جدول جو
جدول جو

معنی لیرترک - جستجوی لغت در جدول جو

لیرترک
(زَ)
دهی از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 47000گزی شمال خاوری بهبهان و 25000گزی شمال شوسۀ آرو به بهبهان. کوهستانی، معتدل و مالاریائی. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی قالیچه و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیترک
تصویر شیترک
شاه تره، گیاهی خودرو با گل هایش ریز خوشه ای قرمز رنگ که مصرف دارویی دارد
شهترج، شیطره، سرخیوس، هلیانه، شاه ترج، خامشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیشترک
تصویر بیشترک
اندکی بیشتر
فرهنگ فارسی عمید
(بِ رَ)
نام قصبه ای به مقدونیه. مدفن اورفیوس شاعر معروف. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
کمی دیرتر
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قسمی از کلاه چهارگوشه. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح بنایی، نوعی سقف گنبدی شکل را گویند. (درفیض آباد محولات بخش تربت حیدریه اکنون مصطلح است)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
مرکّب از: بیشتر + ’ک’ تصغیر، اندکی بیشتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
مصغر پیشتر. کمی پیش. اندکی قبل:
پیشترک زین که کسی داشتم
شمع شب افروز بسی داشتم.
نظامی.
، اندکی جلوتر:
زینگونه که شمع می فروزم
گر پیشترک روم بسوزم.
نظامی.
من که درین منزلشان مانده ام
مرحله ای پیشترک رانده ام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ تُ)
شیخ علی ترک، در تاریخ حبیب السیر آمده است که شیخ محمود زنگی عجمی کرمانی نخستین بار به همراهی شیخ علی ترک به خدمت امیرتیمور گورکانی رسید. و امیرتیمور چون پرسیدشما کیستید؟ شیخ محمود این بیت را برای او خواند:
دو پیریم هر دو شکسته بهم
علی ترک و محمود زنگی عجم.
رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 549 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
کمی دورتر. اندکی دورتر:
چون بر حافظخویشش نگذاری باری
ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک.
حافظ.
، بسیار دورتر، به این معنی ’کاف’ برای تعظیم باشد. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ده کوچکی است از بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 18000گزی خاوری دهدز، کنار راه مالرو لیرسیاه برا که. دارای 39 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
زمانی بیشتر، مدتی دراز
فرهنگ لغت هوشیار
کمی پیش، اندکی قبل اندکی قبل کمی پیش: یاران موافق همه از دست شدند در پای اجل یکان یکان پست شدند. بودیم بیک شراب در مجلس عمر یک دوره زما پیشترک مست شدندخ (خیام)، اندکی جلوتر: من که درین منزلشان مانده ام مرحله ای پیشترک مانده ام. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیفتراک
تصویر لیفتراک
((تِ))
نوعی چرثقیل برای بلند کردن و جابه جایی بارهای سنگین، افرازه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
بعدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
Later
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
plus tard
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دو سال پیش
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین تر
فرهنگ گویش مازندرانی
کمی بیشتر
فرهنگ گویش مازندرانی
جلوتر، پیش تر، پیش ترها
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
より遅い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
מאוחר יותר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
बाद में
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
nanti
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
later
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
później
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
más tarde
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
più tardi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
mais tarde
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
更晚的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
пізніше
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
später
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
позже
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دیرتر
تصویر دیرتر
더 늦은
دیکشنری فارسی به کره ای