جدول جو
جدول جو

معنی لیزیاس - جستجوی لغت در جدول جو

لیزیاس
یکی از خطبای یونان که در 459 قبل از میلاد در آتن متولد شد و در 308 قبل از میلاد درگذشت، او را بیش از دویست خطابه بوده است و اکنون از آن جمله سی وسه خطابه به دست است، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 503)
لغت نامه دهخدا
لیزیاس
نام نایب السلطنۀ دوران کودکی آن تیوخوس پنجم اوپاتر پادشاه سلوکی، (ایران باستان ج 3 ص 222 و 225 و 229)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیلیا
تصویر لیلیا
(دخترانه)
شب، هم ریشه با لیل عربی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایلیاس
تصویر ایلیاس
(پسرانه)
الیاس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیمیا
تصویر لیمیا
از علوم خفیه، علم طلسمات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیزیدن
تصویر لیزیدن
سر خوردن، لیز خوردن، لغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیزیده
تصویر لیزیده
سرخورده، لغزیده
فرهنگ فارسی عمید
لیزیماخوس، صاحب تراکیه، معاصر بطلمیوس از جانشینان اسکندر، (ایران باستان ج 3 ص 2003)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام مستعار کسی که مأموریت داشته از جانب مارک آنتوان قیصر روم نزد کانیشکا پادشاه قسمتی از هند برود، باب روابط دوستانه با وی بگشاید. و پروپرس شاعر ازوی نام برده است. (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 159)
لغت نامه دهخدا
آتنی، رئیس یک دسته از سواره نظام یونانی تحت سرداری کزنفون به عهد اردشیر دوم هخامنشی، (ایران باستان ج 2 ص 1064 و 1986)
لغت نامه دهخدا
پسر آریستید، سردار آتنی ها در جدال پلاته، (ایران باستان ج 1 ص 845)
لغت نامه دهخدا
نام امیر ناحیۀ ای توره آ در آسیای صغیر به عهدارد اول پادشاه اشکانی، (ایران باستان ج 3 ص 2346)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نعت مفعولی ازلیزیدن. لغزیده. سریده. شخشیده. خیزیده. سرخورده
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
لیز خوردن. لغزیدن. سر خوردن. سریدن. تزلق. شخشیدن. خیزیدن. فروخزیدن، آمیختن. (برهان). درهم کردن
لغت نامه دهخدا
حجار معروف یونان که در قرن پنجم قبل از میلاد میزیسته و بزرگترین حجار یونان کهن به شمار میرود، وی در عصر پریکلس در آتن به شهرت رسید و سرانجام در زندان درگذشت، سنگتراشیهای المپ از اوست، (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
لغت نامه دهخدا
ناحیتی به آسیای صغیر، (ایران باستان ج 2 ص 1472)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو زی یا)
حلوای بادام. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
به یونانی نوعی از سرو است و به طریق و حنین حرف ابیض دانسته اند، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(کِ تِ)
مورخ از اهل کنید مستعمرۀ دریانی در آسیای صغیر بود. مورخ مذکور مدت 17 سال (415- 398 قبل از میلاد) معالج پروشات ملکۀ ایران، یعنی زن داریوش دوم و طبیب اردشیر دوم هخامنشی بود. کتاب هایی که نوشته از این قرار است:
