شهریست در دریا که عذرارا در وی بخواستند کشت. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 404) (از اوبهی). نام شهری. (ناظم الاطباء) : ز دریا به خشکی برون آمدند ز بر بر سر زیغنون آمدند. عنصری (از لغت فرس ایضاً). رجوع به زیفنون شود
شهریست در دریا که عذرارا در وی بخواستند کشت. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 404) (از اوبهی). نام شهری. (ناظم الاطباء) : ز دریا به خشکی برون آمدند ز بر بر سر زیغنون آمدند. عنصری (از لغت فرس ایضاً). رجوع به زیفنون شود
بلغت یونانی رستنی باشد که بیشتر در آبهای ایستاده روید و آنرا به عربی جرجیرالماء و کرفس الماء و قرهالعین گویند. برگ آن ببرگ نعناع ماند، لیکن بزرگتر از آن است. (برهان). قرهالعین. (تحفۀ حکیم مؤمن)
بلغت یونانی رستنی باشد که بیشتر در آبهای ایستاده روید و آنرا به عربی جرجیرالماء و کرفس الماء و قرهالعین گویند. برگ آن ببرگ نعناع ماند، لیکن بزرگتر از آن است. (برهان). قرهالعین. (تحفۀ حکیم مؤمن)
به یونانی حماض بزرگ است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، نوعی از حماض بزرگ است که در بستانها بیشتر روید و در حماض گفته شد، منفعت و صفت انواع آن، (اختیارات بدیعی)، به لغت سریانی دوائی است که بیخ آن را به شیرازی حلیمو خوانند، ضماد کردن آن درد مفاصل و نقرس را نافع است، (برهان قاطع)
به یونانی حماض بزرگ است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، نوعی از حماض بزرگ است که در بستانها بیشتر روید و در حماض گفته شد، منفعت و صفت انواع آن، (اختیارات بدیعی)، به لغت سریانی دوائی است که بیخ آن را به شیرازی حلیمو خوانند، ضماد کردن آن درد مفاصل و نقرس را نافع است، (برهان قاطع)
هر چیز سپید به رنگ نقره، (ناظم الاطباء)، روشن، سپید: دگر روز چون سیمگون گشت باغ پدید آمد آن زرد رخشان چراغ، فردوسی، مبارزیست ردا کرده سیمگون زرهی مبارزی که سلاحش مخالب و چنگال، فرخی، زده دامن کرته چاک از برون گشاده بر او سینۀ سیمگون، اسدی، آب چو نیل برکه اش میگون شد صحرای سیمگونش خضرا شد، ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 139)، شب شبه گون، ردای سیمگون از کتف بنهاد، (سندبادنامه ص 260)، چکیده آب گل در سیمگون جام شکر بگداخته در مغز بادام، نظامی، - سیمگون سیما، آنکه سیمای سفیددارد: تیر ماهان برگ زرین کیمیای زر شود وز نهیب دی حصار سیمگون سیما شود، ناصرخسرو
هر چیز سپید به رنگ نقره، (ناظم الاطباء)، روشن، سپید: دگر روز چون سیمگون گشت باغ پدید آمد آن زرد رخشان چراغ، فردوسی، مبارزیست ردا کرده سیمگون زرهی مبارزی که سلاحش مخالب و چنگال، فرخی، زده دامن کرته چاک از برون گشاده بر او سینۀ سیمگون، اسدی، آب چو نیل برکه اش میگون شد صحرای سیمگونش خضرا شد، ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 139)، شب شبه گون، ردای سیمگون از کتف بنهاد، (سندبادنامه ص 260)، چکیده آب گل در سیمگون جام شکر بگداخته در مغز بادام، نظامی، - سیمگون سیما، آنکه سیمای سفیددارد: تیر ماهان برگ زرین کیمیای زر شود وز نهیب دی حصار سیمگون سیما شود، ناصرخسرو
دهی از دهستان شهریاری بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 6000گزی شمال باختری ساری، دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی، دارای 200 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا برنج، پنبه و صیفی، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو و بنای امامزادۀ آن باستانی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان شهریاری بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 6000گزی شمال باختری ساری، دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی، دارای 200 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا برنج، پنبه و صیفی، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو و بنای امامزادۀ آن باستانی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
