغن به داخل محفظه سیلندر جلوگیری می کند، حلقه فلزی چرخ خودرو که تایر روی آن نصب می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لینت
تصویر لینت
((لِ نَ))
نرم گردیدن، نرم شدن، مجازاً روانی شکم، کارکرد شکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلینگ
تصویر شلینگ
پول انگلیسی معادل 120 لیره استرلینگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لینک
تصویر لینک
پیوند، دنبالک
فرهنگ واژه فارسی سره
صدای شکستن اشیا مانند: شیشه، چوب و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
تشت تشت رخت شویی
فرهنگ گویش مازندرانی
لنگه، باری که در یک طرف اسب و قاطر و حمل شود، لنگه ی کفش
فرهنگ گویش مازندرانی
با پا، به وسیله پا
فرهنگ گویش مازندرانی
دست گرفتن، گرفتن، برداشتن
دیکشنری اردو به فارسی