1- پرسی کا (تاریخ ایران). 2- ایندیکا (تاریخ هند). 3- در باب رودها. 4- در باب کوهها. 5- دریانوردی بدور آسیا. مهمترین تألیفات او متضمن 23 کتاب بوده است: شش کتاب متعلق به تاریخ آسور و ماد، هفت کتاب مربوط به تاریخ ایران (از کورش بزرگ تا فوت خشایارشا) و ده کتاب آخر دنبالۀ تاریخ ایران تا 398 قبل از میلاد در این سال کتزیاس از دربار ایران رفته است. وی گوید در موقع اقامت خود در دربار شوش علاوه بر تحقیقاتی که می کرد به مدارک دولتی دسترسی داشت و مدارک را (بازی لی کای دیفترای) یعنی دفاتر شاهی می نامد. کتابهایی که کتزیاس راجع به ایران و هندنوشته مفقود شده و به ما نرسیده است ولی مورخان یونانی و رومی قسمتهایی از آن را در کتب خود ذکر کرده اند. رجوع به تاریخ ایران باستان شود
لغت نامه دهخدا
یکی از منجمان و سیاحان قدیم در قرن چهارم قبل از میلاد که در شهر مارسلیا میزیسته است، هموطنانش وی را مأمور بسیاحت جهان شمالی کردند، وی پس از دور زدن اسپانیول وارد دریای مانش گردید و تا جزیره توله رفت، تواریخ قدیمه سیاحت دیگری نیز بدو نسبت دهند، شاید این بار بدریای بالتیک هم رفته باشد و کتابی درباره اقیانوس اطلس نگاشته، مناسبت مد و جزر را با قمر کشف کرده و عدم تصادف و تطابق کامل ستارۀ قطبی را با نقطۀ حقیقی قطب بیان کرده و طول و عرض مارسلیا را تعیین نموده است، فقراتی از آثارش را پیدا و طبع و نشر کرده اند، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
داس تیز و سخت بران، داس تند و سخت برنده:
بیابان و آن مرد، با تیزداس
تر و خشک را زو دل اندر هراس،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَمْ)
که بسرعت درک کند. سریعالانتقال. اوذعی. المعی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ناوک وهم بر نشانۀ غیب
خاطر تیزیاب من رانده ست.
خاقانی (یادداشت ایضاً).
، که زود دریابد چیزی را. که زود بچیزی برسد و آن را بگیرد:
ایام سست رأی و قدر بخت گیر شد
اوهام کندپای و قضا تیزیاب شد.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 156).
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
نام بزرگترین نهر جزیره قبرس است، این نهر از کوه ترودس واقع در وسط جزیره سرچشمه گرفته ابتدا به طرف شمال غربی روان شود و از میان شهر لفکوشه بگذرد آنگاه بطرف مشرق متمایل گردد و در اثناء راه چند رشته رود از جانب راست بدان پیوندد و پس از طی مسافتی حدود صدهزار گز در ساحل شرقی جزیره و طرف شمالی ماگسه وارد دریا شود، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
الیاس: واو پیش روی خدا برود بروح و بقوت و براز ایلیاس پیغمبر، (دیاتسارون ص 8)، رجوع به ایلیا و الیاس شود، زنهار دادن و بی بیم گردانیدن کسی را، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، در امن قرار دادن کسی را، (از اقرب الموارد)، امن گردانیدن، (تاج المصادربیهقی)، ایمن گردانیدن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (غیاث اللغات)، فروتنی نمودن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، تصدیق کردن کسی را و گرویدن به او و قبول شریعت وی کردن، (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، تصدیق کردن کسی را و در انقیاد او درآمدن، (از اقرب الموارد)، گرویدن و تصدیق کردن، (از مصطلحات عرفاء دکتر سجادی)، گرویدن، (غیاث اللغات) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)،
