دهی از دهستان کل تپۀ فیض الله بیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در سی هزارگزی خاور سقز و شش هزارگزی قلعۀ کهنه. کوهستانی، سردسیر و دارای 350 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات، توتون و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان کل تپۀ فیض الله بیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در سی هزارگزی خاور سقز و شش هزارگزی قلعۀ کهنه. کوهستانی، سردسیر و دارای 350 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات، توتون و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام قومی در قفقاز. لزگی، نام کوهی مسکن قوم لگزی. طرف غربش که به جبال گرجستان پیوسته است (غرب جبال البرز) کوه لگزی خوانند. (نزههالقلوب مقالۀ ثالثه ص 191). و بر شمال دشت خزر و بر غرب الان کوه و کوه لگزی و ارّان و بر جنوب جیلان و مازندران. (نزههالقلوب ص 139). و این دریا (خزر) را موجی عظیم بود از همه بحار سخت تر و جزر و مدّ ندارد. فلجۀ اسکندر به بحر فرنگ به طرف کوه لگزی با این دریا چنان نزدیکی دارد که مسافت در میان این دو دریا همان کوه است به مقدار دو سه فرسنگ. (نزهه القلوب ص 240)
نام قومی در قفقاز. لزگی، نام کوهی مسکن قوم لگزی. طرف غربش که به جبال گرجستان پیوسته است (غرب جبال البرز) کوه لگزی خوانند. (نزههالقلوب مقالۀ ثالثه ص 191). و بر شمال دشت خزر و بر غرب الان کوه و کوه لگزی و ارّان و بر جنوب جیلان و مازندران. (نزههالقلوب ص 139). و این دریا (خزر) را موجی عظیم بود از همه بحار سخت تر و جزر و مدّ ندارد. فلجۀ اسکندر به بحر فرنگ به طرف کوه لگزی با این دریا چنان نزدیکی دارد که مسافت در میان این دو دریا همان کوه است به مقدار دو سه فرسنگ. (نزهه القلوب ص 240)
نام برادر امیر نوروز و از ارکان دولت باید و بعهد غازان خان. ویرا در هفتم جمادی الاّخر در میدان مایدشت به قتل آوردند. رجوع به تاریخ غازانخان ص 73، 109، 111، و 141 شود
نام برادر امیر نوروز و از ارکان دولت باید و بعهد غازان خان. ویرا در هفتم جمادی الاَّخر در میدان مایدشت به قتل آوردند. رجوع به تاریخ غازانخان ص 73، 109، 111، و 141 شود
طایفه ای از مردم قفقاز که از زمان های قدیم ساکن داغستان بوده و زبانشان ترکی است و به لهجه های مختلف تکلم می کنند، ساخته شده به وسیلۀ این قوم، رقص بومی این طایفه که با حرکات تند به صورت فردی یا گروهی اجرا می شود
طایفه ای از مردم قفقاز که از زمان های قدیم ساکن داغستان بوده و زبانشان ترکی است و به لهجه های مختلف تکلم می کنند، ساخته شده به وسیلۀ این قوم، رقص بومی این طایفه که با حرکات تند به صورت فردی یا گروهی اجرا می شود
دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. واقع در 2هزارگزی خاوری نیشابور. دارای 248 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. واقع در 2هزارگزی خاوری نیشابور. دارای 248 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سلطانیه بخش مرکزی شهرستان زنجان، در 21 هزارگزی جنوب خاوری سلطانیه و 9 هزارگزی جنوب شوسۀ زنجان - قزوین. کوهستان و سردسیر است. سکنۀ آن 900 تن شیعه هستند که بزبان ترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه سار تأمین میشود و محصول آن غلات است. راه مالرو دارد و از عمیدآباد میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان سلطانیه بخش مرکزی شهرستان زنجان، در 21 هزارگزی جنوب خاوری سلطانیه و 9 هزارگزی جنوب شوسۀ زنجان - قزوین. کوهستان و سردسیر است. سکنۀ آن 900 تن شیعه هستند که بزبان ترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه سار تأمین میشود و محصول آن غلات است. راه مالرو دارد و از عمیدآباد میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان شهرنوبالاولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 54 هزارگزی باختر طیبات. هوای آن معتدل و دارای 131 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و تریاک و بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شهرنوبالاولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 54 هزارگزی باختر طیبات. هوای آن معتدل و دارای 131 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و تریاک و بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
منسوب به لوز. بادامی. به شکل لوز. به صورت بادام. وامروز وقتی لوزی گویند مراد این صورت باشد: یکی از اشکال مربع و کلمه لزانژ فرانسه و مشتقات آن بی شبهه از همین کلمه مأخوذ است. معین یا مربع معین (شکلی از اشکال مربع) ، قسمی مروارید به شکل بادام. (الجماهر بیرونی)