معرب لیمو، ثمری معروف، لیمو، و فیه بادزهریه تقاوم بها السموم کلها کثیرهالمنافع، (منتهی الارب)، ضریر انطاکی آرد: الاصلی منه هو المستدیر الصغیر المصفرعند استوائه الرقیق القشر و غیره مرکب، اما علی الاترج و هو الاستیوب المعروف بمصر بالحماض الشعیری او علی النارنج و هو الموسوم بالمراکبی و اجوده الاصلی المستدیر المشتمل علی خطوط ممایلی اصله تنتهی الی نقطه و هو مرکب القوی فقشره حار یابس فی الثالثه و بزره فی الثانیه او الاولی و حماضه بارد فی الثانیه بجملته یطفی ٔ اللهیب و الصداع و العطش و القی ٔ و الغثیان و فساد الغذاء و ما یحدث من الحارین و یقاوم السموم کلها خصوصاً بعد التنقیه و یفتح الشاهیه و یعدل الخلط و یکسر سورهالتخم و فسادالاغذیه اکلاً و قشره اشد مقاومه للسموم و بزره اعظم حتی قیل انه یبلغ رتبه الاترج و القول بانه یقطع النسل شیاع عامی و کل ماخف قشره وکان نقیاً من الاغشیه حل المغص و الریاح حتی الایلاوس و ان جفف بجملته و سحق مع وزنه من السکر، و استعمل ازال البخار و الدوخه و فتح السدد و فی بزره تفریح عظیم و حماضه یجلو الکلف و البهق و النمش و الحکه خصوصاً بالقلی و الشیرج و ان جمع ورقه و زهره و قشره فی معجون عادل الیاقوت فی تفریحه و هو خیر من الخل للمرضی و ماؤه یحل الجواهر اذا جعلت فیه و ان حل فیه الودع و اضیف الیه النوشادر جلاالبهق و حیاو اذا اخذ مملو حاقوی المعده و ازال ما فیها من الوخم و هو یهیج السعال و یضعف العصب و القوی و یضر المبرودین، و یصلحه العسل و او السکر و شربه بزره الی ثلاثه و قشره اربعه و مائه و ثمانیه عشر و من خواصه: ازاله الزکام شماً و ان الصغیر منه اذا دلکت به الانثیان فی الحمام قبل البلوغ منعالشیب، (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 293)، - لیمون بوصفیر، نام نارنج است در تداول عامۀ عرب کنونی، (المنجد)
معرب لیمو، ثمری معروف، لیمو، و فیه بادزهریه تقاوم بها السموم کلها کثیرهالمنافع، (منتهی الارب)، ضریر انطاکی آرد: الاصلی منه هو المستدیر الصغیر المصفرعند استوائه الرقیق القشر و غیره مرکب، اما علی الاترج و هو الاستیوب المعروف بمصر بالحماض الشعیری او علی النارنج و هو الموسوم بالمراکبی و اجوده الاصلی المستدیر المشتمل علی خطوط ممایلی اصله تنتهی الی نقطه و هو مرکب القوی فقشره حار یابس فی الثالثه و بزره فی الثانیه او الاولی و حماضه بارد فی الثانیه بجملته یطفی ٔ اللهیب و الصداع و العطش و القی ٔ و الغثیان و فساد الغذاء و ما یحدث من الحارین و یقاوم السموم کلها خصوصاً بعد التنقیه و یفتح الشاهیه و یعدل الخلط و یکسر سورهالتخم و فسادالاغذیه اکلاً و قشره اشد مقاومه للسموم و بزره اعظم حتی قیل انه یبلغ رتبه الاترج و القول بانه یقطع النسل شیاع عامی و کل ماخف قشره وکان نقیاً من الاغشیه حل المغص و الریاح حتی الایلاوس و ان جفف بجملته و سحق مع وزنه من السکر، و استعمل ازال البخار و الدوخه و فتح السدد و فی بزره تفریح عظیم و حماضه یجلو الکلف و البهق و النمش و الحکه خصوصاً بالقلی و الشیرج و ان جمع ورقه و زهره و قشره فی معجون عادل الیاقوت فی تفریحه و هو خیر من الخل للمرضی و ماؤه یحل الجواهر اذا جعلت فیه و ان حل فیه الودع و اضیف الیه النوشادر جلاالبهق و حیاو اذا اخذ مملو حاقوی المعده و ازال ما فیها من الوخم و هو یهیج السعال و یضعف العصب و القوی و یضر المبرودین، و یصلحه العسل و او السکر و شربه بزره الی ثلاثه و قشره اربعه و مائه و ثمانیه عشر و من خواصه: ازاله الزکام شماً و ان الصغیر منه اذا دلکت به الانثیان فی الحمام قبل البلوغ منعالشیب، (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 293)، - لیمون بوصفیر، نام نارنج است در تداول عامۀ عرب کنونی، (المنجد)
سنسکریت تازی شده لیمو از گیاهان فرانسوی فرش در گیلان و مازندران به گونه ای از ماسه ریز گفته می شود در بندر های پارس چیت می گویند یا لیمون اضالیا برنطی. یکی از گونه های لیموترش است. یا لیمون اضالیا مالح. گونه ای لیموترش که به لیموی ایتالیایی نیز موسوم است. یا لیمون بلدی. لیموترش. یا لیمون حلو. لیمو شیرین، یا لیمون مالح. لیمو ترش
سنسکریت تازی شده لیمو از گیاهان فرانسوی فرش در گیلان و مازندران به گونه ای از ماسه ریز گفته می شود در بندر های پارس چیت می گویند یا لیمون اضالیا برنطی. یکی از گونه های لیموترش است. یا لیمون اضالیا مالح. گونه ای لیموترش که به لیموی ایتالیایی نیز موسوم است. یا لیمون بلدی. لیموترش. یا لیمون حلو. لیمو شیرین، یا لیمون مالح. لیمو ترش