گروش، باورداشت، اعتقاد، مقابل کفر، (فرهنگ فارسی معین)، تصدیق، نقیض کفر، (از اقرب الموارد)، تصدیق، (تعریفات) (مجمل اللغه)، اعتقاد به جنان و اقرار به لسان و عمل به ارکان و اظهار خشوع و فروتنی و قبول شریعت، (ناظم الاطباء)، اعتماد و اقرار و اعتراف و اعتقاد و دین و مذهب و آئین و راستی و خلوص در دین، (ناظم الاطباء)، مقابل کفر است، (از فرهنگ مصطلحات عرفاء دکتر سجادی)، ایمان در شرع عبارتست از اعتقاد بقلب و اقرار به زبان، گفته شده هر کس شهادت بدهد و عمل نکند و معتقد هم نباشد او منافق است و کسی که شهادت بدهد و عمل نکند و معتقد باشد او فاسق است، هر کس شهادت هم ندهد او کافر است، (تعریفات)، در شرع تصدیق به دل و اقرار به زبان وحدانیت خدای تعالی را و حقیقت پیغمبر علیه السلام را، (مؤید الفضلاء)، نزد اهل شرع تصدیق بکل ماجاء به النبی است و ارکان و مظاهر آن اقرار بلسان و تصدیق بدل و عمل به ارکان بود ودر این مورد سخن بسیار است، معتزله جملۀ طاعات را علمی و عملی ایمان گویند و گویند کسی که گناهی مرتکب شود از ایمان خارج شود، خوارج نیز ارتکاب گناه را موجب خروج از ایمان دانند، گروهی گویند ایمان عبارت از گفتار بزبان است و بس، گروهی گویند ایمان معرفت بحق و ماجاء به النبی است، و گروهی از متکلمان ایمان را تصدیق تنها پندارند، حضرت رسول فرموده است ایمان عبارت از تصدیق بماجاء به النبی و تصدیق کتاب و فرشتگان و رسولان حق است، محمد حنیف گوید ایمان تصدیق دل است بآنچه خدای متعال از غیب خبر داده است، گروهی گویند که قول و تصدیق و عمل ایمان است، گروهی گویند قول و تصدیق است، و گروهی گویند ایمان را اصلی و فرعی است، اصل آن تصدیق بدل باشد و فرع آن مراعات امر، و هر که را طاعت بیشتر بود امن او را از عقوبت زیادت بود و بنابراین علت امن و ایمان مراعات اوامر و طاعات باشد، گروهی گفتند که علت امن از عقوبت معرفت است نه طاعت و اگر طاعت بدون معرفت باشد سود ندارد و اگر معرفت بدون طاعت باشد عاقبت بنده را نجات باشد، چنانکه حضرت رسول فرمودند: نجات نیابد کسی از شما بعمل خود، سؤال شد و نه تو یا رسول اﷲ؟ فرمودند و نه من، مگر آنکه خدای بمن ترحم کند که عمل بی معرفت مکر است و فسون، و ایمان فعل بنده باشد، بهدایت حق مقرون ’فمن یرداﷲ ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقاً حرجا’ و بر این اصل گروش هدایت حق باشد و گرویدن فعل بنده بود و علامت آن اعتقاد بتوحید است که ایمان نوری است از وراء حجاب و یقین نوری است در مقام کشف حجاب، (فرهنگ مصطلحات عرفاء دکتر سجادی ص 70- 77)، تقسیمات ایمان، ایمان بر پنج قسم است:
1- ایمان مطبوع، و آن ایمان ملائکه است، 2- ایمان مقبول، و آن ایمان انبیاء است، 3- ایمان معصوم، و آن ایمان مبتدعین است، 4- ایمان موقوف، وآن ایمان مؤمنین است، 5- ایمان مردود، و آن ایمان منافقین است، (تعریفات)، و همچنین ایمان بر دو قسم است: مستقر و مستودع بحکم: 1- ایمان مستودع، آن باشدکه از ادلۀ یقینیه مأخوذ نباشد بلکه ناشی از ظن وتقلید باشد، 2- ایمان مستقر آن باشد که از ادلۀ یقینیه بر مبنای اجتهاد و تحقیق حاصل شود، (از فرهنگ علوم دکتر سجادی ص 127 بنقل از قوانین الاصول ج 2 ص 194) :
همی گوید بپرسیدش پس از ایمان بر قرآن
ز پیغمبر رسول مصطفی وز فضل یارانش،
ناصرخسرو،
چو گمراه گشته ولی بود عالم
که از صبح ره یافت ایمان بدو در،
ناصرخسرو،
مرا توحید و ایمانست و قرآن
بدین پیغمبر مختارو حیدر،
ناصرخسرو،
ای فضولی تو چه دانی که چه بوده است ایمان
چون تو دل در طلب طاعت و ایمان ندهی،
ناصرخسرو،
ایزد ... چون خواست که دولت بزرگی پیدا شود ... سبکتگین را از درجۀ کفر بدرجۀ ایمان رسانید، (تاریخ بیهقی)، و ایشان ایمان قبول میکنند، (کلیله و دمنه)،
غم ایمان خویش خور که ترا