منسوب به لوز. بادامی. به شکل لوز. به صورت بادام. وامروز وقتی لوزی گویند مراد این صورت باشد: یکی از اشکال مربع و کلمه لزانژ فرانسه و مشتقات آن بی شبهه از همین کلمه مأخوذ است. معین یا مربع معین (شکلی از اشکال مربع) ، قسمی مروارید به شکل بادام. (الجماهر بیرونی)
نام طائفه ای در قفقازو شاید لکز که یاقوت نام می برد چنانکه در مجمل التواریخ گلستانه (ص 162 و 163) نیز لکزیه آمده است: قومی از ساکنین قفقاز که اصل ایشان از مردم داغستان است و چون اقوام دیگری به داغستان هجوم کرده و سکنی گزیدند قسمتی از مردم آنجا ناچار از مهاجرت به شیروان وگرجستان و اراضی دیگر قفقاز شدند. مجموع نفوس آن که بالغ به پانصد هزار تن است به بیش از پنجاه قوم و قبیله تقسیم شده و جدا شده اند به حدی که زبان یکدیگر را نمیدانند و با زبان ترکی یا فارسی و عربی مقاصد خود را به یکدیگر میفهمانند و چون قسمتی از آنان موسوم به آوار هستند بعقیدۀ نژادشناسان آریائی می باشند. لزگی ها مردمی رشید و آزادمنش و عاشق حریت اند و مدتی طویل در تحت ریاست شیخ شامل برای تحصیل آزادی جنگهای مشهور داشته اند، قمۀ لزگی، رقص لزگی معروف است
نام طائفه ای در قفقازو شاید لکز که یاقوت نام می برد چنانکه در مجمل التواریخ گلستانه (ص 162 و 163) نیز لکزیه آمده است: قومی از ساکنین قفقاز که اصل ایشان از مردم داغستان است و چون اقوام دیگری به داغستان هجوم کرده و سکنی گزیدند قسمتی از مردم آنجا ناچار از مهاجرت به شیروان وگرجستان و اراضی دیگر قفقاز شدند. مجموع نفوس آن که بالغ به پانصد هزار تن است به بیش از پنجاه قوم و قبیله تقسیم شده و جدا شده اند به حدی که زبان یکدیگر را نمیدانند و با زبان ترکی یا فارسی و عربی مقاصد خود را به یکدیگر میفهمانند و چون قسمتی از آنان موسوم به آوار هستند بعقیدۀ نژادشناسان آریائی می باشند. لزگی ها مردمی رشید و آزادمنش و عاشق حریت اند و مدتی طویل در تحت ریاست شیخ شامل برای تحصیل آزادی جنگهای مشهور داشته اند، قمۀ لزگی، رقص لزگی معروف است
نام کوهی است از سیستان مابین کیچ و مکران و دریای سند از پهلوی او میگذرد و تولد رستم در آن بود و در این تأمل است و بحجت نپیوسته است. (از رشیدی). نام کوهی باشد در زابلستان و ساکنان آنجا را بنام آن کوه میخوانند و سگزیان میگویند رستم زال از آنجاست. (برهان). رجوع به سگز و سگستان شود
نام کوهی است از سیستان مابین کیچ و مکران و دریای سند از پهلوی او میگذرد و تولد رستم در آن بود و در این تأمل است و بحجت نپیوسته است. (از رشیدی). نام کوهی باشد در زابلستان و ساکنان آنجا را بنام آن کوه میخوانند و سگزیان میگویند رستم زال از آنجاست. (برهان). رجوع به سگز و سگستان شود
منسوب به سگز به سیستان. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سیستانی چه مردم سیستان به سخت جانی و سخت جگری مشهورند لهذا سیستان را سگستان گویند و سجزی معرب آن و این با یای نسبت به سجستان نیست چنانکه صاحب قاموس گفته که منسوب باشد بلکه سجزی معرب سگزی است و یای سگزی یای نسبت نیست. (رشیدی). بعضی گویند سگزی به معنی سیستانی است چه سیستان را سگستان هم میگویند و آن مخفف سگزیستان است. و معرب آن سجزی باشد. (برهان). منسوب به سگز. سیستان. رک: سگستان و سیستان: برآشفت با سگزی آن نامدار زبان را به دشنام بگشاد خوار. فردوسی. عیاران سیستان گفتند... او را خود چه خطر باشد... و هرچه مردم سگزی بودند برنشستند. (تاریخ سیستان). مگر که آن یخ و آن میوه سگزیان خوردند که همچو ایشان من شیرمرد و عیارم. سوزنی
منسوب به سگز به سیستان. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سیستانی چه مردم سیستان به سخت جانی و سخت جگری مشهورند لهذا سیستان را سگستان گویند و سِجزی معرب آن و این با یای نسبت به سجستان نیست چنانکه صاحب قاموس گفته که منسوب باشد بلکه سجزی معرب سگزی است و یای سگزی یای نسبت نیست. (رشیدی). بعضی گویند سگزی به معنی سیستانی است چه سیستان را سگستان هم میگویند و آن مخفف سگزیستان است. و معرب آن سجزی باشد. (برهان). منسوب به سگز. سیستان. رک: سگستان و سیستان: برآشفت با سگزی آن نامدار زبان را به دشنام بگشاد خوار. فردوسی. عیاران سیستان گفتند... او را خود چه خطر باشد... و هرچه مردم سگزی بودند برنشستند. (تاریخ سیستان). مگر که آن یخ و آن میوه سگزیان خوردند که همچو ایشان من شیرمرد و عیارم. سوزنی