جدول جو
جدول جو

معنی لیسیاس - جستجوی لغت در جدول جو

لیسیاس
کلودیوس، رئیس فوجی از عساکر رومانی بود که به حراست هیکل اشتغال داشت، وی پولس را از دست مردم ربود و با دسته ای از سربازان به نزد فیلکس والی گسیل فرمود، (اعمال رسولان 21:22 و23)، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایلیاس
تصویر ایلیاس
(پسرانه)
الیاس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
زبان به چیزی مالیدن، با زبان چیزی را پاک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیسانس
تصویر لیسانس
گواهی نامۀ پایان دورۀ کارشناسی، دورۀ چهارسالۀ کارشناسی، کسی که این دوره را با موفقیت گذرانده باشد، لیسانسیه، پروانه، اجازه نامه
فرهنگ فارسی عمید
یکی از خطبای یونان که در 459 قبل از میلاد در آتن متولد شد و در 308 قبل از میلاد درگذشت، او را بیش از دویست خطابه بوده است و اکنون از آن جمله سی وسه خطابه به دست است، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 503)
لغت نامه دهخدا
نام نایب السلطنۀ دوران کودکی آن تیوخوس پنجم اوپاتر پادشاه سلوکی، (ایران باستان ج 3 ص 222 و 225 و 229)
لغت نامه دهخدا
نام رودی در یونان شمالی، (ایران باستان ج 1 ص 752)
لغت نامه دهخدا
آتنی، رئیس یک دسته از سواره نظام یونانی تحت سرداری کزنفون به عهد اردشیر دوم هخامنشی، (ایران باستان ج 2 ص 1064 و 1986)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیسیده
تصویر لیسیده
بزبان مالیده شده برای خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
پروانه، درجه عالی که معمولاً شامل چهار سال تحصیل پس از پایان دوره کامل متوسطه است، شهادتنامه درجه مزبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
زبان به چیزی مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیسیار
تصویر پیسیار
پیشیار
فرهنگ لغت هوشیار
نومید مشو. آن در مجلس برآن که لاتیاس، وین در میدان براین که لاتامن. (بنقل لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
از یونانی} اکسیا: {کلیسیاک کرساک کازه معبد ترسایان محل عبادت مسیحیان: (در کلیسابدلبری ترسا گفتم ای بدام تو در بند) (هاتف اصفهانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیقیاس
تصویر بیقیاس
بی اندازه بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته گزنه سپید از گیاهان، سرو نکره یی حرف ابیض که گزنه سفید است، یکی از گونه های سرو است و شاید منظور سرو نقره یی باشد که دارای برگهای متمایل به سفید است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیسانس
تصویر لیسانس
پروانه، دانش نامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
((دَ))
زبان به چیزی مالیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیسانس
تصویر لیسانس
کارشناسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
Lick
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
lécher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
ללקק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
핥다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
menjilati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
जीभ से चाटना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
leccare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
lamer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
likken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
лизати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
лизать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
lizać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
lecken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
lamber
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
舐める
دیکشنری فارسی به ژاپنی