روز محشر امان به ایمان است،
ادیب صابر،
تو کافری بجان مسلمانی آمده
اینجا برای غارت ایمان کیستی،
خاقانی،
از برون لب بقفل خاموشی است
وز درون دل به بند ایمان است،
خاقانی،
ز چشم کافر تو هر زمانی
هزاران رخنه در ایمان می آید،
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 598)،
به ایمانی بلیغ و ضمانی وثیق زن را به خانه آورد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 346)،
نور ایمان از بیاض روی اوست
ظلمت کفر از سر یک موی اوست،
عطار،
یافت اندر عهد او ایمان کمال
نیست برتر از کمال الا زوال،
عطار،
آنکه ایمان یافت رفت اندر امان
کفرهای باقیان شد در گمان،
مولوی،
گرم پای ایمان نلغزد ز جای
بسر برنهم تاج عفو خدای،
سعدی،
به علم ار بگذری ز اسلام و ایمان
یقین اندر رسی در ملک ایقان،
شبستری،
مسلمانی که این ایمان ندارد
تنی دارد ولیکن جان ندارد،
شبستری،
- اهل ایمان، اهل دین، معتقدان بخدا:
معین زمان ناصر اهل ایمان
گزین خدا یاور دین احمد،
سعدی،
-، لقبی که شیعۀ امامیه بخود میدادند زیرا که فقط خود را مؤمن و بقیۀ مسلمانان را مسلم میخواندند، (خاندان نوبختی ص 250 از بیان الادیان و تبصرهالعوام)،
- ایمان آوردن، گرویدن و تصدیق کردن: ایمان نیاوردم بفرشته های خدا، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318)، ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318)، درحال ایمان آورد، (کلیله و دمنه)، بر خردمند واجبست که بقضاهای آسمان رضا دهد و بدان ایمان آرد، (کلیله و دمنه)،
- ایمان باطل، اعتقاد به باطل و مردود،
- ایمان تازه گردانیدن، از نو ایمان آوردن:
مگوی این کفر و ایمان تازه گردان
بگو استغفراﷲ زین تمنا،
خاقانی،
- ایمان داشتن، اعتقاد داشتن،
، در اصطلاح متصوفه ایمان از مختصات اسماء جمالیه است و نیز عبادت از مرتبۀ بقاست، (مؤید الفضلا)، رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی شود
لغت نامه دهخدا
نام رودی در یونان شمالی، (ایران باستان ج 1 ص 752)
لغت نامه دهخدا
کلودیوس، رئیس فوجی از عساکر رومانی بود که به حراست هیکل اشتغال داشت، وی پولس را از دست مردم ربود و با دسته ای از سربازان به نزد فیلکس والی گسیل فرمود، (اعمال رسولان 21:22 و23)، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
جمع لوزیه، از ریشه پارسی لوزینه ها جمع لوزیه، حلوای بادام (غیاث)
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته گزنه سپید از گیاهان، سرو نکره یی حرف ابیض که گزنه سفید است، یکی از گونه های سرو است و شاید منظور سرو نقره یی باشد که دارای برگهای متمایل به سفید است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزیده
تصویر لیزیده
سریده، خیزیده، لغزیده
فرهنگ لغت هوشیار
نومید مشو. آن در مجلس برآن که لاتیاس، وین در میدان براین که لاتامن. (بنقل لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیزیاء
تصویر فیزیاء
یونانی تازی گشته گیتیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیزیات
تصویر زیزیات
زنجرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیقیاس
تصویر بیقیاس
بی اندازه بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تازی گشته دانش نیرنگ (نیرنگ طلسم) یکی از علوم خفیه و از علوم خمسه محتجبه قدماست علم طلسمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزیدن
تصویر لیزیدن
((دَ))
لیز خوردن، سر خوردن
فرهنگ فارسی معین