جدول جو
جدول جو

معنی لیرد - جستجوی لغت در جدول جو

لیرد
غراره باشد و آن نوعی از سلاح است که در روز جنگ پوشند، (برهان)، غراره، (المعجم)، لیرت، و رجوع به لیرت شود
لغت نامه دهخدا
لیرد
خود آهنی که بهنگام جنگ بر سر گذارند مغفر، نوعی از سلاح غراره
تصویری از لیرد
تصویر لیرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیدر
تصویر لیدر
پیشوا، سردسته، رئیس حزب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیره
تصویر لیره
واحد پول انگلستان، ترکیه، قبرس، مصر، سوریه، لبنان، ایرلند و سودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیرت
تصویر لیرت
خود آهنی
فرهنگ فارسی عمید
(لَ لَ)
دهی از دهستان پی رچه سورتیچی بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، واقع در 48هزارگزی شمال کیاسر و 24هزارگزی بهشهر. کوهستانی، معتدل مرطوب و دارای 350 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، ارزن، لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 70000گزی جنوب الیگودرز، کنار راه مالرو دره شگفت به ایلرد. کوهستانی و سردسیر. دارای 301 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، لبنیات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
چارلز اوستین، (1874-1948م،) مورخ امریکائی، شهرتش مرهون کتابهای طلوع تمدن امریکا (1927 میلادی)، امریکا در نیمۀ راه (1939 میلادی) و روح امریکا (1943 میلادی) است، (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
مسکوک زرین انگلیسی. پولی از انگلیس و ترک: لیرۀ ترک. لیرۀ استرلینگ. لیرۀ عثمانی. رجوع به کتاب النقود العربیه ص 229 و فهرست آن شود. صاحب فرهنگ نظام گوید: اصل کلمه از لیبر یونانی است
لغت نامه دهخدا
نام موضعی به فندرسک مازندران، (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 128)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری مینودشت، کوهستانی و سردسیر، دارای 150 تن سکنه، آب آن از چشمه سار، محصول آنجا غلات و ابریشم، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب است، زیارتگاهی به نام باباطقه دارد و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ دِ)
دهی از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری بیرجند. کوهستانی و معتدل و دارای 6 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا پنبه و غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رْ)
کلاه آهنی باشد که در روز جنگ سپاهیان بر سر نهند و آن را ترک و خود خوانند. (جهانگیری). خود آهنی را گویند که در روزهای جنگ بر سر گذارند و به ترکی دولغه گویندش و عربان مغفر خوانند. (برهان). مغفر. خود، در لسان شعرا، به معنی غراره مرقوم است و آن نوعی باشد از سلاح که در روز جنگ پوشند. (جهانگیری). جوشن. و رجوع به لیرد شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ولوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی، واقع در 31هزارگزی باختری پل سفید، سر راه زیرآب به آلاشت، کوهستانی و سردسیر، دارای 350 تن سکنه، آب آن از چشمه و رود خانه چرات، محصول آنجا غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) (سفرنامۀ رابینو بخش ص 116 انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
قائد. رهبر. سائس. پیشوا. پیشوای فرقه: لیدر حزب، رهبر حزب
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در سه هزارگزی جنوب امام، سر راه عمومی دیلمان، کوهستانی و سردسیر، دارای 150 تن سکنه، آب آن از چشمه سار، محصول آنجا غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، زبان سکنۀ این قریه با دیگر قراء سمام فرق دارد و به لهجۀ خاصی تکلم می کنند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نام کرسی بخش پیرنۀ علیا، ولایت بان یر به فرانسه، دارای راه آهن و 10651 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لَ)
از علمای انگلیسی علم آثار قدیمه. وی در تپۀ نمرود، محل کالاه یا کالح توریه پایتخت قدیم آسور، به حفریات پرداخت. مقر آسوربانی پال پادشاه آسور و حجاریهای برجستۀ بسیار کشف کرد (1845 میلادی). و نیز آثار قصر نینوا و آثار قصر ’سناخریب’ و ’تیگلات پی لیسر’ پادشاهان آسور را یافت و آنجا کتاب خانه درباری آسوربانی پال که بسیار مهم است یافته شد، این کتابخانه که منبع تمام نشدنی آگاهی به احوال آسور میباشد، اکنون در موزۀ بریتانیاست. (ایران باستان ج 1 ص 52). از روی اکتشافات وی در نینوا آسوری و بابلی بودن خط سوم کتیبه های هخامنشی ثابت گشته است. (ایران باستان ج 1 ص 47)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
چیزی اندک و حقیر. یقال: ماترکت له لیاداً، ای شیئاً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گِلْ یِ)
دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل که در 10500گزی شمال باختری آمل و 3000گزی باختر راه شوسۀ آمل به محمدآباد واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 340 تن است. آب آنجا از چشمۀ چائوسر و فاضلاب دارابکلا تأمین میشود. محصول آن برنج، کنف، حبوبات، پنبه و مختصر غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ مَ)
نام موضعی به چهاردانگۀ مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 133)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیاد
تصویر لیاد
اندک نا چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیدر
تصویر لیدر
کلمه انگلیسی بمعنی رهبر، قائد، پیشوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیرت
تصویر لیرت
خود آهنی که بهنگام جنگ بر سر گذارند مغفر، نوعی از سلاح غراره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیره
تصویر لیره
قسمی مسکوک طلای رایج ترکیه و انگلستان
فرهنگ لغت هوشیار
عنوان اشراف انگلیسی لرد: مراسله ای از لارد کلارندن وزیر امور خارجه انگلیس در جوف آن بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیدر
تصویر لیدر
((دِ))
رهبر، سردسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیرت
تصویر لیرت
((رَ))
خود آهنی که به هنگام جنگ بر سر گذارند، مغفر، نوعی از سلاح، عزاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیره
تصویر لیره
((رِ))
واحد پول بریتانیا، ایرلند، مصر، سودان، سوریه، لبنان، ترکیه و قبرس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیره
تصویر لیره
((ر یا رَ))
سکه ای که ارزش آن در ازمنه و امکنه مختلف فرق می کند
فرهنگ فارسی معین
پیشوا، رئیس، رهبر، زعیم، قاید، مقتدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روستایی از دهستان چهاردانگه سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند قامت
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان عشرستاق هزار جریب بهشهر، از توابع چهاردانگه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام محلی در ناییج نور
فرهنگ گویش مازندرانی